معرفی کتاب روزنامه پاکستان: شرح و تفسیر یک سفر دو هفته ای به جمهوری اسلامی پاکستان! اثر سیدامیر سادات موسوی

روزنامه پاکستان: شرح و تفسیر یک سفر دو هفته ای به جمهوری اسلامی پاکستان!

روزنامه پاکستان: شرح و تفسیر یک سفر دو هفته ای به جمهوری اسلامی پاکستان!

3.2
37 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

54

خواهم خواند

11

شابک
9786000300562
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1394/10/23

توضیحات

        کتاب حاضر تشریح سفر دوهفته ای نگارنده به جمهوری اسلامی پاکستان است. «برادر پاکستانی»، «پیاده روی روی مرز»، «تلاش گمشده»، «قطعه ای از بهشت»، «مدرسه به سبک پاکستانی»، «هم زبانی»، «همدلی»، «دیار عبدالسلام» عنوان های بخش های مختلف این کتاب هستند. در بخش «برادر پاکستانی» می خوانیم: «اصلاً باورم نمی شد که داخل قطار نشسته ام. هنوز توی فکر ویراژهای موتورسواری بودم. گازش را گرفته بودم و به هیچ چیزی جز قطاری که قرار بود مرا به کرمان ببرد فکر نمی کرد».
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به روزنامه پاکستان: شرح و تفسیر یک سفر دو هفته ای به جمهوری اسلامی پاکستان!

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به روزنامه پاکستان: شرح و تفسیر یک سفر دو هفته ای به جمهوری اسلامی پاکستان!

سیمرغ پدربزرگ من بودطوفان دیگری در راه استسرنخ فضایی

۱۴۰۴

13 کتاب

‌ ‌ ⚠️ برای اینکه وقت‌تون هدر نره باید بگم که مطالب پایین صرفا یادداشت‌های فردی هستند و احتمالا چیزی مفیدی دستگیرتون نشه🌱 ‌ (۱) با توجه به اینکه نزدیک دو ماه از نوشتنش می‌گذره شاید نظر دقیقی نباشه. چیز خاصی نبود و البته به همین دلیل، کوتاه بودنش مفید بود. تا جایی که یادمه کلا یک پیرنگ داشت. (۳) اولین رمانیه که دارم بررسیش می‌کنم و صرفا به این دلیل که دم دستمه. البته چون رمان نوجوانه فکر می‌کنم هم تحلیلش راحت‌تر باشه، و هم مطابق هدفم باشه. (۶) مجید، الان هم همون مجیدی؟! ‌ (۷) تلخ و سخت (۸) نوشته‌های کوتاه، طنز، خلاقانه (۱۰) خیلی خوب بود و از روند خوندنش راضیم، در ۱۷ نشست و در عرض ۳۹ روز با همه‌ی وقفه‌هایی که بینش پیش اومد تموم شد. عالی👌. آخرای کتاب متوجه یک الگو شدم و اون این بود که نهرو سعی می‌کرد که تقریبا قرن به قرن جلو بره، حیف که دیر متوجه این الگو شدم چون برای یادداشت برداری ایده مناسبی بهم داد، به این صورت که اتفاقات کتاب رو با عبارت‌های کوتاه و به صورت قرن>کشور>سال دسته‌بندی کنم. انشالله برای جلد دوم. (۱۱) اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد یک بار دیگه هم می‌خونمش حالا یا از روی خلاصه‌ها یا خود کتاب👌 (۱۲) آسفالت شدم تا خوندمش، اصلا نمی‌تونستم با متنش ارتباط بگیریم. بعضی جاها که صرفا حکم پیام بازرگانی داشت برای کتاب قبلی نویسنده، بعضی مطالب رو هم تکرار می‌کرد و... اما در کل برای آشنا شدن با این موضوع خوب بود و بعضی راهکارهاش هم مفید، از جمله راهکار "طرز فکر دوگانه‌" و اینکه در بعضی کارها از راه کمیت می‌شه به کیفیت رسید. (۱۳) کتاب پیشنهادی که باهاش حال نکردم، یه حس ریاکارانه‌ای داشت و انگار برای من مخاطب ایرانی نبود.

0

یادداشت‌ها

سفرنامه شا
          سفرنامه شاید دوست داشتنی ترین بخش مطالعاتی من باشه
اما در عین حال قلم‌نویسنده
بهره گیری و سوژه یابی اش در سفر
ثبت گزارشاتی که دور از کلیشه‌جات باشه 
برام اهمیتی ویژه داره
"روزنامه پاکستان" 
از اون سفرنامه هایی هست که یهویی رقم خورده
منم یهویی امروز خوندمش
کشور مقصد یعنی پاکستان خب برام جالب بود
گرچه همسایه ایم‌
گرچه دو دوست ناب در دوره تفسیر در قم دارم که اهل پاکستان هستند
اما خب
اطلاعات زیادی درباره‌اش ندارم.
خیلی سال پیش کتابی خواندم که ظاهرا نسخه چاپی از اون هم در دسترس نباشه 
به نام "ارمغان هند و پاک" 
یک طلبه مبلغ که به دو کشور پاکستان و هندوستان سفر کرده و گزارشاتی رو ثبت کرده
ولی خب خیلی قدیمی بود و از فضای معاصر فاصله داشت
انتظارم از انتشارات سوره مهر بیشتر بود
سوژه کتاب خوبه ، قلم تا حدودی رضایت بخشه ولی
در ثبت گزارشات خیلی زیادی نویسنده عجله کرده
اگر فقط دو یا سه شهر از مجموعه شهرهایی که رفته بود رو با جزئیات بیشتری در سفرنامه می‌آورد قطعا نمره بهتری دریافت می‌کرد 
ولی از جناب سید امیر سادات موسوی نویسنده کتاب تشکر میکنم که این اثر رو به یادگار از خودش گذاشت


        

6

﷽
🔰 در دی
          ﷽
🔰 در دیار اقبال
*معرّفی کتاب «روزنامه پاکستان»
┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄

"نویسنده یک جوان 20 ساله‌ی کلّه‌خر بوده که یک روز همینجوری تصمیم می‌گیرد توریستی برود پاکستان! من که خودم متعلّق به آن دیارم، خیلی جگر نمی‌کنم -ما می‌گوییم جگر- که همچین کاری بکنم. در ادامه هم یک روایت خوش‌خوان از سفرش نوشته."


کتاب را در نمایشگاه کتاب تهران دیدم، در غرفه انتشارات سوره. چشمم را گرفت، بیشتر هم بخاطر طرح جلدش. سبز یک دست با یک «ــستان» در وسط، و دور نویسی با رسم الخط اردو.

راستش می‌خواستم ببینم نویسنده دقیقا چه دیده؟ آیا توانسته آنچه من دیده‌ام را تمام و کمال تصویر کند؟ البته که پاسخ را از قبل می‌دانستم.

کتاب را به ثمن‌ ۲۸۰۰۰۰ ریال خریدم -صفرها هیچ قدرتی ندارند، البته فقط برای ریال. گذاشتم تا مثلا در فرصتی مناسب بخوانم. فرصتی که هم شما می‌دانید و هم من که مفهومی موهوم است. رابطه ما -یا حداقل من- با فرصتِ مناسب، رابطه پلنگ است و ماه. چه بسیار کارها را معطل کردم، تا فرصت مناسبش پیش بیاید و نشد، که پنجه به خالی زدم و در حسرت ماه ماندم...

حجم کتاب کم بود؛ آنقدر کم که وقتی وسط یک مهمانی خانوادگی آن را به شیخ -پدرم- معرّفی کردم، تا تمام شدن مهمانی همه‌اش را خوانده بود. البته او عادت دارد؛ هر کتابی را که دوست دارد، شروع به خواندش می‌کند و آهسته و پیوسته پیش می‌رود تا تمام شود. با همین روش یک دور تفسیر نمونه و المیزان را خوانده و همینطور کُتُب فقهی طویلی را که هر کسی حوصله نمی‌کند بخواند. اخیراً هم تا جلد 11 یا 12 حاشیه عروه آقای خویی را خوانده بود -تا جایی که من دیدم. اغلب، کتاب‌هایی را که آرزو دارم که بخوانم، می‌دهم او بخواند؛ بعد از نماز صبح، کوسن مبل را برمی‌دارد، می‌گذارد کنار مبل و به آن تکیه می‌دهد -چون کلّاً با مبل حال نمی‌کند امّا کوسن آن، از متکّاهای معمولی گنده‌تر است- و می‌خواند و می‌خواند... تا زمانی که سرویسش برسد. او اصلاً خود را در بازی ماه و پلنگ نمی‌اندازد و دنبال فرصت مناسب نمی‌گردد. توضیح احوالات شیخ یک نوشته‌ی جدا می‌طلبد. برگردم به کتاب (:

نویسنده یک جوان 20 ساله‌ی کلّه‌خر بوده که یک روز همینجوری تصمیم می‌گیرد توریستی برود پاکستان! من که خودم متعلّق به آن دیارم، خیلی جگر نمی‌کنم -ما می‌گوییم جگر- که همچین کاری بکنم. در ادامه هم یک روایت خوش‌خوان از سفرش نوشته.

بعضی چیزها را چپ و چول مطرح کرده و نظرات سیاسی خود را هم بعضاً قاطی نوشته‌ها به خورد خواننده داده؛ البته چاپ اوّل کتاب برای سال 1394 است و بعید می‌دانم که الآن که زمان زیادی گذشته بتواند از نظرات دفاع کند.

جاهایی را توصیف کرده به چشم دیده‌ام؛ مثل تفتان و کویته و لاهور، و البتّه کشمیر و مظفّرآباد و پیرچناسی -هنوز هم به یادآوردنِ عظمت ارتفاعات آن منطقه، نفسم را بند می‌آورد. آزاد کشمیر همه‌اش کوه است و درّه و رود، و اصلاً زمین صاف ندارد. بافت شهری هم جوری است که انگاره شهر را پاشیده باشند روی یکی از نقّاشی‌های باب راس. خانه‌ها سه دیوار دارد و دیوار پشتی، شیب کوه است. جادّه‌ها دور کوه‌ها پیچیده‌اند، مثل مارهای گرسنه. کسی نسیت که نداند منطقه‌ی کشمیر، مورد مناقشه هند و پاکستان است؛ به همین علّت به این منطقه خیلی بیشتر از دیگر جاهای پاکستان رسیدگی شده تا حاکمیّت در مقابل اقدامات دولت هند کم نیاورد. این است که خطّ تلفن و اماکان تفریحی و جادّه‌های نسبتاً خوب در کشمیر وجود دارد. وگرنه وضعیّت جادّه‌ها در مهمترین بخش‌های کشور مثل لاهور و اسلام‌آباد، تعریفی ندارد.

نویسنده از چیزهایی هم گفت که کمتر راجع به آن‌ها شنیده بودم. پرفسور عبدالسلام و فرقه احمدیّه و این‌ها. جالب اینکه خودْ منطقه‌ی تحت حفاظت آن‌ها را به چشم دیده و با مرشدان این فرقه دیدار داشته.

خلاصه که کتابِ کم‌حجم، جالب و خوش‌خوانی بود که خاطرات خوبی را هم برایم یادآوری کرد.

پ.ن: اطّلاعات اینجانب از پاکستان، از سال 2015 -که آخرین سفرم بود به آن دیار- بروزرسانی نشده. لذا ممکن است بعضی چیزها الآن تغییر کرده باشد.

┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
#معرفی_کتاب
        

1

          در یکی‌ از همان روز های طولانی سال کنکور موقع استراحت در کتابخانه پیدایش کردم‌. با ذوق زیاد کتاب را انتخاب کردم. فکر نمی کردم کسی اینقدر برای توصیف پاکستان تلاش بکند و یک سفرنامه از آن بنویسد! کتاب هم آغاز واقعا درستی داشت و توانست تا جای خوبی مرا جذب کند. اما شاید اشتباهی که منجر شد کتاب را به زور تمام کنم، توقع زیاد من از نویسنده بود. دو سوال جدی برای من پیش آمده بودند. یکی اینکه چرا اینقدر گذرا نوشته بود؟ وقتی فرد یک ساعت هم در یکجایی می ماند، می تواند حداقل بیشتر از ویژگی های عمومی مکان (که همه جا در سطح اینترنت یافت می شود) توصیف کند. مخصوصا اگر به کسی فضا برای نوشتن آن تجربه بدهند، باید سنگ تمام بگذارد که دِین آن را ادا کند.
نکته و سوال دوم من این بود که آیا درست است توصیف گذرای نویسنده از چند مکان در یک کشوری که هم از لحاظ جغرافیای و هم فرهنگی عظمت خودش را دارد، اینطور باشد و بعد با عنوان روزنامه پاکستان منتشر شود؟
شاید همین دو تا نکته باعث افت شدید علاقه من نسبت به کتاب شد و یکجایی به بعد خواندمش تا فقط کتاب را تمام کرده باشم. 
یک ستاره به احترام پاکستان 
و یک ستاره دیگر هم برای جلد زیبای کتاب.
        

2