محسن فراهانی

تاریخ عضویت:

خرداد 1404

محسن فراهانی

@mohsenfarahani

93 دنبال شده

46 دنبال کننده

                طنزنویس، جستارنویس و روان‌نویس
یکی از بهترین نویسندگان کشور به انتخاب رفقا در سال ۱۴۰۲
              
https://www.instagram.com/mohsen__farahani

یادداشت‌ها

نمایش همه

5

        آوینی را همه با روایت فتح می‌شناسیم و خیلی کم هستند آن‌ها که او را با بزرگراه شهید آوینی می‌شناسند. این شاید به معنای آن است که هنر ماندگارتر از سنگ و بتن و آسفالت است. هنر اما از نظر آوینی با همه‌ تفاوت دارد. حتا مایی که خود را وام‌دار آوینی می‌دانیم. نمونه صریح این هم، کتاب آینه جادو است. کتابی که آوینی نظرات خود را در قالب چندین مقاله در مورد سینما و ماهیت و جزئیات آن منتشر کرده است. این فقط و فقط آوینی است که می‌تواند مونتاژ در سینما را به گونه‌ای به استکبار ربط دهد. این فقط آوینی است که جهان‌بینی خود را با دل و جرأت جار می‌زند. جهان‌بینی که شاید ما هم داشته باشیم اما دل و جرأت جار زدنش را نه. آوینی در آینه جادو در مورد سینما حرف می‌زند. خیلی صریح و البته با کلی کلمات و عبارات قلمبه سلمبه. طوری که شما باید گوگل به دست باشید و مدام معنای کلمات را در آن جست‌وجو کنید. مثلاً می‌نویسد: انتلکتوئل‌ها مکنونات  خود در باب خلسه نارسیسی را در اوتیلیتاریستی خویش فحوا می‌کنند.   بعد یک آیه از کلام‌الله را هم می‌زند تنگش. یکی هم نیست بگوید نامرد حداقل به فکر ما بی‌سوادها هم باش. 
در کل اما آوینی حرف برای گفتن بسیار دارد و هیچ ابایی هم ندارد که تمام آنچه دنیا به آن معتقد هستند را از بیخ و بنیان رد کند. گاهی در طول خوانش کتاب به این فکر می‌کردم که اگر شهید آوینی امروز زنده بود چگونه می‌اندیشید؟ آیا روی این مواضع سخت و ایدئولوژیک خود استوار بود؟ یا مثل میرشکاک کمی آرام می‌گرفت و خیلی مسائل را می‌پذیرفت؟ یا نکند مثل محسن مخملباف از ناکجا سر در می‌آورد؟ 
خلاصه که خواندن این کتاب نه فقط برای سینما دوستان بلکه برای آن‌ها که می‌خواهند جهان را با دید اعتقادی نگاه کنند هم توصیه می‌شود. 
آوینی از داستان در سینما می‌گوید، از تصویر در سینما. از جذابیت در سینما، از عکس، از موسیقی و خیلی چیزهای دیگر اما همه را می‌پیچد در یک ساندویچ اعتقادی و به خورد مخاطب می‌دهد. او باسواد بود و حیف شد که نیست. اگر بود حتماً از او می‌پرسیدم استکبار غرب را چه به مونتاژ در سینما؟ و او می‌خندید و می‌گفت: انتلکتوئل‌ها هژمونی جوامع توتالیتر خویش را به غایت ما مسحور و مفتون کردند. من هم که هیچی نمی‌فهمیدم چایی تعارفش می‌کردم و او همان‌طور که چای می‌نوشید از علل نفوذ چای به عنوان تهاجم فرهنگی فحشای غرب علیه جهان اسلام برایم می‌گفت. 
پایان
      

0

        فعالیت در فضای مجازی و پیشرفت در این حوزه از طریق افزایش فالوور و گرفتن لایک یکی از دغدغه‌های جوان امروز تبدیل شده است. اما آیا این پیشرفت کردن و رسیدن به درآمد در فضای مجازی اصول و قواعدی دارد؟ جواب مثبت است.  بله، حتا شاخ شدن هم نیاز به رعایت یک سری اصول دارد. 
کتاب اینفلوئنسر با زیرعنوان «برندسازی شخصی در عصر رسانه‌های اجتماعی» همین هدف را دنبال می‌کند. یعنی آموزش اصول و قواعد رشد کردن در فضای مجازی به عنوان یک اینفلوئنسر که پس از مدتی بتواند با برندهای معتبر قرارداد ببیند و به درآمد برسد. 
این کتاب از چگونگی راه‌اندازی یک صفحه قوی در اینستگرام، فیسبوک، توئیتر و پینترست برای‌مان می‌گوید. از اینکه چه عکسی را بگذاریم پروفایل و در بیوگرافی چه چیزی بنویسم و...
سپس از مخاطب‌شناسی می‌گوید و چگونگی ارتباط با برندهای معروف. بعد آموزش می‌دهد که چه قراردادی با چه بندهایی را می‌توان بست که از لحاظ مالی هم به پیشرفت رسید. 
در توضیح کتاب می‌خوانیم: «اگر صفحه اینستاگرام خود را بالا و پایین می‌کنید و از خود می‌پرسید من هم لباس زیبا می‌پوشم، غذاهای هیجان‌انگیز می‌خورم و عاشق غروب آفتاب هستم پس چرا که کسی به من پول نمی‌دهد تا از زندگیم لذت ببرم؟ یا اگر تعداد زیادی دنبال‌کننده دارید و حس می‌کنید در تولید محتوا حرفی برای گفتن دارید؛ اما برنامه بلندمدتی در سر ندارید، اگر به خاطر تعداد زیاد دنبال‌کننده‌هایتان یا زندگی قابل توجهی که دارید، برندها با شما وارد مذاکره شده‌اند یا از خود پرسیده‌اید چرا همه اینفلوئنسر نمی‌شوند؟ این کتاب برای شماست».
اما یکی از ضعف‌های کتاب برای مخاطب ایرانی نبود زیرساخت فعالیت قانونی و اصولی در فضای مجازی کشور ایران است. یعنی در کشور ما خیلی این مشاغل به رسمیت شناخته نمی‌شوند و برای همین رعایت اصول ذکر شده در کتاب تقریبا در ایران غیرممکن است. مشکل بعدی این است که کتاب بیشتر روی دختران اینفلوئنسری تمرکز دارد که با به نمایش گذاشتن زیبایی خود قصد درآمدزایی دارند که خب درنتیجه ترفندها و روش‌هایی که نویسنده معرفی می‌کند تقریبا به درد ما نمی‌خورد. یعنی با این کتاب خیلی نمی‌توان به شاخ شدن در اینستاگرام‌ امید داشت و در بهترین حالت شاید به یک داف تبدیل شد که ابزار و ملزومات آن را هم خدا در من قرار نداده است. 
اما قسمتی که در مورد راه‌اندازی یک صفحه قوی در فضای مجازی تاحدودی می‌تواند مناسب باشد که آن هم خیلی کوتاه است. 
کتاب اینفلوئنسر به نویسندگی بریتنی هنسی را انتشارات کوله‌پشتی با ترجمه آناهیتا دخیلی در ۲۰۶ صفحه منتشر کرده است.
      

0

        این کتاب داستان با اسم جدید «وای، پاناما چقدر قشنگه» هم منتشر شده است. کتابی بی‌نظیر و شاهکار در حوزه کودک و نوجوان از یک نویسنده خارجی به نام یانوش. حدود ۹ سال داشتم که این کتاب را خواندم. آن روزگار از دیدن عکس‌ها و خواندن داستان شیرینش لذت بردم. اما امروز می‌فهمم نویسنده چه مفهوم بزرگی را در غالب یک روایت کوتاه و کودکانه به من آموخته است. یک مفهوم عمیق که آموختنش حتا به بزرگان هم سخت و ناممکن جلوه می‌کند. 
_
ماجرا ماجرای ببری و خرسی است که در یک خانه پایین روخانه در یک جنگل زندگی می‌کنند اما از محل زندگی خود خسته شدند. آنها حرف‌های زیادی از زیبایی پاناما شنیدند. رویاهای شیرینی در مورد پاناما در ذهن خود بافتند و مدام در حسرت رفتن و زندگی در پاناما زندگی می‌کنند. همین حسرت مانع لذت بردن از زندگی‌شان شده است. بالاخره یک روز دل را به دریا می‌زنند، شال و کلاه می‌کنند و راه می‌افتند به سمت پاناما، سرزمین رویاها. روزها و ماه‌ها و فصل‌ها راه می‌روند. از رودخانه‌ها و کوه‌ها و دشت‌ها می‌گذرند. یک روز ناگهان به یک منطقه زیبا می‌رسند که شبیه رویاهایشان از پاناما است. درخت‌های بلند، گل‌های بزرگ و یک کلبه قشنگ کنار یک برکه زیبا و آرام. خرسی و ببری خوشحال می‌شوند که بالاخره به پاناما رسیدند. پس با لذت و شادی در همان کلبه شروع می‌کنند به زندگی. یک زندگی بدون حسرت و غرق در لذت و خوشی. اما چند روز بعد در یک غافلگیری جذاب ناگهان وسایلی پیدا می‌کنند که برایشان خیلی آشنا است. آنها به مرور می‌فهمند که این کلبه همان خانه خودشان است که گیاه‌هان و گل‌ها و درخت‌هایش در نبود آنها رشد کردند و چهره خانه کمی تغییر کرده است. آنها راه را گم کرده بودند و دوباره برگشتند به جنگل خودشان.
_
کتابی که به کودک می‌فهماند حسرتِ داشتنِ نداشته‌ها می‌تواند مانع از لذت بردن از داشته‌هایمان شود. دقیقا همان بیماری مهلکی که امروز درگیر آن هستیم. توهم حقیر بودن و حسرت زندگی در یک سرزمین رویایی. بسیاری از اوقات، زشتی محل زندگی ما به خاطر خود ما و نوع نگاه ماست. ما بدبختیم، قبول. ولی خیلی وقت‌ها هم توهم بدبختی داریم. خیلی وقت‌ها خیال می‌کنیم خوشبختی و سعادت و آرامش و آسایش و رفاه محض، هزاران کیلومتر آنطرف‌تر آغوشش را باز کرده و منتظر ماست. دریغ که مادران زیبا و آرایش کرده بچه‌های دیگر، فوقش یک آبنبات به ما بدهند؛ اما مادر خودمان جانش را، زیبایی و جوانی‌اش را برای ما می‌دهد و ما نمی‌بینیم. کوریم.
خلاص
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.