معرفی کتاب سفر به پاناما اثر یانوش مترجم ارغوان جولائی

سفر به پاناما

سفر به پاناما

یانوش و 1 نفر دیگر
4.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

ناشر
جویا
شابک
9646092403
تعداد صفحات
54
تاریخ انتشار
1380/2/11

توضیحات

        مخاطبان گروه سنی "ب "و "ج "در این داستان تخیلی ماجرای خرس و ببر کوچولویی را می خوانند که در کنار رودخانه ای زیبا زندگی می کنند .آنها روزگار  خوبی دارند تا این که یک روز در پی یافتن جعبه ای از آب، تصمیم می گیرند به  پاناما ـ که آن را سرزمین رویاهای خود می دانند ـ سفر کنند آنها در این سفر  با حیوانات مختلف مواجه می شوند و از هر یک سراغ سرزمین پاناما را می گیرند . سرانجام در پی راهنمایی های یک کلاغ سر از محل زندگی خود در می آورند و آن جا  را بسیار زیبا می یابند و گمان می کنند براستی به پاناما ـ سرزمین رویاهایشان ـ  رسیده اند .این داستان با تصاویر سیاه و سفید همراه است .
      

یادداشت‌ها

          این کتاب داستان با اسم جدید «وای، پاناما چقدر قشنگه» هم منتشر شده است. کتابی بی‌نظیر و شاهکار در حوزه کودک و نوجوان از یک نویسنده خارجی به نام یانوش. حدود ۹ سال داشتم که این کتاب را خواندم. آن روزگار از دیدن عکس‌ها و خواندن داستان شیرینش لذت بردم. اما امروز می‌فهمم نویسنده چه مفهوم بزرگی را در غالب یک روایت کوتاه و کودکانه به من آموخته است. یک مفهوم عمیق که آموختنش حتا به بزرگان هم سخت و ناممکن جلوه می‌کند. 
_
ماجرا ماجرای ببری و خرسی است که در یک خانه پایین روخانه در یک جنگل زندگی می‌کنند اما از محل زندگی خود خسته شدند. آنها حرف‌های زیادی از زیبایی پاناما شنیدند. رویاهای شیرینی در مورد پاناما در ذهن خود بافتند و مدام در حسرت رفتن و زندگی در پاناما زندگی می‌کنند. همین حسرت مانع لذت بردن از زندگی‌شان شده است. بالاخره یک روز دل را به دریا می‌زنند، شال و کلاه می‌کنند و راه می‌افتند به سمت پاناما، سرزمین رویاها. روزها و ماه‌ها و فصل‌ها راه می‌روند. از رودخانه‌ها و کوه‌ها و دشت‌ها می‌گذرند. یک روز ناگهان به یک منطقه زیبا می‌رسند که شبیه رویاهایشان از پاناما است. درخت‌های بلند، گل‌های بزرگ و یک کلبه قشنگ کنار یک برکه زیبا و آرام. خرسی و ببری خوشحال می‌شوند که بالاخره به پاناما رسیدند. پس با لذت و شادی در همان کلبه شروع می‌کنند به زندگی. یک زندگی بدون حسرت و غرق در لذت و خوشی. اما چند روز بعد در یک غافلگیری جذاب ناگهان وسایلی پیدا می‌کنند که برایشان خیلی آشنا است. آنها به مرور می‌فهمند که این کلبه همان خانه خودشان است که گیاه‌هان و گل‌ها و درخت‌هایش در نبود آنها رشد کردند و چهره خانه کمی تغییر کرده است. آنها راه را گم کرده بودند و دوباره برگشتند به جنگل خودشان.
_
کتابی که به کودک می‌فهماند حسرتِ داشتنِ نداشته‌ها می‌تواند مانع از لذت بردن از داشته‌هایمان شود. دقیقا همان بیماری مهلکی که امروز درگیر آن هستیم. توهم حقیر بودن و حسرت زندگی در یک سرزمین رویایی. بسیاری از اوقات، زشتی محل زندگی ما به خاطر خود ما و نوع نگاه ماست. ما بدبختیم، قبول. ولی خیلی وقت‌ها هم توهم بدبختی داریم. خیلی وقت‌ها خیال می‌کنیم خوشبختی و سعادت و آرامش و آسایش و رفاه محض، هزاران کیلومتر آنطرف‌تر آغوشش را باز کرده و منتظر ماست. دریغ که مادران زیبا و آرایش کرده بچه‌های دیگر، فوقش یک آبنبات به ما بدهند؛ اما مادر خودمان جانش را، زیبایی و جوانی‌اش را برای ما می‌دهد و ما نمی‌بینیم. کوریم.
خلاص
        

0