یادداشت‌های فاطمه نباتیان (34)

          این ریویو برای این کتاب اینطوری نمی بود اگر کتاب را تا آخرش نمی خواندم ولی حالا که تمام شده فکر می‌کنم ناخلف خودش در بعضی تصمیمات ناخلف خالقش گیر افتاد. کتاب اسم خیلی جذاب و بکری دارد و طرح جلد اینطوری است که یک کتابخوان نیمه‌حرفه‌ای مثل من حتی اگر حسام آبنوس را نشناسد و دل خوشی از خروجی‌های ناشر هم نداشته باشد باز کتاب را توی کتابفروشی بردارد و ورق بزند. 
پنجاه صفحه طول می کشد که قانع بشوم نویسنده آن قدر هوشمند بوده که آخر داستان را این اول هایش لو ندهد. بعد از قانع شدن، داستان برایم جذاب‌تر شد و خواندنش پر کشش‌تر. پایان بندی هم که خوب نشست به اسکلت داستان. ومجموعا کتابی است سبک و راحت و روان. 
با این حال دلم می خواست یک سری کدهایی که از بعضی شخصیت ها مثل قاسم و مرتضی و تقیان‌فر در روند داستان می گیرم، رمزگشایی معنادار و جذابتری داشته باشند. یک طوری الان حس می کنم بعضی شخصیت‌ها را خود نویسنده زودتر تیر خلاص زد و از آن‌ها رد شد. غیر از این‌ها بعضی کاراکترها هم خیلی تیپیکال بودند مثل خواهر عبدالله و مادرش که اگر آن چند شخصیت که خاص بودند خوب به انتها می‌رسیدند اینقدر کلیشه بودن این‌ها به چشم نمی‌آمد. 
جملات شعاری هم زیاد داشت که باز هم به نظرم می‌شد در پرداخت و رمزگشایی خوب شخصیت‌ها حل بشود ولی نشد. و می‌شد به جای چندین جمله شعاری با محتوای یکسان یک موتیف شعاری انتخاب کرد و...
بهرحال سوای این خرده‌گیری‌های کمال‌گرایانه همین همت بلند نوشتن و انتشار رمان صدها تحسین دارد که به قول صائب با همت بلند هر جا روی به توسن گردون سواره‌ای.

 ان‌شاالله رمان بعدی نویسنده را بخوانیم و همین‌جا ۵ ستاره بکوبیم پایش. 
        

0

          کتاب چشم بیت‌لحم سوای سوژه اصلی‌اش که تازه و جذاب است، یک پیرنگی دارد که برای من خیلی درد دارد و موقع خواندنش ذهنم مثل مار زخمی به خودش می‌پیچید. و بیشتر فکر کردم که تاریخ همین ای‌کاشهاست و چه ای‌کاش‌هایی که دست مردمان هر عصری هست و انتخابش نمی‌کنند. 
یک بخشی از کتاب اشاره دارد به اولین شورش فلسطینی‌ها علیه انگلیسی‌ها زمانی که مهاجرت یهودیان به فلسطین داشت بیشتر می‌شد. بخش اول این شورش یک اعتصاب شش‌ماهه بود. و بعد درگیری‌های چریکی موثر. و چه شد؟ نهادهای بین المللی ورود کردند و با وعده‌هایی فلسطینی‌ها را از ادامه مبارزه بازداشتند.
یکی از اسقف‌های مسیحی که نقش پررنگی در این شورش داشت، در اولین جلسه کلیسا پس از پایان اعتصاب یک جمله می گوید که با خواندنش قلبم درد گرفت: ما یک فرصت طلایی داشتیم که فلسطین را نجات دهیم. فرصتی که ثمره چند سال رنج و مبارزه بود. حالا باز باید چند سال دیگر خون جوان ریخته شود و رنج روی رنج بیاید تا فرصت دیگری برای نجات فراهم شود‌. 

آن قدر روحم به این جملات نزدیک است که انگار من جوانی ساکن بیت‌لحم هستم در سال ۱۹۳۵ و انگار تازه خبر شهادت عزالدین قسام در جنگل‌های جنین را به من داده‌اند.
        

1

          خواندن  و پیش رفتن در آثار داستانی (و حتی غیر داستانی) اومبرتو اکو مثل باز کردن در یک صندوقچه قدیمی است. یک صندوقچه اسرار آمیز و جذاب که وسوسه کنجکاوی در محتوای آن آدم را زود تسلیم می کند، صندوق را باز می‌کند و گیر می‌افتاد در حجم و گستردگی و پراکندگی محتویات آن. 
چیزهایی می‌بینی که رویشان خاک گرفته، فکر می کنی قدیمی هستند و ارزشمند اما فقط وسائلی خاکی و کثیفند و البته آن بین چیزهایی واقعا ارزشمند پیدا میکنی. 
شماره صفر از یک جایی شروع می‌کند که نمی‌دانی کجاست فقط دلت می‌خواهد بروی جلو، این صندوقچه را بجوری، و بعد که خسته شدی و البته اقناع از کنکاش، درش را ببندی. 
بهرحال طی کردن این مسیر جذاب است. من قبلا خود کتاب را با ترجمه سیروس شاملو خوانده بودم، البته نیمه تمام چند صفحه رد می‌کردم و... ولی حالا با ترجمه رضا علیزاده و به طور صوتی گوش دادم که واقعا تفاوت جدی در نوع ترجمه و سبک نگارش با شامل  داشت. و به مراتب بهتر و روانتر و اصیل‌تر بود. 
همین. 
        

4

          برای من که این چهار یا پنجمین کتابی بود که از زندگی شهید صدر می‌خواندم، "نا" چیزی بود مثل بقیه. حتی برای انتشارش با وجود سابقه‌ی درخشان نویسنده‌ش چندان ذوقی نداشتم. خاصه که وقتی منتشر شد هنوز به رنگ صبر را تمام نکرده بودم. کتاب رسید و با کمی تعلل شروعش کردم و همه چیز خیلی معمولی داشت پیش می‌رفت، تا اینکه رسیدم به فصل چهارم. و خب فصل چهارم روایت همان گمشده‌ی من بود که در صدر یافته بودمش و دوستش داشتم. چه شروع خوبی داشت و چقدر جمله‌ها و دغدغه‌ها انگار حرف‌های خودِ خودِ ما بودند در این روزگاری که همه چیز از اصالت تهی شده و رنگ به روی هیچ صبغة‌اللهی باقی نمانده است. 
نا، "ما"یی که گمش کرده‌ایم را خوب روایت می‌کند و محمدباقر صدری که ما شدن دغدغه‌اش بود و نهایتا قربانی همین ما نشدن شد از دریچه‌ی این‌ کتاب با خواننده خیلی خط و ربط پیدا می‌کند. 

خواندن فصل‌های آخر کتاب و کلا ورق زدن برگ‌های آخر زندگی شهید صدر همیشه و همیشه بسیار سخت و دردناک است و هر بار حسرت عمیقی به جانم می‌نشاند. 
با این حال، حیات شهید صدر و اندیشه‌ای که او تلاش کرد پرمایه و ریشه‌دارش کند، هنوز هم برای ما حرف دارد و هنوز هم برای هر انسانی سخن دارد.
        

10

          خیلی اتفاقی مطالعه‌ی کتاب نیم‌دانگ پیونگ یانگ با کتاب چرا ملت‌ها شکست می‌خورند هم‌زمان شد و من این هم‌زمانی را به فال نیک می‌گیرم. 

رضاامیرخانی چه تحت‌تاثیر فضای رسانه، و چه به طور خودآگاه، پا به کره‌ی شمالی گذاشت برای این‌که سرک بکشد و به ما بگوید اگر کره‌ی شمالی شویم، چه‌طور می‌شویم؟ اساسا آن‌جا که این‌قدر با چسب‌های مختلف به ما می‌چسبد چه‌جور جایی است؟ آیا واقعا همین‌قدر ترسناک است؟ آیا ما فقط یک گام برای کره‌شمالی شدن فاصله داریم؟ و هزار سوال دیگر که فقط در ذهن یک ایرانی می‌چرخد.‌ هیچ وقت ملت فرانسوی در مسیرش پالرزانِ کره‌شمالی‌شدن نمی‌شود. و همین‌طور ایتالیای و یونانی و.... 
این نزدیک‌ترین و ملموس‌ترین قرائت از کره‌ی شمالی برای ماست اما این ذهن ایرانی سوال‌های مهم‌تری را نادیده می‌گیرد. رضاامیرخانی عینک مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی به چشم می‌زند، نتیجه می‌گیرد آن انسان، آن حکومت را تاب می‌آورد و این انسان ایرانی چنان حکومتی را خیر. و من از همین‌جا با او مخالفم. با این نتیجه‌گیری یک‌سویه ما دچار خطای دید می‌شویم. اساسا با هر نوع نتیجه‌گیری یک‌سویه در مسائل اجتماعی و انسانی دچار خطاییم.

و این‌جا خطای ما این است که چرخه‌ی تاثیرگذاری ملت بر دولت و دولت بر ملت را یک‌ خطی می‌بینیم. آن دولت این مردم را شکل می‌دهد و این مردم آن دولت را مشروعیت می‌دهند‌. انقلاب‌ها و شورش‌ها و جنبش‌ها دقیقا جایی آغاز می‌شوند که این چرخه دچار گسست شود‌. 

انسان کره‌‌ی شمالی چند ده سال بیشتر عمر ندارد، تا پیش از آن ذیل یک اطلاق کلی‌تر_انسان کره‌ای_جمع‌بندی می‌شد. این چند ده سال چه کرده‌اند مردم؟ آیا فرهنگ اگر بدون دخالت بیرونی باشد این مسیر تغییر را به این سرعت می‌گذراند؟ نهادها، خاصه در این شکل حزبی و تشکیلاتی خودش در کره‌ی شمالی یک عامل موثرند، برای کاهش انگیزه، از بین بردن احساس نیاز به آزادی، بی‌هدفی و نهایتا رشدنایافتگی.

خود رضاامیرخانی نیز از قضا در صفحات آخر نیم دانگ رویِ متناقضی از هر آن‌چه در کل سفرنامه گفته‌است نشان می‌دهد. ( جهت جلوگیری از سنت رذیله‌ی اسپویل توضیح بیشتر نمی‌دهم!) 

با این حال مثل هر اثر دیگر امیرخانی حتما ارزش خواندن دارد و حتما نیاز است که به واقعیت‌های انعکاس یافته‌ از کره‌شمالی فکر کرد، اما نه با دیدگاه تک‌علتی. خاصه آن جا که روایت را در مقام تحلیل و بررسی آثار تحریم بر ایران و کره می‌نشاند، می‌تواند مشغولیت ذهنی مثبتی ایجاد کند.
        

4

          کتاب #سرزمین‌های_تکه‌تکه حاصل روایت‌هایی است که اسکات اندرسون خبرنگار نیویورک تایمز طی ۱۸ ماه سفر در خاورمیانه نوشته است. ۶ شخصیتِ واقعی از مصر و لیبی و سوریه و عراق و اقلیم کردستان عراق، شخصیت‌های اصلی این روایت مبسوط اویند. اندرسون طی این ۱۸ ماه با این افراد گفتگو کرده است و زندگی‌ آن‌ها را در پنج بخش خاستگاه، جنگ عراق، بهار عربی، ظهور داعش و مهاجرت دسته‌جمعی در کتاب آورده است. در هر بخش کتاب زندگی این افراد را در زمان‌های یکسان موازی با یکدیگر دنبال می‌کنیم و در متن این زندگی‌ها، وقایعی که در کشورهایشان جاری بود را در ملموس ترین قرائت ممکن_از زبان شهروندان و فعالین‌شان از یک عراقی داعشی تا یک فعال سیاسی لیبیایی و تا یک فرمانده‌ی کُرد_می‌خوانیم. 
اسکات اندرسون نقطه‌ی شروع همه‌ی ناآرامی‌های منطقه را حمله آمریکا به عراق در سال۲۰۰۳ می‌داند، لذا شروع روایت‌ها از همین زمان است و روایت تاثیراتِ غیربومی نیروهای ائتلاف بر جامعه عراق و ادامه‌ی ماجراها در باقی کشورها. 
 فرم کتاب جذاب و حیرت انگیز و پرکشش بود، این سبک پرداخت به چنین موضوعاتی واقعا کم است. البته همچنان آن نگاهی که یک انسان غربی سرش را به سمت راست می‌چرخاند و ما شرقی ها را می‌بیند در لایه لایه‌ی این داستان خودش را نشان میدهد و حتی آزاردهنده‌است. هرچند اندرسون تقریبا تمام تلاشش را کرده است که بی طرف روایت کند. 
پ.ن: مطلقا هیچ ردپایی از ایران در کتاب نمی‌بینیم. 
پ.ن۲: همچنان سرنوشت مصر برای ما عبرت‌انگیز و حیرت‌انگیز است.
        

4

3

        همه ی ما با لحظاتی در زندگی مواجه شده‌ایم که فرمان زندگی مان دست خودمان نبوده و عواملی که اختیار آن ها را نداشتیم در حال تاثیر گذاری بر زندگی ما بوده اند. بازداشتگاه صورتی درباره همین عوامل است. کتاب از سه بخش دنیای درون ما، دنیای میان ما و دنیای پیرامون ما تشکیل شده که در بخش اول آن عوامل هویتی مثل اسم، بخش دوم عوامل اجتماعی مثل نگاه ناظر دیگران و در بخش سوم از عوامل محیطی مثل جغرافیا میگوید. ایده ی اصلی و عنوان کتاب هم از تحقیقی که درباره تاثیر رنگ صورتی بر کاهش خشونت در زندان های آمریکا انجام شده، گرفته شده است. 
پرداختن و به رسمیت شناختن این عوامل جبری اتفاق جالبی است که ما را در مواجهه واقع بینانه با محیط زندگی و سرگذشت و آینده مان یاری میدهد اما مجموعا خواندن این ایده در غالب جستار چندان دلچسب نبود. یعنی اقلا من چندان نیازی به این مجموعه دلایل و مثال ها برای پذیرفتن جبرها ی حاکم بر زندگی مان نداشتم.

و در نهایت اگر قالب کتاب را قاطعانه جستار بدانیم باید بگویم به نسبت باقی جستارهای که تا کنون خواندم به خصوص جستارهای نشر اطراف چندان قوی نبود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5