یادداشت فاطمه نباتیان
7 روز پیش
کتاب چشم بیتلحم سوای سوژه اصلیاش که تازه و جذاب است، یک پیرنگی دارد که برای من خیلی درد دارد و موقع خواندنش ذهنم مثل مار زخمی به خودش میپیچید. و بیشتر فکر کردم که تاریخ همین ایکاشهاست و چه ایکاشهایی که دست مردمان هر عصری هست و انتخابش نمیکنند. یک بخشی از کتاب اشاره دارد به اولین شورش فلسطینیها علیه انگلیسیها زمانی که مهاجرت یهودیان به فلسطین داشت بیشتر میشد. بخش اول این شورش یک اعتصاب ششماهه بود. و بعد درگیریهای چریکی موثر. و چه شد؟ نهادهای بین المللی ورود کردند و با وعدههایی فلسطینیها را از ادامه مبارزه بازداشتند. یکی از اسقفهای مسیحی که نقش پررنگی در این شورش داشت، در اولین جلسه کلیسا پس از پایان اعتصاب یک جمله می گوید که با خواندنش قلبم درد گرفت: ما یک فرصت طلایی داشتیم که فلسطین را نجات دهیم. فرصتی که ثمره چند سال رنج و مبارزه بود. حالا باز باید چند سال دیگر خون جوان ریخته شود و رنج روی رنج بیاید تا فرصت دیگری برای نجات فراهم شود. آن قدر روحم به این جملات نزدیک است که انگار من جوانی ساکن بیتلحم هستم در سال ۱۹۳۵ و انگار تازه خبر شهادت عزالدین قسام در جنگلهای جنین را به من دادهاند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.