یادداشت‌های ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ (60)

          اولین تجربه‌ی من از آثار داستایوفسکی...
اول از همه راجع به همزاد‌پنداری با شخصیت اصلی، یعنی معلم سرخونه خانواده؛ الکسی
نمی‌دونم...احتمالا اگه همین شخص رو به عینه در زندگی ملاقات می‌کردم، تصمیمات بی‌پروایانه‌اش و تعلق بی‌قید و شرطش مرا گیج می‌کرد و به احتمال بیشتر سعی می‌کردم از آدمی که چنین به استقبال هرج و مرج می‌رود، برای سلامت اعصاب و روانم دوری کنم!
اما از شجاعت و جسارت او بر علیه عرف ریاکارانه‌ی جامعه و صحبت‌های بی‌پرده و با‌صراحتش برای شکستن بت‌های اخلاقی دیگران، لذت می‌بردم.
درواقع میشه گفت الکسی زمانی برای من نامفهوم می‌شد که به روابط عاشقانه‌اش با پولینا برخورد می‌کرد...عشق بی‌قید و شرط و تا حدی جنون‌آمیزی که از هر دو طرف ناپخته بود و به لج‌بازی میان دو کودک شبیه بود. از طرفی دوشیزه پولینا که سعی می‌کرد با منطق بی‌حساب و کتابش احساسات خود را ابراز کند و طرفی الکسی که شور و عشق خود را درون انفجار‌های هیجانی و بی‌فکر جای می‌داد. 
داستان جالب برای من سر میز‌های رولت بود.
پادشاه قمار‌خانه‌ها شانس و سرنوشتی بود که تاج جسارت به سر داشت.
سرنوشت مهره‌ها و اعداد میز رولت بود و رنگ قرمز یا سیاه، یا به رنگ نگون‌بختی یا کامیابی درمی‌آمد.
نکته جالب دیگر، بدبیاری می‌تواند در عین حال خوش‌شانسی باشد. زمانی که تو از فرط پول‌های باد‌آورده فریاد شادی سر می‌دهی در آن‌طرف میز سرنوشت، فردی از درد باختن تمام زندگی‌اش گریان است.
و حرص‌وطمعی که در این داستان به نگارش درآمده؛ اینکه هر کس، حتی عشاق داستان به آن فکر می‌کنند و به نوعی به ترازویی برای سنجیدن و تصمیم‌گیری تبدیل شده برایم حیرت‌آور و بسی جذاب بود.
و در نهایت
به نظر من شاید یکی از جنبه‌های این کتاب افشای راز سرنوشت به وسیله اختراع ما انسان یعنی قمار و رولت بود.
اینکه شاید نجیب‌زاده ای با شکمی سیر و سینه‌ای فراخ از غرور وارد کازینو شود و هنگام خروج فقیر ندار و پشیمان و ذلیلی باشد...
پ.ن: اگر در دوران ریدینگ اسلامپی به سر می‌برید، این کتاب را در لیست کتاب‌های دوران پس از ریدینگ اسلامپی قرار دهید!
        

33

کتاب پنجره
          کتاب پنجره را در سن ۱۱ سالگی خواندم
به زبانی اولین رمان ایرانی عاشقانه‌ام محسوب می‌شود.
پلاتی با حال و هوای دبیرستان، روزمرگی‌های خانواده‌های ایرانی و داستان دو پنجره‌‌ای که سال‌هاست رو به رو هم هستند و این بار یک معلم ادبیات و دانش‌آموزی جدیدالورود ساکنین این دو پنجره هستند.
از نظر برخی منتقدان این کتابی عامه‌پسند است و برای مخاطبانی مناسب است طرفدار کلیشه‌های عاشقانه هستند.
سادگی است که در این کتاب موج می‌زند. زمانی که کلاف افکار ذهن در هم پیچیده شده می‌توان به راحتی این کتاب را برداشت و ورق زد و در هر سطر با قدم‌‌های مینا در راهروی مدرسه همگام شد، همراه با خانواده‌ی قدسی به آبعلی سفر کرد و در نمایشگاه آقای طائریان به تماشای تابلوی ابدیت نشست. وقتی کتاب را زمین می‌گذارید که لبخندی از زیبایی بی‌ریای این کتاب بر لبانتان نقش بسته است.
کتاب‌ها مانند انسان‌ها و دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم کاستی‌هایی دارند اما گاهی ما عاشق همین نقص‌ها می‌شویم چرا که زیبایی خاص خود را دارند به نوعی اینگونه دلربا‌ترند.
این کتاب از زبان شخصیت مینا از زمان دوران دبیرستان تا هنگامه‌ی رَخت معلمی پوشیدنش را شرح می‌دهد و تا جایی که اطلاع دارم این کتاب جلد دومی به نام ماندانا دارد که به قلم خانم فهیمه رحیمی به نگارش درآمده است.
        

2

تأتر شبح ا
          تأتر شبح اپرا ۲۰۱۱  دریچه‌ای بود که من رو با دنیای پر رمز و راز شبح اپرا آشنا کرد.
در همون رویارویی نخست کاملا مجذوب سِیر داستان و شخصیت شبح اپرا "اریک" شدم. 
مگه میشه مجذوب داستانی با پلات گوتیک کلاسیک، چاشنی موسیقی و همراهی شبحی مرموز  نشد؟!
کتاب اصلی شبح اپرا در سال ۱۹۱۰ نوشته‌ی گاستون لرو یک
اثر بزرگ کلاسیک محسوب میشه و به شش ماه پایانی زندگی شبح اپرا پرداخته شده.
و خانم سوزان کی کتابی رو به تحریر درآوردند که از اولین
شب تولد اریک تا حتی داستان بعد از عصر او رو شامل میشه.
این کتاب پر از احساساته. پایه‌ریزیش بربنیاد حس فقدان و حسرته و کم کم در هوای سمی روزگار خودش به درختی اعجاب‌انگیز و هولناک تبدیل میشه. 
کودک خردسالی که حنجره‌اش با نفس مقدس فرشتگان تبرک شده اما چهره‌اش اثر دست هولناک‌ترین شیاطینه...
رشد و زندگی این کودک در فضای غضبناک و متعصب زمانه
به قدری نفس‌گیر و پر فراز و نشیبه که من به شخصه کتاب ۴۹۹ صفحه‌ای رو در یک شب تموم کردم و تا صبح به سوگ داستان نشستم.
یکی از بزرگترین نقاط قوت، نقل هر فصل از داستان توسط یکی از کاراکتر‌های کتابه که باعث میشه از تمامی دیدگاه‌ها در جریان جزئيات داستان باشید.
همونطور که قبلا گفتم این کتاب دریایی از احساسات و البته حوادث غیرمنتظره است که خواننده رو به شگفتی وا می‌دارد
...In sleep he sang to me
In dreams he came
That voice which calls to me
And speaks my name 
?And do i dream again
...For now i find
The phantom of the opera is here
🎭...Inside my mind
        

28

بازی وراثت

4.4

4

5

          آخرین جلد از مجموعه پرسی جکسون و خدایان یونان 
از همان آغاز اولین جلد ، منو یه یاد مجموعه هری پاتر انداخت  و خاطرات زیادی رو برام زنده کرد
قلم بسیار بسیار شیوا و زیبای آقای ریوردان در به اشتراکات گذاشتن افکار و احساست پرسی با خواننده ، تصویر کشیدن غنی و رنگارنگ صحنه ها و بازگو کردن جذاب ماجرا ها و جنگ یکی پس از دیگری ؛ همه نکات مثبت این مجموعه محسوب می شوند .
دوستی بین شخصیت ها و ارتباطشون با یکدیگر دلنشینه . می تونی خودت رو در کنار آتش کمپ دورگه ها یا هنگام مسابقه ارابه سواری تصور کنی 
از داستان های اساطیر یونان بسیار لذت بودم و متعجب شدم ! 
شخصیت ها هر سال کامل تر می شدند . حتی شخصیت هایی که زیاد در صحنه نبودند هم به عنوان یک انسان واقعی بهشون پرداخته شده .فداکاری در این کتاب موج می زنه . خیانت صورت می گیره ، دل شکستگی و طردشدگی ها به انجام می رسه اما دوستان باز کنار یکدیگر می ایستند .
در اخر ، باز از قلم زیبای اقای ریوردان یاد می کنم که خواندن ماجرا های پرسی جکسون رو شیرین تر کرد.
        

3