یه داستان غمانگیز و متاسفانه آشنا
کتاب از زبان تمام اهالی یه خانواده پنج نفری مراکشی و خدمتکارشون روایت میشه. از زبان مراد، پدر خانواده، از شرمی میشنویم که ناخواسته گریبانش رو گرفته. از زبان ملیکه، مادر خانواده، از تاثیرات تربیت خانوادگی روی شخصیتمون میشنویم. از زبان سامیه، تنها دختر خانواده، غصه و رنج تمام زنان خاورمیانه رو میشنویم و پا به پاش غصه میخوریم.
فکر نمیکنم غم کتاب تا مدتها من رو رها کنه. ترجمه بینقص و روان بود، فضاسازی نویسنده عالی بود و توی تمام جملات غبار و ناامیدی به چشم میخورد.