یادداشت اسماء
1403/12/8
حالا که هیچ خونهای امن نیست... اولکر نه در خونهی پدرش آرامش رو تجربه کرده، نه در خونهی شوهرش. بعد از بیست سال دستوپنجه نرم کردن با خشونت خانگی، بالاخره فرار میکنه و توی یه بیمارستان، همراهِ بیمارهای تنها میشه تا بیسرپناه و بیغذا نمونه. اما این فقط یه فرار نیست، یه ایستادنه. تصمیم میگیره جلوی سرنوشت وایسه، خودش رو نبازه. با اینکه زخمهای زیادی از گذشته داره، هنوز شوخطبع و حاضرجوابه و هرجا که لازم باشه، از حق خودش دفاع میکنه. من تمام طول داستان با اولکر همراه شدم، با غم و اضطرابش غمگین شدم، با ترسهاش ترسیدم. حالا که هیچ خونهای امن نیست، باید چیکار کنیم؟ کتاب رو دوست داشتم و فکرش رو هم نمیکردم اونطور تموم بشه، غافلگیرم کرد و این برای خیلی ارزشمنده. به نظرم نویسنده ساده اما پرقدرت، به مسائلی مثل خشونت خانگی، نابرابری اجتماعی و تلاش زنان برای استقلال پرداخته. اگر به حوزهی زنان و مسائل مربوط به اونها علاقه دارید و دنبال یه کتاب کوتاه ولی تأثیرگذارید، «اولکر آبلا» یه گزینهی خوبه.
(0/1000)
اسماء
1403/12/9
1