یادداشت‌های محدثه حسنی (130)

          سلام و نور

امروز داشتم به مک دونا و کاراش فکر میکردم دیدم نوشتن از خشونت راه جالبیه برای نشون دادن بد بودنش و اینکه ته خشونت هیچی نیست پوچیه و راه به جایی نداره . 
بعد فکر کردم واقعا اگر یک ادم تصوری از چیزی نداشته باشه نمیتونه بنویسه ازش پس شاید مک دونا  شاهد خشونتهای زیادی تو زندگیش بوده خشونتهایی که بی ثمر و آسیب زننده بودن ،شاید ظاهر خشنی مثل نوشته هاش نداشتن ولی حقیقت خشونت همینه چاقویی که بارها و بارها تو تن هم فرو میکنیم منتها با زبان برندمون . البته که متاسفانه خیلی وقتها هم نمود فیزیکی داره🥲
مک دونا تو این اثر خیلی سرسری از رو همه چی رد شده بود انگار فقط خواسته بود سر و ته نوشتنو  هم بیاره.چرا واقعا ؟؟ حقیقتا حیف شده اثرش، انگار پر از سوراخ و حفره است🫤دلم میخواست یک چیزایی رو بیشتر باز می‌کرد و توضیح میداد.

اشاره اش به اتفاقات  تاریخی استعمار تو این کتاب رو دوست داشتم . خوشحالم که مثل خیلی از نویسنده ها  فجایع تاریخ رو  با قلمش تطهیر نکرد. خوشحالم که تو اخرین اثرش  به بزرگترین خشونت تاریخ یعنی جنگ و غارت و استعمار مردم مظلوم  آفریقا توسط بلژیکیها پرداخت.(هرچند که متاسفانه الانم تو غزه و فلسطین شاهد یک نمونه‌ی دیگشیم و نمیدونم چجوری میتونیم جلوشو بگیریم😭)
خیلی دوست دارم بدونم چرا میون این همه نویسنده با آثار  چارلز دیکنز و هانس کریستین اندرسون  شوخی کرد و جوری نشون داد  که پشت نوشته های این دو نفر  یک فرد مظلوم و ستمدیده‌ی سیاهپوسته!! فکر نمیکنم اصلا بیهوا و الکی این کار رو کرده باشه 
خوب بود .
        

21

          سلام و نور
یک داستان در مورد دنیای جادوگرها . اینکه تو این دنیا هم بچه های اول محکومن به اینکه باید حتما هر کاری رو درست انجام بدن و کارهای اشتباهشون انقدر بولد میشه که در نهایت به این باور میرسن که بی عرضه و خرابکارن در صورتی که واقعیت این نیست .اونا هم مثل بقیه کارها رو خوب و درست انجام میدن و گاهی اشتباهاتی دارن . اتفاقا نسبت به بچه های کوچکتر از خودشون مسوولیت پذیری بیشتری دارن و خوش قلب ترن .
 اینکه تو دنیای جادوگرها هم آدمهای خودخواهی وجود دارن که بخوان دنیا رو به هر طریقی مال خود کنن ولی حتی اونجاهم میشه با نیروی همدلی و اتحاد و علم مقابل اینجور افراد ایستاد و با وجود داشتن قدرتشون باز هم شکستشون داد .
کتاب با انیمیشنی که ازش اقتباس شده در هدف گذاری متفاوته و هر کدوم جدا از هم جذابیت خودشو داره نمیتونم بگم کتاب بهتره یا انیمیشن من جفتشو دوست داشتم.
 انیمیشنش رو چند بار دیدم احتمالا کتاب رو باز هم گوش بدم یا بخونم. به نظرم اومد با یک بار شنیدن کتاب فلسفه‌اش رو خیلی خوب درک نکردم.

د
        

41

22

          سلام و نور
پسرک رو به مادر گفت:(( احساس میکنم زندگی ملال اوره زندگیی که همش باید کار کنی کار کنی کار کنی)) مادر پاسخ داد:(( ایمانت ضعیفه))  پسرک پرسید:(( چه ربطی داره آخه؟)) مادر جواب داد:(( انسان تک بعدی نیست یک بعد مادی داره یک بعد معنوی، وقتی نگاهت مادی باشه آره خسته کننده است صبح تا شب کار کنی کار کنی کار کنی که چی؟؟ ولی وقتی معنا رو کنارش میذاری ، عشق رو واردش میکنی دیگه ملال آور نیست وقتی بدونی برای هدفی داری کار میکنی، وقتی بدونی  برای زندگی پایانی نیست و فقط رفتن از یک بعد به بعد دیگه اس، وقتی بدونی تحمل رنج کار کردن، عشق دادن و عشق گرفتن برای آماده شدنمون  و رشدمون برای رفتن به بعد بعدی لازمه  دیگه ملال آور نیست .)) یکم فکر کرد گفت:(( اخه تفریح این وسط چی میشه؟)) مادر گفت:(( این بستگی به شخصیت و  انتخاب و برنامه ریزی خودت داره )) 
راستش  دوباره خوندن این کتاب بهم کمک کرد بهتر از قبل شخصیتها رو درک کنم . شخصیتهای کتاب من رو یاد خیلی از دهه پنجاهیا و دهه شصتیا انداخت. اونها که معتقدن نسل سوخته ان. چرا؟ چون یا با اجبار تو یک راهی پا گذاشتن و یا گزینه های انتخابی زیادی نداشتن و از بین اون چندتاییم که انتخاب کردن خیلی باب میلشون نبوده یا رفتن جلوترو دیدن ای بابا اشتباه کردن و انقدر قدرت ریسکشون بالا نبوده تا تغییرش بدن برعکس نسلهای بعدیشون . اینه که هیچوقت حس رضایت ندارن . اما میدونید چیه به نظرم آن شرلی به هممون نشون داد میتونید تو سخت ترین شرایط باشید ولی حال دلتون خوب باشه، در واقع نشون داد حال خوب دل به شرایط مکانی و زمانی وابسته نیست حتی به آدمهای دور و برتم وابسته نیست فقط و فقط و فقط به خودت مربوطه، اینکه انتخابت خوشحال بودن و راضی بودن باشه  یا ناراضی بودن و غر زدن برای همه چیز .
از آقای چخوف ممنونم که این طور بی پرده درونیات انسان بدون معنا رو به ما نشون داده. یادمون باشه معنا (ایمان و باور  به حقایق ) زندگی انسان رو قطعا متحول میکنه و اجازه نمیده انسان درگیر ملال و رنج لایتناهی بشه.
        

21

          سلام و نور 
شخصیتهای نمایشنامه راستش برام خیلی ملموس و آشنا بودند . 
چند روز پیش  با پسرم صحبت می‌کردیم راجع به جایگاه متفاوت آدمها در این دنیا ، گفتم خب تفاوت هوش ، توانایی و ... هست که باعث تفاوت جایگاه آدمها میشه، پرسید ایا عدالته ؟ گفتم عین عدالته. چون دنیا همونقدر که به انسان نابغه نیاز داره به ادم کودن هم نیاز داره.  همونقدر که به رئیس  و کارفرما نیاز داره به کارگرم نیاز داره. پرسید پس چرا اون رییس به کارگره احترام نمیذاره گفتم این دیگه ایراد آدمهاست که نمیتونن لزوم این تفاوت رو در هر بخش درک کنند و دچار فروپاشی اخلاقی میشن و این ربطی به عدالت خدا نداره. 
به نظرم اگر آدمها سر جای خودشون درست رفتار میکردند، حق هم رو پایمال نمی‌کردن، هیج کس از اون چیزی که بود ناراضی نبود و همه کنار هم خوشحال بودیم.
من در طول زندگیم دیدم آدمهایی که قدرت ریسک دارند و تغییرات اساسی توی زندگیشون ایجاد میکنند ، آدمهایی که قدرت ریسک ندارند و میترسند از تغییر شرایطشون، آدمهایی که هوش سرشاری دارند و از قِبَلش به جاهای خوبی می‌رسند، آدمهایی که هوش متوسطی دارند یا خیلی کم هوشند، آدمهایی با قدرتها و تواناییهای متفاوت که خلقتشونه و ربطی به خودشون نداره.  لزوم زندگی تو این دنیا وجود این تفاوتست اما کی میخوایم درک کنیم و دست از تحقیر هم، آزار هم، توهین به هم و استثمار هم دیگه برمی‌داریم 🤷‍♀️🤷‍♀️ کی به این رشد میرسیم که تفاوت باید باشه تا کار دنیا بچرخه🤷‍♀️🤷‍♀️ کی یاد میگیریم هم دیگه رو توبیخ و سرزنش نکنیم، کم کاری خودمون رو گردن هرچیزی غیر از خودمون نندازیم،  به هم کمک کنیم ، همدیگه رو دوست داشته باشیم و خودمون رو هم دوست داشته باشیم🤷‍♀️
دایی وانیا رو خوندم و شخصیتهاش رو دور و برم دیدم. افسوس که به دنیا و زندگی در اون به چشم یک مسیر یک جهته که انتهایی نداره نگاه نمیکنیم چون اگر اینطور نگاه میکردیم و مرگ رو پلی برای عبور از این دنیا و رفتن به دنیای کاملتر میدیدیم  سعی میکردیم خودمون رو براش اماده کنیم و دست همدیگه رو هم بگیریم . اونوقت دیگه انفعال و درجا زدن و عقب گرد کردن، چه فردی، چه اجتماعی  معنا نداشت و فقط پویایی و حرکت رو به جلو بود.
باشد که روزی همگی به این درجه از رشد برسیم و دنیا رو جای قشنگتری برای زندگی کنیم بدون هیچ ملالی❤️❤️
        

25

27