امتیاز: ۳.۹

«یک‌بار فریبم بدهی، شرم بر تو؛ دوبار فریبم بدهی، شرم بر من.»


قصه از جایی شروع میشه که مایا وقتی که با شوهرش، جویی تو سنترال پارک بوده، همونجا جویی با ۳ گلوله کشته میشه. حالا مایا تو مراسم ختم جوییه. دوستش ازش میخواد که حالا که جویی نیست از دوربین برای رصد پرستارش استفاده کنه. یبار که داره فیلم دوربین رو نگاه میکنه میبینه که جویی کنار دخترش رو به دوربین لبخند میزنه ولی جویی که مرده. پس این مرد کیه...

اخر داستان رو دوست نداشتم
کشش لازمه رو داره
ولی بنظرم دیگ هندیش کرده بود
        

          هارلن کوبن
امان از این مرد
جادوگری در ژانر معمایی جنایی
به جرئت می گم قوی ترین نویسنده در نوشتن کتاب های جناییه.رو دستش ندیدم با اینکه این همه کتاب جنایی خوندم.صفحه به صفحه ی کتاب پر از رازه.اصلا گزافه گویی نکرده.همه ی توضیحات به موقع،بجا و کافی.اگر نخونیدش ضرر کردید.
        

          یک بار فریبم بدهی
شرم بر تو
دو بار فریبم بدهی شرم بر من
(ضرب المثل خارجی!)

سه بار فریبم بدهی، عاشقت شدم :(
(ضرب المثل خودم)

شخصیت اصلی کتاب مایا یک خلبان نظامی بوده که در یکی از ماموریت‌هاش اتفاق ناخوشایندی براش اتفاق افتاده، البته این اتفاق تنها اتفاق بد زندگیش نبوده، چند ماه پیش خواهرش به قتل رسیده و الان در حال خاکسپاری شوهرشه که اون هم به قتل رسیده! اما ماجرا از جایی شروع میشه که در یکی از دوربین‌هایی که برای محافظت کودک میذارن شوهرش رو میبینه! همین اتفاق باعث یک سری اتفاقات و وقایع دیگه میشه تا رازهایی بر ملا بشه. داستان نسبتاً روند کندی داره، ابتدای کتاب مدام مسئله مطرح میشه اما هیچ نشانی از جواب نیست، شما باید تا انتها صبر کنید تا تق تق تق همه چیز رو براتون تعریف کنه و جواب در روند داستان وجود نداره. شخصیت‌ها خیلی ساخته و پرداخته نشدن و خیلی به دل نمیشینن، از کتاب قبلی که خونده بودم از همین نویسنده (جنگل) ضعیف‌تر بود.
        

          عشق شخصیت اصلی داستان به خانواده ش رو خیلی قشنگ نشون داده بود  
 برای اونها هرکاری میکرد..
شخصیت اصلی زنی قوی و توانمند بود و برای من نوعی الگو
ولی انتظار همچین پایانی رو نداشتم ...:)