معرفی کتاب عزا برازنده الکتراست اثر یوجین گلدستون اونیل مترجم یدالله آقاعباسی

عزا برازنده الکتراست

عزا برازنده الکتراست

4.7
11 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

10

ناشر
قطره
شابک
9643413837666
تعداد صفحات
238
تاریخ انتشار
1383/11/26

توضیحات

        این نمایش نامه ی سه گانه نوشته ی "یوجین گلدستون اونیل (1888 - 1953) نمایش نامه نویس معاصر امریکایی است. او به تنگ آمده از محاوره و لهجه ی عامیانه زبانی را می جست که با آن تاریخ معاصر امریکا را به قصد کالبدشکافی و انتقاد با تاریخ یونان باستان منطبق کند. اونیل این نمایش نامه را با الهام از اساطیر یونانی در نمایش نامه ی "اورست" نوشت. در این نمایش نامه مفهوم سرنوشت و اعمال آدمی به یک دیگر بستگی می یابد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به عزا برازنده الکتراست

یادداشت‌ها

          یک اقتباس بی نظیر و عالی از سه گانه آگاممنون ، الکترا و الاهگان انتقام که در یونان باستان تبدیل به تراژدی شده.
به نظرم واقعا یک اقتباس تمام و کمال و درست و حسابی بود... کاملا فکر شده و درست ...
اینکه بیایم کهن الگوها رو خیلی ساده ببریم روی صحنه یا اقتباس کنیم در این دوره ، خیلی تاثیرگذار نیست. بلکه باید نسبت خودمون رو با یک اثر تاریخی یا کهن الگو برقرار کنیم.
به عنوان مثال باید ببینیم نسبت ما و جامعه ما با هملت چیه نه اینکه کل هملت رو همینطوری ببریم روی صحنه ...

جناب یوجین اونیل دقیقا همین کار رو کرده. مفهوم و بیس داستان رو گرفته و برده در آمریکای دهه ۲۰ و داستان الکترا رو اونجا پیدا و بازگو کرده...
ما میدونیم که در یونان ، وقتی آگاممنون ( اسم شخصیت اصلی نمایشنامه اونیل منونه ) از جنگ تروا برمیگرده ، زنش میکشدش و دخترش الکترا تصمیم با انتقام گیری میکنه.
همین داستان در آمریکای دهه ۲۰ اتفاق میفته که موضوع سه گانه فوقه...
در کل نمایشنامه خوب و جذابیه که میتونه تا ته شما رو به دنبال خودش بکشونه.
ترجمه هم ترجمه خوشخوان و جالبیه...
توصیه میکنم اگر تراژدی های یونان رو خوندید ، حتما سری به این اثر زیبا هم بزنید.
        

11

سعید بیگی

سعید بیگی

3 روز پیش

        نثر کتاب خوب و زبان روایت هم شیرین و خواندنی است. داستان از منزل «اِزرا مِنون» قاضی، شهردار و تیمساری که اکنون در جبهۀ جنگ مشغول فرماندهی است؛ آغاز می‌شود. 

همسر قاضی (کریستین) و دخترش (لاوینیا = وینی) با هم مشکل دارند و دختر از مادرش متنفر و بیزار است و مادر هر چه تلاش می‌کند، نمی‌تواند دل دختر را به دست بیاورد و رابطۀ شکرآب‌شان را بهبود بخشد. در همین حین سث؛ پیرمرد مستخدم و باغبان خانواده، رازی مهم را به وینی می‌گوید که بر زندگی و روابط تمام اعضای خانواده، تاثیرگذار و نقش‌آفرین است و آن راز این است که ... .

یوجین اونیل در این سه‌گانه؛ در واقع نظیره‌ای برای سه‌گانۀ آیسخولوس نوشته است و البته بنا بر اعتقادات و باورها و میل شخصی‌اش ماجراها را کاملا تغییر داده و اقتباسی زیبا، خواندنی و به یادماندنی را به معرض نمایش گذارده است.

در نمایشنامۀ اصلی، الکترا بیگناه است و با همراهی برادر موفق می‌شود، انتقام قتل پدر به دست مادر و معشوقه‌اش را بگیرد؛ هر چند خدایان برادرش را هم مجازات می‌کنند. اما در این نمایش، برادر مادرش را نمی‌کشد و تنها فاسقش را می‌کشد و مادر خودش، خودش را می‌کشد و برادر به خاطر عذاب وجدان، خودش را می‌کشد.

دختر که قصدش دفاع و حمایت از پدر بوده، موفق به این کار نمی‌شود و تنها با تحریک برادر، باعث مرگ فاسق می‌شود و مادر هم از غصۀ تنهایی و مرگ معشوق، خودش را می‌کشد. در اصل دختر باید ماجرا را آشکار می‌کرد تا مادر و فاسقش به دست قانون مجازات می‌شدند، اما خود دست به اقدام زد و برادر را به قتل ناخدا واداشت.

بعد هم خودش در شرایطی شبیه مادر قرار گرفت و به همه چیز پشت پا زد و با مرد بومی ارتباط برقرار کرد، در حالی که این اجازه را به دیگران نداده بود. ازرا مقصر بود، زیرا احساسات خود را به همسرش بروز نداده بود و پس از ازدواج، او و کریستین از هم دور شده بودند و هیچ تلاشی برای بهبود شرایط رابطه‌شان نداشتند.

کریستین به پسرش قانع شد و ازرا به دخترش (همان عقدۀ ادیپی) و کریستین از ازرا متنفر شد و ازرا هم خود را به کار بیشتر در بیرون، چون قضاوت و شهرداری و این اواخر فرماندهی در نبرد، مشغول کرد و از احساسش به کریستین چیزی نگفت و این کینۀ کریستین را روز به روز بیشتر کرد.

کریستین در جایی به وینی گفت که تو خودت عاشق ناخدا برانت شده بودی و چون دریافتی او عاشق من است، با من و او دشمن شدی و کینۀ ما را به دل گرفتی. در آن زمان نمی‌شد به این حرف کریستین توجه کرد؛ اما در پایان داستان، مسائلی روشن شد که نشان داد، وینی هم همان راه مادرش کریستین را می‌رود.

زیرا هم از نظر ظاهر و هم از نظر باطنی و رفتاری، درست مانند مادرش رفتار می‌کرد و در نهایت شاهد بودیم که یک بار پیتر را برانت خطاب کرد! چه بسا حسادت زنانۀ وینی، باعث ویرانی این خانه و خانواده شده باشد یا حداقل نقشی اساسی و مهم در این زمینه داشته است.

در مجموع این نمایشنامه هم خواندنی و جالب بود و لذت‌بخش؛ هر چند بسیار تلخ به پایان رسید. هر یک از این دو نمایش‌نامه، ویژگی‌های خاص و زیبایی‌های خود را داشتند و در نمایشنامۀ آیسخولوس، ترجمۀ فوق‌العادۀ استاد عبدالله کوثری واقعا شیرین و متناسب با آن اثر ارزشمند یونان باستان بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

14