یادداشتهای فریبا اشهد (25)
1402/11/7
دیشب کتاب رو شروع کردم و امروز تموم شد. درک یک پایان، وقتی بعد از چهل سال باید بگردی دنبال اینکه حرفها، حسادتها و کنایه های به خیال خودت کوچک چهل سال پیش چه تاثیری روی زندگی بقیه داشته و چقدر به پایانی که بسیار تلخ و عجیب بود منجر شده؟ متکلم وحده بودن کتاب نقش به سزایی در تعریف داستان داره، تفکرات، نتیجه گیری ها، کشمکش های ذهنی راوی داستان، همه از همین طریق منتقل میشه، پایان یک زندگی اتفاق میفته، یک دوست تصمیم میگیره به زندگی. خودش پایان بده، علی رغم اهمیت و ارزش دوست در زندگی هیچکدام به دنبال کشف حقیقت نمیرن، و جمله طلایی داستان، تاریخ رو ملت فاتح نقل میکنن یا سرخوردگان شکست خورده، سرخورده شکست خورده ای که نمیتونست با این واقعیت روبرو بشه که چقدر حسرت در زندگی دیگران ایجاد کرده.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1402/5/6
نوع بیان داستان خیلی جالب نبود و کشش چندانی ایجاد نمیکرد، تو گیر و دار به سختی زنده موندن داستان عشقی پر رنگی به تصویر کشیده بود که به شخصه دوست نداشتم. چطور خالکوب بعد از لو رفتن کارهاش زنده موند؟ همونجا فرمانده میتونست بکشدش خیالشو راحت کنه؟ چقدر راحت دوباره لالی و گیتا بهم رسیدن، اتفاق خیلی خاص و عجیبی بوده.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.