یادداشت فریبا اشهد

مردی که می خندد
        داستان جذابی داشت، پسربچه ای که جراحی خاصی روی صورتش انجام شده و ظاهرش به شکلی در آمده که گویی همواره در حال خنده است، ولی تعداد کمی دلخوشی برای خندبدن دارد که هر کدام از آنها با تار مویی شکننده به زندگی وصل هستند،
توصیفات داستان نسبت به کتاب بینوایان خیلی کمتر بود و روند داستان نسبتا سریع، گویی داستان میخواد زندگی کوتاه قهرمان داستان رو تقلید کنه، کوتاه و مختصر و تا حدودی شکست خورده.
ظاهر از دست رفته، ثروت از دست رفته، خانواده از دست رفته، نتوانسته انسانیت قهرمان داستان، عشق زلال و معرفت زیباش رو تحت تاثیر قرار  بده و در نهایت این عشقه که سرنوشتشو رقم میزنه.

      
2

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.