خالکوب آشویتس

خالکوب آشویتس

خالکوب آشویتس

هدر موریس و 1 نفر دیگر
3.6
57 نفر |
28 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

93

خواهم خواند

37

خالکوب آشویتس روایتی است واقعی از زبان لالی سوکولوف اهل اسلواکی که در دوران جنگ جهانی دوم به اردوگاه کار اجباری آشویتس فرستاده و چندی بعد به عنوان خالکوب آنجا مشغول به کار می‎شود. او با استفاده از موقعیتش جان بسیاری را نجات می‎دهد. تجربیات لالی و ماجرای عاشقانه‎اش با دختری به نام گیتا، که او شماره‎اش را بر ساعدش خالکوبی کرده، روایتی خواندنی را پدید آورده که صحت آن با اسناد و مدارک مختلف تأیید شده است.هدر موریس، نویسنده داستان، اعتقاد دارد: «‎خالکوب آشویتس داستان دو انسان معمولی است که در زمانی منحصربه فرد زیسته و نه‎ تنها آزادی‎ بلکه احترام، نام و هویتشان نیز از آن‎ها گرفته شده است.» روایت، زیبایی دوچندان خود را مدیون این است که در صحبت‎های لالی، زندانی شماره 32407، هیچ شکافی میان حافظه و تاریخ وجود ندارد.

لیست‌های مرتبط به خالکوب آشویتس

یادداشت‌های مرتبط به خالکوب آشویتس

فهیمه

1400/08/04

            از دوست داشتن این کتاب همه نوشته اند و انصافا کتاب جذابی است، اما موارد عجیبی در داستان کتاب هست که هیچ کس در موردشان صحبت نمی کند:
- مثلا اینکه بلافاصله بعد از مشغول شدن لالی به خالکوبی، خالکوب قبلی کشته می شود. 
- لالی علی رغم یهودی بودن، در جایی متفاوت از سایر یهودیان و در یک اتاق تک نفره ساکن می شود و شرایط نسبتاً خوبی دارد. 
- به علاوه تجارتی که در اردوگاه به راه می اندازد، حاشیه سود بسیار بالایی دارد و نهایتاً زیر تشکش پر می شود از یک لایه طلا و جواهر قیمتی. 
- علی رغم تمام محدودیت ها خیلی راحت عاشقی می کند و با معشوقه خود در ارتباط است. 
- تنها کسی که لالی ذره ای ترحم به اون نشان می دهد، یک یهودی بسیار غول پیکر است و بعدا نیز این ترحم نشان دادن به نفع او تمام می شود. در واقع تمام رفقای لالی افراد قدرتمندی هستند. حتی وقتی تجارتی که به راه انداخته لو می رود، هیچ اتفاقی برای او نمی افتد.
- بعد از جنگ با یک جیب پر پول به خانه برمی گردد که ادعا می کند از روس ها دزدیده!
- مجبور می شود از کشور خود فرار کند (ادعا می کند به جرم حمایت از اسرائیل)، اما شاید علت، بازگشتن یهودی ها و فاش شدن کارهای لالی در اردوگاه باشد.
در واقع لالی با سایر یهودی ها وارد اردوگاه می شود، اما شغل، محل زندگی جدا از یهودی ها، زن و یک عالمه پول دارد!!! عجیب نیست؟ و نهایتاً این همه سال بعد از جنگ، و بعد از فوت تمام شاهدان اقدام به تعریف داستانش می کند... 
          
                نوع بیان داستان خیلی جالب نبود و  کشش چندانی ایجاد نمیکرد، تو گیر و دار به سختی زنده موندن داستان عشقی پر رنگی به تصویر کشیده بود که به شخصه دوست نداشتم.
چطور خالکوب بعد از لو رفتن کارهاش زنده موند؟ همونجا فرمانده میتونست بکشدش خیالشو راحت کنه؟
چقدر راحت دوباره لالی و گیتا بهم رسیدن، اتفاق خیلی خاص و عجیبی بوده.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

homa

1402/05/06

            جمله ای که بر سر در دروازه ی آهنی یکی از بزرگ ترین و مرگبار ترین اردوگاه های کار اجباری آلمان نازی؛ #اردوگاه_آشویتس حک شده است. 🚧
داستان #خالکوب_آشویتس بر اساس زندگی واقعی دو انسان معمولی ست که در زمانی منحصر به فرد زیسته اند و نه تنها آزادی شان، که احترام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده است.
#لالی_سوکولوف، #یهودی اهل اسلواکی در سال 1942 توسط #آلمان_نازی دستگیر و به آشویتس_#بیرکناو منتقل می شود و وظیفه ی خالکوبی روی ساعد زندانیان به او سپرده می شود. #گیتا، یکی از صدها زندانی ایستاده در صف خالکوبی با لالی رو به رو می شوند و عشق در یک نگاه اتفاق می افتد. شروع ماجرای عاشقانه بین این دو، رنگ تازه ای به این ماجرای هولناک می دهد. 
.
پی نوشت:📕📗
وقتی خالکوب آشویتس رو می خوندم، احساس می کردم یکی از اسرای بیرکناو هستم. با اونا شکنجه می شدم و با خیلی ها توی کوره ی جسد سوزی خاکستر می شدم. قسمت هایی از کتاب اونقدر دردآور بود که بی اختیار اشک به چشم هام می آورد. 
|| اسلاید های دوم و سوم تصاویر لالی و گیتا هستن و اسلاید چهارم تصویری ست از اردوگاه آشویتس ||
.
""خالکوب آشویتس رو از نشر چترنگ و با ترجمه ی خانم #فرشته_شایان بخونید. در مقایسه با بقیه ی ترجمه ها روان تر هستش و لحن صمیمانش باعث می شه ارتباط بیشتری با داستان برقرار کنید. ""
          
ری‌را

1402/06/31

                عاشقانه های لالی و گیتا اونم درست وسط جنگ باعث میشد هر لحظه نگران این باشم که نکنه الان دیگه همه چیز تموم بشه 
آخ که چقدر حس قشنگی از کلمات لالی برای احساساتش میگرفتم
و گیتا ... چقدر دختر جالبی بود 
عشق بین این دو نفر حتی احساس من رو هم قلقلک میداد
و اما کرکتر های دیگه مثل لئون یا دانا یا... حقشون مرگ نبود :) 
مخصوصا لئون که بعد از اون اتفاقات لیاقت تجربه آرامش زندگی رو داشت، آدم های زیادی توی کتاب از بین رفتن که وحشتناک بودن جنگ‌رو هر لحظه تو صورتم میکوبید، من به پای این کتاب اشک ریختم و لذت بردم از ورق زدن هر صفحه‌اش، امیداورم هرکسی این کتاب رو میخونه ازش به اندازه‌ی من لذت ببره !:)

        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            در نگاه ما بخش بزرگ چهرهٔ جنگ، زشتی، رنج، تلخی، سختی و مرگ است. بااین‌همه، گاهی در این چهرهٔ تاریک، لبخندی از عشق، امید، زیبایی و زندگی هم دیده می‌شود. 
«خالکوبِ آشویتس» آمیزه‌ای از همهٔ اینهاست. همان‌ اندازه که رویِ خواننده را از خشم، برافروخته و چشمانش را بارانی می‌کند، همان اندازه هم از امید، رُخش را گلگون و دیدگانش را تر می‌سازد. 
خالکوب، جوانی یهودی است که به اردوگاه کار اجباری برده می‌شود و آنجا برای اینکه زنده بماند وادار است کارهایی بکند که هیچ‌گاه فکرش را نمی‌کرده‌است. آنچه در خاطرات خالکوب می‌خوانیم، متأسفانه از زشت‌ترین و سیاه‌ترین برگه‌های تاریخ است. شرایطی که در جنگ‌ها برای غیرنظامیان پیش می‌آید، تااندازه‌ای قابل پیش‌بینی است اما اینکه هر کس در چنین شرایطی چه واکنشی نشان خواهد داد، قابل پیش‌بینی نیست. چه بسا افراد به‌ظاهر قوی که تاب نمی‌آورند و چه بسیار ضعیفانی که به نیروی ایمان و امید و عشق سختی‌ها را شکست می‌دهند.

روند داستان و برگردان فارسی، هر دو روان است.
خواندن این کتاب را نمی‌توان به همه سفارش کرد. اما اگر به تاریخ و خاطرات جنگ علاقه دارید و مهم‌تر از آن، تابِ خواندن صحنه‌های زجرآور و ستمگری‌ها را دارید، این داستان گوشه‌ای از واقعیت‌های جنگ دوم جهانی را روایت می‌کند. 🌺