Mehrbod

Mehrbod

@mehrbod.jr
عضویت

تیر 1403

2 دنبال شده

4 دنبال کننده

                reading ; because murder is wrong 
              

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
Mehrbod

Mehrbod

1404/3/24

بریدۀ کتاب

صفحۀ 429

پاییز بود و بچه هایش روی پیاده روی مقابل خانه خانم دوباره با هم کتک کاری می‌کردند. پسر بچه به خواهرش کمک کرد تا از زمین بلند شود و آنگاه به طرف خانه را افتادند. پاییز بود و بچه هایش با انعکاسی از غم ها و شادی های روز به روی سیما هایشان ، جست و خیزکنان موقع رفت و برگشت به مدرسه از سر پیچ می‌گذشتند و ناگهان مقابل یک درخت بلوط ، شادان و حیران و ترسان می‌ماندند. زمستان بود و بچه ها مقابل در خانه از سرما می‌لرزیدند و نیم‌رخشان روی سرخی آتش خانه‌ای که از آن شعله برمی‌خاست سایه می‌افکند. زمستان بود و مردی به وسط خیابان رفت ، عینکش را به زمین انداخت و سگی را با گلوله کشت. تابستان بود که او از دل شکستگی بچه‌هایش اطلاع حاصل کرد. آنگاه دوباره پاییز آمد و بچه‌هایش به کمک او احتیاج پیدا کردند. آتیکوس حق داشت. می‌گفت آدم نمی‌تواند کسی را بشناسد مگر اینکه واقعا در کالبد او جا بگیرد و از نظرگاه او به دنیا نگاه کند. تنها روی ایوان ردلی ایستادن هم ، کافی بود.

0

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.