یادداشتهای Bêhzad Muhemmedî (102) Bêhzad Muhemmedî 3 روز پیش کۆی چیرۆکەکان شێرزاد حەسەن 4.5 1 ئەم چیرۆکانەم بە دڵ بوو: | تەنیایی (١٩٨٣) • ڕیشۆڵە • گوناهی سپی • ئەو شەوەی سەگم تێدا خۆش ویست • تەنیایی شەوێکی باران | گوڵی ڕەش (١٩٨٨) • میم | گەڕەکی داهۆڵەکان (١٩٩٧) • ئێوارە و شتی تر • ماڵاوا، خۆشەویستی • گمەی غەریبی • عیزرائیل | پیرە پەپوولەکانی ئێواران (٢٠٠٤) • گەمەی گۆڕینەوەی قەرەوێڵەکان ------- چیرۆکی ”گوناهی سپی” لە بەشی ” گوڵی ڕەش”دایە، بەڵام ئێوە دوای خوێندنی ”ڕیشۆڵە” چیرۆکی ”گوناهی سپی” بخوێننەوە زیاتر لە هەردووکیان چێژ دەبەن. 0 1 Bêhzad Muhemmedî 1404/3/27 اتحادیهی ابلهان جان کندی تول 3.4 67 چیزی در جهان هست که آدم را از خود جدا میکند. انگار ایستادهای وسط شلوغترین خیابان و نگاهت به جماعتیست که با نظم مخصوص خودشان حرکت میکنند، اما تو بهجای همراه شدن، فقط تماشا میکنی. نه از سر ناتوانی، بلکه چون دیگر به بیهودگی مسیرها پی بردهای. ماجرا دقیقاً همینقدر متضاد است؛ وقتی با شخصیتی مواجه میشوی که ظاهرش هر چیزیست جز جدی بودن—شلخته، چاق، بیهدف، حتی گاه چندشآور—اما ذهنش لایههایی دارد که کمتر کسی انتظارش را دارد. تضادی که شاید نشانهایست از روشنفکری بدون کاربرد؛ جایی که آگاهی، آدم را از زندگی به بیرون پرت میکند. در مواجهه با متنی که خود را طنز جا میزند، اما لابهلای خندههای نیمبندش، یک نقد عمیق اجتماعی نهفته، خوانندهای که دنبال شوخی و سرخوشیست، احتمالاً ناکام خواهد ماند. با اینکه ژانر کتاب با سلیقه من جور نبود، اما جایی در انتهای مسیر، چیزی برای گفتن داشت. از میانههای مسیر که بگذریم، آنجا که شخصیتها بیش از اندازه در حاشیه میافتند، ریتم کند میشود و حس بیهدفی داستان پررنگتر، خستگی سراغ خواننده میآید. اما پایانبندی کار، بیآنکه نیاز به پیچیدگی داشته باشد، ضربهی نهایی را میزند. بخشهایی از داستان بهقدری آشنا هستند که ناخودآگاه ذهن را میبرند به زندگی روزمره؛ مثلاً مردی که همسرش فقط منتظر سقوط نهاییاش است تا بگوید: "دیدی؟ گفته بودم." این خردهروایتها از طنز فاصله میگیرند و بدل میشوند به لحظاتی که تلخاند، چون واقعیاند. نکتهای که در ذهن مانده، شاید این باشد: روشنفکری، اگر فقط در ذهن بماند و راهی به زندگی نداشته باشد، چیزی جز انزوا نمیسازد. باید بلد بود با جهان همسطح شد، نه از آن بالا رفت و نه عقب ماند. در نهایت، اگر ترجمه دقیقتری در دسترس بود، شاید تجربهی خواندن هم روانتر میشد. برخی لغزشهای زبانی و انتخابهای سلیقهای مترجم، ضربهای به درک کاملتر اثر زدهاند. با این حال، کتاب ارزش خوانده شدن را دارد—نه برای خندیدن، بلکه برای فکر کردن. در پایان لازم است اشاره کنم، امتیاز کمی که برای این کتاب در نظر گرفتهام بیشتر به کیفیت ترجمه مربوط میشود تا خود اثر. 0 11 Bêhzad Muhemmedî 1404/3/20 در باب تسلای خاطر: یافتن آرامش در دوران ظلمت مایکل ایگناتیف 3.3 2 «در باب تسلای خاطر» تلاش میکند رنج انسان را از سطح تجربهی شخصی فراتر ببرد و آن را در بستر تاریخ، فرهنگ و اندیشه بررسی کند. نویسنده با انتخاب چهرههایی شاخص از دورههای مختلف—از ایوب و سیسرون تا هاول و سیسلی ساندرز—تلاش کرده نشان دهد درد، اندوه و بحران اموری همگانی و همیشگیاند و مواجهه با آنها نیز بههمان اندازه متنوع و انسانی است. نکتهی قابل توجه این است که نویسنده بهجای پرداختن به تجربههای روزمرهی افراد گمنام، سراغ کسانی رفته که معمولاً در حافظهی جمعی با قدرت، شهرت یا موفقیت شناخته میشوند. از این جهت، کتاب نهتنها از رنج آنها پرده برمیدارد، بلکه تصورات قالبی دربارهی این افراد را نیز به چالش میکشد. همین انتخاب هوشمندانه باعث میشود مخاطب در خلال خواندن، متوجه شود که درد امری نخبهکش یا عامیستیز نیست و هر کسی بهنوعی با آن دستبهگریبان است. یکی از فصول برجستهی کتاب که چنین رویکردی را بهخوبی نمایندگی میکند، بخش مربوط به کارل مارکس است. روایت زندگی و دغدغههای مارکس بهگونهای ارائه شده که مخاطب را ترغیب میکند به سراغ آثار و اندیشههای او برود؛ بدون آنکه نویسنده در دام سادهسازی یا اسطورهسازی از او بیفتد. کتاب در رساندن پیام خود موفق عمل میکند: اینکه تسلا و تسکین امری یگانه و نسخهپذیر نیست. هر فرد بهشیوهای خاص به صلح درونی میرسد—یکی از راه نوشتن، دیگری با سفر، برخی در سکوت یا موسیقی. این نگاه چندلایه و نسبیگرایانه به تسلای خاطر، از نقاط قوت ساختاری و محتوایی اثر است. با این حال، نمیتوان از ضعفهای کتاب نیز چشمپوشی کرد. برخی فصلها بهلحاظ حجم و ساختار، بیش از اندازه کشدار و توصیفیاند و مخاطب را درگیر جزئیاتی میکنند که نه کمکی به پیشبرد مضمون میکنند و نه تأثیر عاطفی یا فکری خاصی دارند. این مسئله میتواند باعث دلزدگی برخی مخاطبان شود، بهویژه اگر پیشزمینهی فلسفی نداشته یا انتظار متنی خوشخوانتر را داشته باشند. ترجمهی کتاب روان و بیتکلف است. انتخاب واژگان، ساختار جملات و حفظ انسجام معنایی در سراسر متن از کیفیتی برخوردار است که خواندن کتاب را برای فارسیزبانان ممکن و قابل پیگیری نگه میدارد. در نهایت، «در باب تسلای خاطر» کتابی است برای آندسته از مخاطبانی که هم با مسئلهی رنج انسانی درگیرند و هم تمایل دارند آن را در چارچوبی فلسفی، تاریخی و انسانی تحلیل کنند. اگر از علاقهمندان به فلسفه نیستید، این کتاب احتمالاً برایتان کسالتآور خواهد بود؛ اما اگر در جستوجوی نگاهی ژرفتر به مسئلهی رنج و تسلا هستید، این اثر میتواند نقطهی شروعی جدی باشد. 0 16 Bêhzad Muhemmedî 1404/3/9 تەمی سەر خەرەند شێرزاد حەسەن 5.0 2 لە نێو وشەکان، وەک دەریاچەیەکی ئارام، ژیانی دێهاتی کوردەواری دەدرەوشێتەوە، کە خەم و خۆشەویستی، سەربەرزی و بەرگەگرتن وەک ژەمەکانی خەونێک پێکەوە گرێدراون. قەڵەمێکی شاعیرانە، بە وردەکارییەکی سەرنجڕاکێش، وێنەیەک دەکێشێت کە دەشت و کێو، زۆپاکەی مەکتەب و چیرۆکەکانی نەنێ لە بەرچاو خوێنەر زیندوو دەکاتەوە. من ئەم کتێبەم بە شەش ڕۆژ خوێندەوە، نەک بە پەلە، بەڵکوو بە خۆشەویستییەکی قووڵ، چونکە نەمدەویست ئەم گەشتە ئەدەبییە زوو کۆتایی بێت. وێنەکانی کتێبەکە ئەوەندە زیندوون کە هەست دەکەی بەیانیان لەگەڵ فەرهاد و شیرین لە کەنار زۆپاکە دانیشتووی، یان لە دەشت و کێوەکان بەدوای بزنە شێتەکەیدا دەگەڕێیت، یان گوێ لە چیرۆکەکانی نەنێ دەگریت کە وەک مۆمیەکی گەرم دڵ ئارام دەکات. فەرهاد، کەسایەتییەکی سەرەکی، وێنەیەکی پڕ لە غەم و پەژارەیە. لەژێر زڵم و زووری باوک و مامۆستاکانیدا بەرگەی گرت، بەڵام هەرگیز هەوڵی نەدا ناڕەزایەتییەکانی دەرببڕێت. تەنها کاتێک کە کەوتە جێگە و چەند ڕۆژێک هیچی نەخوارد، وەک ناڕەزایەتییەک دەرکەوت، بەڵام ئەمەش نەمایەوە و دووبارە دەستی کرد بە خواردن. نازانم ئایا ترسنۆک بووە یان هیوایەکی نهێنی بە ژیان هەبووە، بەڵام ئەم دوودڵییەی فەرهاد وەک ئاوێنەیەک بوو کە کێشە کۆمەڵایەتییەکانی کوردەواری و سەرکوتکردنی کەسایەتییەکانم پێ پیشان دا. بە جیاوازی لێی، بزنە شێتەکە، کە سیامەندی ئامۆزای فەرهاد بە زوورەملێ ویستی وەک مەڕەکانی دیکە "عاقڵ"ی بکات، سەربەرزانە ژیانی کۆتایی پێهێنا و قەبووڵی زووری نەکرد. فەرهاد، بەڵام، بەرگەی گرت و حەسرەتەکەی بۆ مایەوە. لە سەرەتای کتێبەکە، هەست دەکەیت تەنها بیرەوەرییەکی سادەی کوڕێکە، بەڵام کەم کەم دەتخاتە نێو جیهانێکی پڕ لە خۆشەویستی و غەم کە لە کۆتاییدا پەنجەیەکی سارد لەسەر دڵت دادەنێت. دوودڵ بووم کە ئایا دەمەوێت چارەنووسی فەرهاد بگۆڕم تا ئەو هەموو تاڵییە نەکێشێت، یان با چیرۆکەکە هەر بەمشێوەیە بمێنێت، چونکە بەمشێوەیە لە مێشکدا دەمێنێتەوە و بەڕاستی جوانییەکی تایبەتی هەیە. شێوازی نووسینەکە وەک شەرابێکی کۆنە، پڕ لە چێژ و سەرنجڕاکێشە، کە هەر دیمەن و هەستێک وەک ئەوەی لەبەردەستتدا بێت، دەکاتە زیندوو. بە بڕوای من، کوردەکان دەتوانن چێژێکی قووڵتر لەم کتێبە وەربگرن چونکە جوانییەکەی لە نێو وشە و کولتووری کوردییدا شیناوەتەوە و بە پێی بۆچوونم هیچ وەرگێڕانێک ناتوانێت ئەم جوانییە بە تەواوی بگوازێتەوە. بۆ هەر کوردێک کە دەیەوێت لە نێو ئاوێنەی ژیانی دێهات و کێشە کۆمەڵایەتییەکانیدا خۆی ببینێت، ئەم کتێبە گەنجینەیەکە کە دەبێت بیخوێنێتەوە. 2 6 Bêhzad Muhemmedî 1404/3/1 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 206 با اوجگیری تنهایی، گاه آدمی به هر نشانهای از همراهی دل میبندد، حتی اگر آن نشانه سایهای ناپایدار از یک رابطه نابرابر باشد. انتخابی که از بیرون رنگ عشق میگیرد، اما از درون بیشتر شبیه چنگ زدن در تاریکی است؛ تلاشی برای رامکردنِ تنهایی با تسلط، نه با درک. در آغاز، همهچیز بهسادگیِ یک دلباختگی بهنظر میرسد؛ اما هر چه پیشتر میرویم، چهرهی واقعی این دلسپردگی آشکارتر میشود: نه عشقی بالغ، که اغوا شدن توسط امکان سلطه بر دختری جوان، بیپناه، و در نگاه راوی، «قابل شکل دادن». توازن قدرت از همان ابتدا بههم خورده است. شخصیت زن داستان، گرچه در روایت در حاشیه است، اما حضوری واقعی دارد؛ نه صرفاً تصویری ذهنی در خیال راوی. او انتخاب نکرده تنها باشد، بلکه تقدیر زندگی، او را در این مسیر انداخته. برعکس راوی که تنهاییاش شکلی خودخواسته دارد، یا شاید زمانی داشته، اما حالا چون زنجیری به پایش افتاده است و گمان میبرد این دختر جوان میتواند راه رهاییاش باشد. جالبتر از همه، گفتوگوهای درونی مرد است. بیپرده، با نگاهی بیرحم به خود، بارها ضعفهایش را مرور میکند. اعتراف میکند، تحلیل میکند، و گاه حتی با خود درگیر میشود. اما در لایههایی دیگر، همچنان در حال توجیه است؛ نه برای ما، که برای خودش. میان صداقت و خودفریبی، در رفتوآمدی دردناک است. و در نهایت، آنچه میماند، سکوت میان دو تنهاییست. تنهاییهایی از دو جنس متفاوت؛ و ناتوانی در پُل زدن میان آنها. در حاشیهای فراتر از محتوا، باید به ترجمه روان و دقیق اثر اشاره کرد که بدون هیچگونه لغزش یا نارسایی، متن را به خوبی به فارسی منتقل کرده است. با این حال، جای تأسف است که صفحهآرایی کتاب درخور کیفیت ترجمه و اعتبار ناشر نیست؛ چیدمان متن تراز نیست و سطرها در بسیاری از صفحات کوتاه و بلند شدهاند. این بینظمی در ترکیببندی سطرها، ظاهر صفحه را ناهماهنگ کرده و تمرکز خواننده را بر متن کاهش میدهد. جای تعجب است که ناشری با این سطح از اعتبار، چنین ضعف آشکاری را در طراحی صفحه نادیده گرفته باشد. آنچه از امتیاز این کتاب کاسته، نه ترجمه یا محتوای آن، بلکه ضعف غیرقابلچشمپوشی در صفحهآراییست. 0 29 Bêhzad Muhemmedî 1404/2/30 علیه یک جانشینی کارولین ویلیامز 3.0 1 تحرک، یکی از پایههای اساسی حفظ سلامت جسم و روان است که در زندگی مدرن اغلب به حاشیه رانده شده است. در این اثر، تلاش شده تا با نگاهی چندبُعدی به موضوع بیتحرکی پرداخته شود و تأثیر آن نهتنها بر بدن، بلکه بر ذهن، احساسات، خلاقیت و کیفیت کلی زندگی بررسی گردد. یکی از دیدگاههای جالبی که در متن به آن اشاره شده این است که استراحت صرفاً به معنای خوابیدن یا بیتحرکی مطلق نیست؛ بلکه فعالیتهایی مانند کوهنوردی، باغبانی یا نواختن ساز، هرچند پرانرژی و گاه سخت به نظر برسند، در صورتی که ذهن را از تنشها و دغدغههای روزمره دور کنند، میتوانند مصداقی از استراحت واقعی باشند. نکته قابل توجه دیگر، پرداختن به مسئلهی تنفس از راه بینی است؛ موضوعی که در نگاه اول ممکن است پیشپاافتاده یا بدیهی به نظر برسد، اما در این کتاب با تکیه بر شواهد و توضیحات علمی، به عنوان ابزاری مهم برای مدیریت استرس، تمرکز و آرامسازی ذهن معرفی میشود. در کنار این موارد، کتاب به طیفی از موضوعات دیگر نیز میپردازد که هر یک از زاویهای خاص، ابعاد پنهان یا کمترشناختهشدهی بیتحرکی را روشن میسازند. از نقش تحرک در فرآیندهای شناختی و خلاقیت گرفته تا تأثیر حرکات کوچک و حتی رقص بر احساس تعلق و بهبود روحیه، مطالبی در متن آمده که میتواند برای خواننده، آگاهیافزا و در عین حال تأملبرانگیز باشد. بااینحال، در شیوهی ارائه مطالب، گاهی با طولانیگویی و تکرار مواجهایم که ممکن است انسجام متن را کاهش دهد یا خواننده را از پیگیری یکدست مفاهیم بازدارد. برخی فصلها میتوانستند فشردهتر و هدفمندتر نوشته شوند تا پیامها با سرعت و وضوح بیشتری به مخاطب منتقل گردد. با وجود این، آنچه کتاب ارائه میدهد مجموعهای از نکات است که میتواند برای مخاطبانی با سبک زندگی کمتحرک، یا کسانی که به دنبال بازنگری در تعریف سلامت و فعالیت بدنی هستند، الهامبخش باشد. 0 33 Bêhzad Muhemmedî 1404/2/25 هنر زنده ماندن آرتور شوپنهاور 3.3 1 از همان ابتدای کتاب، روشن است که نویسنده نمیخواهد دلداری بدهد یا واقعیت را بزک کند. او از جهانی میگوید که رنج، جزء لاینفک آن است و انسان نه برای لذت، که برای کشیدن بار این رنج پا به آن گذاشته است. برخلاف آنچه ممکن است در نگاه اول بدبینانه به نظر برسد، این نگاه برای من واقعگرایانه بود؛ نوعی روبهرو شدن با حقیقت زندگی به همان شکلی که هست، نه آنطور که دوست داریم باشد. در یکی از استعارههای زیبای کتاب، شوپنهاور انسان را به آب تشبیه میکند: همانگونه که آب تنها در صورت وجود شرایط مناسب میتواند به موج، قطره یا بخار تبدیل شود، انسان نیز تنها زمانی قادر است به خواستهها و رویاهایش جامهی عمل بپوشاند که محیط و زمینهی مناسب برایش فراهم باشد. این نگاه، هم فروتنانه است و هم عمیقاً واقعگرایانه. از همه تأملبرانگیزتر، اشارات نویسنده به دوران پیری بود. نکاتی را دربارهی این مرحلهی زندگی مطرح میکند که شاید حتی بسیاری از کسانی که آن را از سر گذراندهاند نیز هرگز به آن نیندیشیدهاند. برای من، خواندن این بخشها نگاه تازهای به پیری داد؛ اینکه چگونه میتوان با درک درستتر از این دوره، با آن آگاهانهتر و پذیراتر روبهرو شد. با اینحال، ترجمهی کتاب در برخی بخشها آزاردهنده بود. جملاتی در آن بود که به جای آنکه عمق مفاهیم را برسانند، درگیر پیچیدگیهای زبانی و واژهسازیهای نامأنوس بودند. برای نمونه، جملهای مانند: «پس اکنون که فهمِ بینهایت مهم ویرانناپذیریِ سرشت راستینمان بهوسیلهی مرگ یکسره بر تمایز میان پدیدار و شئ فینفسه استوار است»، بهجای آنکه روشنگر باشد، خواننده را سردرگم میکند. احساس من این بود که میشد با نثری روانتر، همان معنا را منتقل کرد؛ بیآنکه به دقت مفهومی لطمهای بخورد. در مجموع، هنر زنده ماندن کتابی است که برخلاف عنوان سادهاش، مواجههای عمیق با مفاهیم بنیادین زندگی است؛ کتابی که بهجای وعدهی خوشبختی، ما را برای تابآوردن آماده میکند. امتیاز پایین صرفاً به ضعف ترجمه بازمیگردد، نه به ارزش محتوای آن. 6 40 Bêhzad Muhemmedî 1404/2/23 دیدن در تاریکی (خودمان را از میان احوال تیره مان ببینیم و بشناسیم) ماریانا الساندری 3.6 5 گاهی تنها چیزی که یک آدم نیاز دارد، شنیدهشدن است، نه اصلاحشدن. در مواجهه با اندوه، خشم یا اضطراب دیگران، اغلب بیقرار میشویم؛ سریع دنبال راهحل میگردیم، جملههای آمادهمان را تحویل میدهیم: «درست میشه»، «خیلیا وضعشون از تو بدتره». اما این حرفها بیشتر برای آرام کردن خودمان است، نه کمک به دیگری. کتاب دیدن در تاریکی تلاش میکند ما را از این عادت نجات دهد. میگوید: این احساسات، بیماری نیستند؛ بخشی از انسان بودناند. باید آنها را دید، به رسمیت شناخت، حتی اگر تلخ باشند. خشم، سوگ، افسردگی و اضطراب را نباید پنهان کرد یا سرکوب کرد، بلکه میشود آنها را به زبان، تصویر، حرکت یا اثر تبدیل کرد—به چیزی زنده و صادق. اما پرسش اینجاست: اگر کسی در میانهٔ یک فروپاشی روانی باشد، واقعاً میتواند صرفاً با «بیان احساسات» از بحران عبور کند؟ کسی که افسردگیاش تا مرز خودکشی رفته، یا با اضطراب شدید زندگی میکند، به چیزی فراتر از نوشتن یا فریاد زدن نیاز دارد. در بخشهایی از کتاب، نویسنده با ایدهٔ درمان پزشکی یا رواندرمانی فاصله میگیرد. گرچه اشارههایی به «نیاز به کمک» دارد، اما کلیت لحن، تأکیدی ایدهآلیستی بر بروز احساسات است، نه مداخلهٔ تخصصی. اینجاست که مرز میان فلسفه و واقعیت را احساس میکنم. دیدن در تاریکی ارزشمند است، چون ما را از قضاوتگری درباره رنج نجات میدهد، اما کافی نیست. پذیرش، آغاز است؛ برای ادامه، گاهی باید کمک خواست، درمان شد، یا فقط دست کسی را گرفت که راه را بلدتر است. 0 12 Bêhzad Muhemmedî 1404/2/18 باغ آلبالو آنتون چخوف 3.7 38 این دومین نمایشنامهای بود که خواندم؛ اولینش «اتللو»ی شکسپیر بود. پس از خواندن این دو اثر، به این نتیجه رسیدم که بهطور کلی با سبک نمایشنامهنویسی ارتباط برقرار نمیکنم. ساختار خاص نمایشنامهها، تمرکز بر دیالوگها و کمبود توصیفات محیطی باعث میشود برایم چندان لذتبخش نباشند. من از داستانها بیشتر بهخاطر جزئیات و توصیفات عمیقشان لذت میبرم، اما نمایشنامهها به دیالوگها و کشمکشهای سریع وابستهاند. به همین دلیل، هنگام خواندن نمایشنامهها احساس میکنم از فضای داستان کمی فاصله دارم. با این حال، تصمیم دارم هرازگاهی یک نمایشنامهی شناختهشده بخوانم؛ شاید بهمرور این قالب برایم گیراتر شود. «باغ آلبالو»ی چخوف از نظر داستانی برایم جذاب بود. روایت زندگی افرادی که به گذشتهشان چسبیدهاند و در برابر تغییر مقاومت میکنند، موضوعی بود که میتوانستم با آن همراه شوم. ترجمهی پرویز شهدی هم روان و خوشخوان بود و خواندن متن را آسانتر میکرد. با وجود این، چون اثر بهصورت نمایشنامه نوشته شده بود، خواندنش برایم دشوار بود. هرچند نمایشنامهها بخش مهمی از ادبیات هستند، نتوانستم با این قالب ارتباط عمیقی برقرار کنم و تجربهی خواندنش چندان برایم رضایتبخش نبود. 2 10 Bêhzad Muhemmedî 1404/2/16 فلسفه کار ریموند گویس 2.5 2 در مواجهه با واژه «فلسفه»، معمولاً انتظار میرود موضوع از زاویهای متفاوت و با نگاهی عمیقتر بررسی شود. بر همین اساس، انتظار مشابهی از این اثر داشتم. هرچند در بخشهایی تلاش شده بود تا به موضوع با رویکردی فلسفی پرداخته شود، اما در مجموع محتوای ارائهشده بیشتر جنبه تاریخی و توصیفی داشت و از آن نگاه تحلیلی و متفاوتی که انتظار میرفت خبری نبود. 0 21 Bêhzad Muhemmedî 1404/2/11 تونل ارنستو ساباتو 3.8 52 کسی را میبینید که نمیشناسید و ناگهان عاشقش میشوید. با اصرار، خود را به رابطهای میکشانید، اما بهتدریج درمییابید که او گرفتار پیچیدگیهای شخصیتی یا روابط دیگری است که تحملشان برای شما دشوار میشود. بااینحال، وابستگی شدیدی که در شما شکل گرفته، ترک این رابطه را غیرممکن میکند. پیش از این، شما زندگی روزمرهتان را در تنهایی میگذراندید، بدون اینکه جای خالی کسی را احساس کنید. اما این رابطه چنان زندگیتان را از مسیر خود خارج میکند که بازگشت به روزهای پیشین تقریبا غیرممکن به نظر میرسد. در نهایت، شما میمانید و تنهاییتان، در جهانی که دیگر آن شخص در آن وجود ندارد. اگر داستانهایی را میپسندید که عشق را با پرسشهای فلسفی و روانشناختی درهم میآمیزند، این روایت میتواند برای شما خواندنی باشد. کندوکاو در روابط انسانی و زوایای پنهان ذهن، این اثر را به گزینهای درخور برای خوانندگان این سبک تبدیل میکند. به دلیل رفتارهای نابالغ و افراطی خوان پابلو کاستل که بخش زیادی از داستان را دربر گرفته و با سلیقه من سازگار نبود، امتیاز کمتری به این اثر دادم. 0 8 Bêhzad Muhemmedî 1404/2/9 افسردگی نهفته مارگارت رابینسون رادفورد 3.8 7 افرادی که به انجام تمرینات عملی در جلسات مشاوره تمایلی ندارند، نمیتوانند بهراحتی با محتوای این اثر ارتباط برقرار کنند. این کتاب بر مجموعهای از تمرینات متمرکز است که خواننده باید آنها را انجام دهد تا به درک بهتری از مسائل خود برسد. بدون انجام این تمرینات، مطالعه کتاب صرفاً به آگاهی از وجود برخی مشکلات شخصی محدود میشود که مانع زندگی راحتتر هستند. اجرای تمرینات کتاب بدون همراهی یک روانشناس یا رواندرمانگر ممکن است دشوار باشد. این تمرینات بهگونهای طراحی شدهاند که برای کشف ریشه مشکلات به راهنمایی حرفهای نیاز دارند، و بدون چنین حمایتی، دستیابی به نتایج مورد انتظار کتاب چالشبرانگیز خواهد بود. به همین دلیل، افراد عادی ممکن است نتوانند بهخوبی از محتوای آن استفاده کنند. با این حال، این کتاب برای رواندرمانگران و افرادی که در حوزه روانشناسی و مشاوره فعالیت میکنند، میتواند کاربردی باشد. نه بهعنوان منبعی تخصصی یا جامع، بلکه بهعنوان اثری که مطالعه آن اطلاعات مفیدی ارائه میدهد و میتواند مکمل دانش حرفهای باشد. 2 11 Bêhzad Muhemmedî 1404/2/5 در باب طبیعت انسان آرتور شوپنهاور 3.8 1 موضوعات "طبیعت بشری" و "اراده آزاد و تقدیرباوری" از نظر محتوا قابل توجه بودند. موضوع طبیعت بشری به بررسی انگیزههای اصلی رفتارهای انسانی مانند خودخواهی، رقابت و نیاز به برتری میپردازد و نشان میدهد که این ویژگیها چگونه در روابط اجتماعی و تصمیمگیریهای فردی شکل میگیرند. موضوع اراده آزاد و تقدیرباوری نیز به این مسئله میپردازد که آیا انسان واقعاً در انتخابهایش آزاد است یا تحت تأثیر عوامل بیرونی مانند محیط و شرایط زندگی و عوامل درونی مانند غرایز قرار دارد. این موضوع همچنین به تناقض میان اختیار و جبر در زندگی روزمره اشاره دارد. با این حال، ترجمه میتوانست کیفیت بهتری داشته باشد. در برخی قسمتها، متن پیچیده و گاه مبهم است و مفاهیم اصلی را بهخوبی منتقل نمیکند. اگر نثر سادهتر و روشنتر بود، درک مطالب احتمالاً آسانتر میشد. 0 14 Bêhzad Muhemmedî 1404/2/3 روز رهایی اینس کانیاتی 3.6 12 بسیاری از مردم، وقتی سخن از جنگ میان کشورها به میان میآید، آن را پایانی ساده میپندارند و میگویند شاید بهتر باشد جنگی دربگیرد و با مرگ، از رنجهایشان رها شوند. تصورشان از جنگ، اغلب به انفجار بمبی در نزدیکی خانهشان و پایان سریع زندگی خلاصه میشود. اما واقعیت جنگ، چهرهای دیگر نیز دارد که کمتر کسی آن را دیده یا از عمق آن آگاه است—چهرهای که فراتر از مرگ، به زخمهای ماندگار و آوارگی پس از آن میپردازد. کتاب "روز رهایی" روایتی است از زندگی کسانی که پس از جنگ، گویی مردگانی هستند که هنوز راه میروند. این اثر، تنها یک روز از زندگی شخصیت اصلی را در ۲۲۰ صفحه به تصویر میکشد و با ظرافت، ذهنیت او را در این بازه کوتاه کاوش میکند. نویسنده با مهارت توانسته تأثیرات جنگ را بر روابط خانوادگی، شخصی، و روح و روان انسانها نشان دهد و در عین حال، قوانین حاکم بر جهان را به چالش بکشد، بیآنکه خواننده احساس خستگی کند یا از پیگیری روایت بازبماند. آنچه بیش از همه توجهم را جلب کرد، توانایی نویسنده در خلق چنین روایتی است. او نهتنها توانسته یک روز را با این عمق و جزئیات به تصویر بکشد، بلکه با نگاهی دقیق، زوایای پنهان تأثیرات جنگ را آشکار کرده است. این نگاه متفاوت به تبعات جنگ و شیوه روایت نویسنده، که هم تأملبرانگیز است و هم گیرا، برایم بسیار جذاب بود. 0 25 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/30 لذتی که حرفش بود: شش تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن پیمان هوشمندزاده 3.4 32 چند روز پیش، حوالی ساعت سه بعدازظهر، از محل کار برمیگشتم که در تقاطع خیابان انقلاب و منیری جاوید، جلوی بانک تجارت، چشمم به دستفروشهای کتاب افتاد. تعداد زیادی کتاب را بدون هیچ نظم خاصی کنار خیابان روی هم ریخته بودند، مثل لباسهای تکسایز و ارزانقیمت که فروشگاهها گوشهای میگذارند. من همیشه عادت دارم نگاهی به این کتابها بیندازم، چون گاهی میان آنها کتابهای خوبی پیدا میشود و تجربه نشان داده که این نگاه انداختن معمولاً بینتیجه نیست. آن روز، میان انبوه کتابها، ناگهان چشمم به کتابی افتاد با عنوان "لذتی که حرفش بود". یک هفته پیش نسخه تازهچاپشده این کتاب را خریده بودم، ولی هنوز نخوانده بودمش. دیدن آن در میان کتابهای دستفروشها، ذهنیت منفیای در من شکل داد: به نظرم آمد کتاب احتمالاً ارزش چندانی ندارد که به چنین سرنوشتی دچار شده است. در آن لحظه از خریدش پشیمان شدم و با خودم فکر کردم ای کاش در انتخاب کتاب دقت بیشتری کرده بودم و آن را نمیخریدم. امروز که خواندن کتاب را تمام کردم، نظرم کاملاً تغییر کرد. این کتاب شامل شش تکنگاری درباره موضوعات مختلف است، از خیال و سکوت گرفته تا لذت و ترس. نویسنده طوری از تجربهها و خاطراتش میگوید که انگار کنار خواننده نشسته و با او گپ میزند—روایتی صمیمی و روان که باعث میشود خواندنش دلپذیر باشد. نگاه دقیق نویسنده و زاویه دید او به مسائل روزمره، همراه با لایهای از تفکر فلسفی در هر تکنگاری، برایم جالب بود. 0 16 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/28 تسلیم آدام فیلیپس 3.0 1 نویسنده در این مجموعه، هفت مقاله یا سخنرانی را گردآوری کرده که به موضوعات مختلفی میپردازد، اما تمرکز بیش از حد او بر فروید باعث شد حس کنم بیشتر با یک تحلیل از دیدگاههای فروید روبهرو هستم تا یک اثر مستقل. این تکرار مداوم، بعد از مدتی برایم خستهکننده شد و نتوانستم ارتباط عمیقی با کلیت کتاب برقرار کنم. با این حال، از میان موضوعات مطرحشده، دو بخش «درباب رها کردن» و «زنده یا مرده» نسبت به بقیه برایم جذابتر بودند و دیدگاههای متفاوتی را درباره پذیرش محدودیتها و معنای زندگی مطرح میکردند. 0 13 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/25 بازی موقعیت: چرا اسیر رقابت و قیاس خود با دیگران می شویم و چگونه از آن دوری کنیم لورتاگراتسیانو برونینگ 3.8 2 این کتاب قرار بود به این سوال پاسخ بدهد که چرا ما انسانها خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم و چطور میتوانیم از این چرخه رقابت و قیاس دوری کنیم. اما در عمل، بیشتر محتوای کتاب به توضیح این موضوع میپردازد که ما چون پستاندار هستیم، این رفتارها در ما طبیعی است. نویسنده در طول ۲۰۰ صفحه، بارها به رفتار حیوانات مختلف اشاره میکند تا نشان دهد مقایسه و رقابت در طبیعت هم وجود دارد و مغز ما هم به همین شکل عمل میکند. این تکرار بیش از حد، بعد از چند فصل، خستهکننده میشود و به نظرم کتاب میتوانست با نصف این حجم، همان پیام را منتقل کند. چیزی که بیشتر از همه برایم آزاردهنده بود، تمرکز بیش از حد نویسنده روی رفتار حیوانات بود. در بخشهای زیادی از کتاب، احساس میکردم دارم یک مستند حیات وحش میخوانم، نه یک کتاب روانشناسی درباره انسانها. این مقایسههای مداوم با حیوانات، مثل میمونها یا گرگها، باعث شد که ارتباطم با موضوع اصلی کم شود. البته یک نکته مثبت کتاب برایم این بود که میگفت ما برای عمل کردن ساخته شدهایم، نه برای منفعل بودن—ایدهای که به نظرم درست و انگیزهبخش بود، اما در میان حجم زیاد توضیحات تکراری، این نکته هم گم شد. به نظرم این کتاب میتوانست خیلی بهتر باشد اگر تمرکز بیشتری روی انسانها داشت. مثلاً نویسنده میتوانست یک فصل را به توضیح مغز پستانداران اختصاص دهد و بقیه کتاب را به این بپردازد که ما بهعنوان انسان، در زندگی روزمره چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم تا از چرخه مقایسه و رقابت بیرون بیاییم. راهکارهای ارائهشده در چند صفحه پایانی هم چندان روشن و قانعکننده نبودند و حس کردم کتاب در این بخش ضعیف عمل کرده. اگر این تغییرات اعمال میشد، شاید کتاب به جای ۲۰۰ صفحه، ۷۰ صفحه میشد، اما قطعاً اثرگذارتر بود. 5 19 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/21 عصیان یوزف روت 3.9 44 از همان صفحات اول این رمان، تغییر شخصیت آندریاس پوم من را مجذوب کرد. او که در آغاز داستان یک سرباز وفادار و امیدوار به حکومت است و ایمانی راسخ به خدا دارد، بهتدریج به مردی ناامید و معترض تبدیل میشود. این چرخش تدریجی باورهایش، از ایمان کورکورانه به خشم و سرخوردگی، بهگونهای روایت شده که خواننده را با خودش همراه میکند. انگار با هر صفحه، تکهای از امید آندریاس فرو میریزد و جای آن را تردید و خشم پر میکند—تغییری که تا پایان داستان، او را به یک عصیانگر واقعی بدل میکند. یکی از بخشهایی که عمیقاً در ذهنم ماند، جملهای تأملبرانگیز از کتاب بود: «کسانی که صرفاً به دنیا میآمدند که زندگی را بر کسانی که سر راهشان قرار میگرفتند سخت کنند.» این جمله وقتی به ماجرای آندریاس در تراموا اشاره میکند، من را به فکر فرو برد. اگر آن مسافر بیتوجه راه را برای آندریاس باز کرده بود، شاید زندگی این سرباز جانباز اینقدر سخت نمیشد. این لحظه ساده اما تلخ، نشان میدهد که گاهی یک رفتار کوچک میتواند مسیر زندگی یک انسان را زیر و رو کند و او را به ورطه بدبختی بکشاند—فکری که ساعتها ذهنم را مشغول کرد. فضای زندان و صحنه دادگاه پایانی هم از بخشهای بهیادماندنی این رمان بود. توصیف زندان، با تمام تاریکی و سنگینیاش، چنان زنده و ملموس است که انگار خودم آنجا بودم. اما صحنه دادگاه پایانی، جایی که آندریاس حرفهایش را با صداقت و خشم بیان میکند، اوج داستان بود. آن لحظه که او مقابل دادگاه ایستاده و از سرخوردگیاش میگوید، حس عمیقی از ناراحتی در من برانگیخت. نمیتوانستم خودم را جای او نگذارم—یک جانباز جنگ که پایش را از دست داده، اما حالا مثل یک گدا در خیابان رها شده و حتی از سوی حکومتی که برایش جنگیده، به ناحق محاکمه میشود. این بیعدالتی، همدردی زیادی در من ایجاد کرد. این رمان از نظر من هیچ کم و کاستی نداشت. هر صفحهاش با دقت و زیبایی نوشته شده و ترجمه روان و دلنشینی که خواندم، لذت مطالعه را دوچندان کرد. داستان آندریاس نهتنها من را به فکر فرو برد، بلکه یادآوری تلخی بود از اینکه چطور یک رفتار ساده یا بیتوجهی یک نظام میتواند زندگی انسانی را نابود کند. این کتاب، با روایت قدرتمندش، تا مدتها در ذهنم خواهد ماند. 0 11 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/19 قدرت بیقدرتان واتسلاف هاول 3.8 32 برای خوانندگانی که تازه به مطالعه متون سیاسی روی آوردهاند، این اثر میتواند نقطه شروعی گیرا و تأملبرانگیز باشد و آنها را با مفاهیمی آشنا کند که شاید پیشتر تنها در حاشیه توجهشان بوده است. نویسنده با تمرکز دقیق بر «دگراندیشان»، این مفهوم را چنان تشریح میکند که بهسختی از ذهن خواننده بیرون میرود. پس از مطالعه این اثر، ناخودآگاه خود را در حال کاوش برای یافتن دگراندیشان در پیرامونم دیدم—شاید این کتاب چنین تأثیری بر دیگر خوانندگان نیز بگذارد. یکی از جنبههای برجسته کتاب، تأکید بر امکان نافرمانی در سطوح مختلف اجتماعی است. نویسنده استدلال میکند که هر فرد، صرفنظر از جایگاهش، میتواند به شیوهای در برابر ساختار قدرت مقاومت کند: از معلمی که آگاهی انتقادی را در دانشآموزانش پرورش میدهد، تا کارمندی که از مشارکت در تبلیغات رسمی سر باز میزند، یا حتی کاسبی که حضور در رویدادهای حکومتی را نادیده میگیرد. این اقدامات بهظاهر جزئی، از دید نویسنده، ظرفیت آن را دارند که بهتدریج بنیانهای نظام را تضعیف کنند—ایدهای که هم ساده و هم عمیقاً چالشبرانگیز است. در این راستا، مطالعه رمان شهری با میلههای آهنی اثر مارک پئیر را پیشنهاد میکنم که نهتنها مکملی جذاب است، بلکه به روشنتر شدن این مفاهیم کمک میکند. بخش دیگری که شایسته توجه است، تحلیل نویسنده از نظامهای پساتوتالیتر است. او نشان میدهد که این نظامها از منظر بیرونی، منظرهای از نظم و عدالت را به نمایش میگذارند، اما از درون، شکاف میان ظاهر و واقعیت آشکار میشود: فساد، پنهانکاری و تناقضهایی که تنها از نزدیک قابل درکاند. این توصیف برایم انعکاسی از تجربه زیسته بود و بهخوبی آن را درک کردم. با این حال، اثر بدون نقص نیست. در برخی بخشها، استدلالها و توضیحات بیش از حد تفصیلی میشوند و برای خوانندهای که پیشزمینه گستردهای در علوم سیاسی ندارد، ممکن است سنگین و کند به نظر برسند. این ویژگی میتواند بهویژه برای خوانندگان عادی و غیرمتخصص، مانعی در برابر مطالعه روان ایجاد کند. 2 42 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/15 زمین انسانها آنتوان دو سنت اگزوپری 3.4 9 کتاب «زمین انسانها» اثر آنتوان دو سنتاگزوپری، اولین بار در سال ۱۹۳۹ منتشر شد؛ یعنی بیش از هشت دهه پیش. بر اساس آنچه درباره متن اصلی این اثر به زبان فرانسوی خواندهام، نثر آن پیچیده و درک آن تا حدی دشوار است. با این حال، آنچه در تجربه خواندن این کتاب اهمیت دارد، کیفیت ترجمه آن است. من نسخه ترجمهشده توسط سروش حبیبی، منتشرشده از سوی نشر نیلوفر، را خواندم و باید بگویم که این ترجمه بهخوبی همان دشواری و پیچیدگی متن اصلی را منتقل کرده است. اینکه این ویژگی مثبت است یا منفی، بستگی به نگاه خواننده دارد. در میان کتابهایی که دارم، به دنبال آثار دیگری با ترجمه سروش حبیبی گشتم و چند نمونه را بررسی کردم. متوجه شدم که او در ترجمههایش به شدت وفادار به حالوهوا و ساختار متن اصلی باقی میماند و هیچ کاستی در انتقال روح اثر ایجاد نمیکند. اما این وفاداری نکتهای است که باید به آن توجه کرد: اگر متن اصلی کتابی دشوار و سنگین باشد و مترجمش سروش حبیبی، انتظار نداشته باشید که ترجمه آن را ساده و روان کند. بنابراین، اگر هدف شما صرفاً درک سریع و بیدردسر محتوای کتاب است، بهتر است برای آثار پیچیده سراغ ترجمههای ایشان نروید و ترجمههای روانتری را برگزینید. برای نمونه، چند عبارت از ترجمه این کتاب را مرور کنیم: «ماه به سوی مخرج معبد راه پیمود»، «آنها در کشتنش شتاب نکردند؛ پانزده روز اسیرش داشتند و سپس بازش فروختند»، یا «از نیل گذشته خواهم بود». این عبارات نشان میدهند که ترجمه، هرچند دقیق، گاه سنگین و غیرمعمول به نظر میرسد و شاید برای همه خوانندگان خوشایند نباشد. اما خود کتاب «زمین انسانها» اثری ارزشمند است. این روایت، ترکیبی از تجربههای واقعی نویسنده به عنوان خلبان، خاطراتش از پروازها و تأملات عمیق فلسفی اوست که بیتردید خواندنش را جذاب و تأملبرانگیز میکند. افسوس، ترجمهای که برگزیدم تجربهام را تحت تأثیر قرار داد. امتیازی که به این کتاب دادهام، بیشتر به ترجمه آن مربوط میشود، نه محتوای اصلی اثر. این یادداشت را نوشتم تا دیگر خوانندگان با آگاهی بیشتری سراغ این نسخه نروند؛ هرچند خود کتاب، بهذات، اثری خواندنی و قابل تأمل است. 2 44