یادداشت Bêhzad Muhemmedî
1404/3/1

با اوجگیری تنهایی، گاه آدمی به هر نشانهای از همراهی دل میبندد، حتی اگر آن نشانه سایهای ناپایدار از یک رابطه نابرابر باشد. انتخابی که از بیرون رنگ عشق میگیرد، اما از درون بیشتر شبیه چنگ زدن در تاریکی است؛ تلاشی برای رامکردنِ تنهایی با تسلط، نه با درک. در آغاز، همهچیز بهسادگیِ یک دلباختگی بهنظر میرسد؛ اما هر چه پیشتر میرویم، چهرهی واقعی این دلسپردگی آشکارتر میشود: نه عشقی بالغ، که اغوا شدن توسط امکان سلطه بر دختری جوان، بیپناه، و در نگاه راوی، «قابل شکل دادن». توازن قدرت از همان ابتدا بههم خورده است. شخصیت زن داستان، گرچه در روایت در حاشیه است، اما حضوری واقعی دارد؛ نه صرفاً تصویری ذهنی در خیال راوی. او انتخاب نکرده تنها باشد، بلکه تقدیر زندگی، او را در این مسیر انداخته. برعکس راوی که تنهاییاش شکلی خودخواسته دارد، یا شاید زمانی داشته، اما حالا چون زنجیری به پایش افتاده است و گمان میبرد این دختر جوان میتواند راه رهاییاش باشد. جالبتر از همه، گفتوگوهای درونی مرد است. بیپرده، با نگاهی بیرحم به خود، بارها ضعفهایش را مرور میکند. اعتراف میکند، تحلیل میکند، و گاه حتی با خود درگیر میشود. اما در لایههایی دیگر، همچنان در حال توجیه است؛ نه برای ما، که برای خودش. میان صداقت و خودفریبی، در رفتوآمدی دردناک است. و در نهایت، آنچه میماند، سکوت میان دو تنهاییست. تنهاییهایی از دو جنس متفاوت؛ و ناتوانی در پُل زدن میان آنها. در حاشیهای فراتر از محتوا، باید به ترجمه روان و دقیق اثر اشاره کرد که بدون هیچگونه لغزش یا نارسایی، متن را به خوبی به فارسی منتقل کرده است. با این حال، جای تأسف است که صفحهآرایی کتاب درخور کیفیت ترجمه و اعتبار ناشر نیست؛ چیدمان متن تراز نیست و سطرها در بسیاری از صفحات کوتاه و بلند شدهاند. این بینظمی در ترکیببندی سطرها، ظاهر صفحه را ناهماهنگ کرده و تمرکز خواننده را بر متن کاهش میدهد. جای تعجب است که ناشری با این سطح از اعتبار، چنین ضعف آشکاری را در طراحی صفحه نادیده گرفته باشد. آنچه از امتیاز این کتاب کاسته، نه ترجمه یا محتوای آن، بلکه ضعف غیرقابلچشمپوشی در صفحهآراییست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.