معرفی کتاب روز رهایی اثر اینس کانیاتی مترجم فرزاد مرادی

روز رهایی

روز رهایی

اینس کانیاتی و 2 نفر دیگر
3.6
26 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

38

خواهم خواند

18

ناشر
بیدگل
شابک
9786227554458
تعداد صفحات
224
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

        من چیزی جز دوچرخه‌ام ندارم که همین حالایش هم قراضه و کهنه است و بعدها هم اگر پولی دستم بیاید خرج خریدن زمین به درد بخوری می‌شود که اموراتمان با آن بگذرد. چاره‌ای نیست. نه شیوه زندگی کردنم دست خودم است نه شکل مردنم. حالا که بزرگ شده‌ام، دیگر خیلی برایم مهم نیست زندگی‌ام چطور می‌گذرد. آدم به همه چیز عادت می‌کند. اما مردن غم‌انگیزتر است، چون آدم نمی‌خواهد بمیرد و وقتی که بمیرد دیگر مرده. باید حداقل بتوانم شکل مردنمان را انتخاب کنیم. وقتی تحمل زندگی برایم خیلی سخت می‌شود، به خودم می‌گویم که امروز و فردا اوضاع بهتر می‌شود. می‌دانم حرفم بی‌معنی است، ولی بازبگویی نگویی باورش می‌کنم. اما مرگ که به سراغمان می‌آید، می‌دانیم که این دیگر همیشگی است.
      

یادداشت‌ها

مها

مها

1403/10/5

          گالا، من هم گاهی دوست داشتم یک سگ باشم. گاهی حس می‌کنم خیلی خسته‌ام و تحمل بار “بودن” زیادی سنگینه برام. بعد انگار که جدی جدی یک وزنی داشته باشه، حس می‌کنم قلبم درد می‌کنه و گلویم فشرده شده. این جور وقت‌ها گریه ناجی منه و فکر به بودن یک وجودی خیلی خیلی عظیم‌تر از خودم، وجودی که در مقابلش هیچم و می‌تواند من را در آغوش بگیرد، طوری که کاملاً محیط بشود به همه‌ی وجودم و من احساس امنیت کنم؛ که اشکالی ندارد که من “نشدم” ، که فکر کنم شاید اصلاً قضیه “من” نبودم، شاید معنا درباره‌ی  “ما “ باشد و هر کس با اندکی “شدن” ، کافی باشد، حتی کافی‌تر از کافی. 
که اصلاً “شدن” دقیقاً یعنی چی؟ 

گالا، من هم گاهی فکرهای عجیب غریب می‌کنم،  اونقدر که حتی نمی‌دونم چطوری توصیف کنمشون چه برسد بخواهم برای بقیه توضیح بدهم. گالا، من هم در عین اینکه تنهایی را دوست دارم و باهاش راحتم، نمی‌دونم چرا گاهی اینقدر دلم می‌خواهد صحبت کنم با کسی، حتی اگر ندونم چطوری فکرهایم را توضیح بدهم.
        

0

          اگه این کتاب توی لیست خریدتون هست، قبل از خرید حتما چند صفحه ی اول داستان رو مطالعه کنید بعدش بخرید. این کتاب به شدت امکان داره سلیقه‌ی همه نباشه. داستانش به شدت متفاوت هست ، ایده‌ش خیلی قشنگه و پایان عجیبی داره.

راوی داستان یه دختر دبیرستانی‌ هست به نام «گالا» که از هر دری حرف میزنه. این دختر توی یه خانواده‌ پر جمعیت به دنیا اومده و به شدت حرف‌هایی داره برای گفتن.
وقتی داشتم کتاب رو میخوندم اعصابم رو بهم میریخت چون راوی نمیذاره تو یه چیزی رو مجسم کنی، واسش تصویرسازی کنی و از این داستانا. ذهنت باید آماده باشه که بعد از دوتا پاراگراف یه تصویرسازی جدید به وجود بیاری و گاها بعد از دو خط. یه جورایی حس بودن توی ذهن خودم رو بهم میداد و وقتی داشتم درباره‌ش با یه مشتری حرف میزدم اون هم دقیقا همین نظر رو داشت و میگفت خیلی شبیه دوران نوجوانی خودش بود که باهاش موافقم. همین مشتری سیبیلو جمله ی جالبی هم گفت که برای تکمیل این ریویو ازش استفاده میکنم؛
«بعضی قسمت‌هاش رو که میخوندم انگار چاقو فرو میکردم توی دلم و ضربه ی آخر دیگه چاقو نبود ساطوری خوردم کرد.»
        

2

        این از آن دست کتاب‌هایی است که بعد از خواندنش دلتان حسابی می‌گیرد و یک برنامه‌طولانی برای گریه می‌چینید و نمی‌توانید از فکرش خارج شوید.
دیشب از خواب پریدم و نصفه شب کل کتاب را خواندم، و دیگر نتوانستم از فکر دخترک و رنج‌ها و توصیفاتش بیرون‌ بیایم و بخوابم.
موضوع کتاب شاید ساده به نظر بیاد اما داستان پردازی خیلی خوب که شگفت زده و غمگینتون می‌کنه و پایان تکان دهنده باعث جذابیتش شده.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10

هانیه

هانیه

1403/6/25

          در حومه باتلاقی و مه‌آلود جنوب غربی فرانسه، گالا چهارده ساله با دوچرخه قراضه خود از دبیرستان خصوصی کاتولیک که با بورس تحصیلی در آن درس می‌خواند، به مزرعه‌ی صخره‌ای و بایر، جایی که خانواده‌اش زندگی می‌کنند، می رود. این سفری است که او هر دو هفته یکبار انجام می‌دهد. مادر گالا نمی‌خواهد او به مدرسه برود و از او می‌خواهد که در خانه بماند تا از خواهران کوچک خود مراقبت کرده، خشم وحشیانه پدرش را خنثی و در کارها به آن‌ها کمک کند. این دختر وظیفه‌شناس چه چیزی به خانواده‌اش بدهکار است و چه چیزی به خودش؟ در طول یک آخر هفته سرد، درحالی که گالا برای دیدن مادرش سفری تنها و سخت با دوچرخه را طی می‌کند، به اتفاقات تلخ دوران کودکی‌اش فکر می‌کند و رویاهای دور از انتظارش را به تصویر می‌کشد. مونولوگ درونی گالا با منظره اطرافش ترکیب می‌شود و تصویری از یک دختر نوجوان فرانسوی می‌سازد که آرزویش فرار از دنیایی است که در آن متولد شده، بدون اینکه هویت خودرا از دست دهد.
این کتاب، جایزه‌ی معتبر روژه نیمیه را برای خالق خود به ارمغان آورده است.
        

0