معرفی کتاب روز رهایی اثر اینس کانیاتی مترجم فرزاد مرادی

روز رهایی

روز رهایی

اینس کانیاتی و 2 نفر دیگر
3.6
39 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

55

خواهم خواند

36

ناشر
بیدگل
شابک
9786227554458
تعداد صفحات
224
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

        من چیزی جز دوچرخه‌ام ندارم که همین حالایش هم قراضه و کهنه است و بعدها هم اگر پولی دستم بیاید خرج خریدن زمین به درد بخوری می‌شود که اموراتمان با آن بگذرد. چاره‌ای نیست. نه شیوه زندگی کردنم دست خودم است نه شکل مردنم. حالا که بزرگ شده‌ام، دیگر خیلی برایم مهم نیست زندگی‌ام چطور می‌گذرد. آدم به همه چیز عادت می‌کند. اما مردن غم‌انگیزتر است، چون آدم نمی‌خواهد بمیرد و وقتی که بمیرد دیگر مرده. باید حداقل بتوانم شکل مردنمان را انتخاب کنیم. وقتی تحمل زندگی برایم خیلی سخت می‌شود، به خودم می‌گویم که امروز و فردا اوضاع بهتر می‌شود. می‌دانم حرفم بی‌معنی است، ولی بازبگویی نگویی باورش می‌کنم. اما مرگ که به سراغمان می‌آید، می‌دانیم که این دیگر همیشگی است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به روز رهایی

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 57

تک و تنها زیر باران گرفتار شده ام و در تاریکی آواز خوانده ام و برگشته ام خانه و آن وقت پدرم میگوید: «گم شو از اینجا!» و من دیگر نمیدانم کجا بروم. رفتم زیر سایه بان کاهدان که پیش دیسی بنشینم و فکرم را جمع کنم دیسی همیشه خوشحال میشود بروی پیشش تو همیشه خوش آمده ای با آدمها فرق دارد. دیسی سرش را گذاشت روی زانوهایم مدتی سرش را نوازش کردم حالم خوب بود برای اینکه آن لگد را از دلش درآورده باشم با ملایمت با او حرف زدم ولی تصور نمیکنم اصلاً از دستم ناراحت شده باشد سگ باهوشی است و از زندگی سر در می آورد مدتی نوازشش کردم و انگشتهایم را بردم لای موهای دراز و پرپشتش یاد حرفهای آن روز فانی افتادم خیلی وقت پیش بود. هنوز دوست نبودیم. آن موقعی بود که به او گفتم روز سن پپن به دنیا آمده ام. به نظرم خنده دار است آدم در این روز به دنیا بیاید این را که به فانی گفتم خندید زیر بار نمی رفت. قانعش کردم که حق با من است قبلش گفته بودم وقتی به دنیا اومدی پدر و مادرت تورو میخواستن؟ نگاهم کرد خیلی همدیگر را نمیشناختیم نمیدانستیم دوست میشویم گفت: «آره، معلومه.» بعدش گفت: «چطور؟» #روز_رها_یی #اینس_کانیاتی

0

لیست‌های مرتبط به روز رهایی

یادداشت‌ها

مها

مها

1403/10/5

          گالا، من هم گاهی دوست داشتم یک سگ باشم. گاهی حس می‌کنم خیلی خسته‌ام و تحمل بار “بودن” زیادی سنگینه برام. بعد انگار که جدی جدی یک وزنی داشته باشه، حس می‌کنم قلبم درد می‌کنه و گلویم فشرده شده. این جور وقت‌ها گریه ناجی منه و فکر به بودن یک وجودی خیلی خیلی عظیم‌تر از خودم، وجودی که در مقابلش هیچم و می‌تواند من را در آغوش بگیرد، طوری که کاملاً محیط بشود به همه‌ی وجودم و من احساس امنیت کنم؛ که اشکالی ندارد که من “نشدم” ، که فکر کنم شاید اصلاً قضیه “من” نبودم، شاید معنا درباره‌ی  “ما “ باشد و هر کس با اندکی “شدن” ، کافی باشد، حتی کافی‌تر از کافی. 
که اصلاً “شدن” دقیقاً یعنی چی؟ 

گالا، من هم گاهی فکرهای عجیب غریب می‌کنم،  اونقدر که حتی نمی‌دونم چطوری توصیف کنمشون چه برسد بخواهم برای بقیه توضیح بدهم. گالا، من هم در عین اینکه تنهایی را دوست دارم و باهاش راحتم، نمی‌دونم چرا گاهی اینقدر دلم می‌خواهد صحبت کنم با کسی، حتی اگر ندونم چطوری فکرهایم را توضیح بدهم.
        

6

          اگه این کتاب توی لیست خریدتون هست، قبل از خرید حتما چند صفحه ی اول داستان رو مطالعه کنید بعدش بخرید. این کتاب به شدت امکان داره سلیقه‌ی همه نباشه. داستانش به شدت متفاوت هست ، ایده‌ش خیلی قشنگه و پایان عجیبی داره.

راوی داستان یه دختر دبیرستانی‌ هست به نام «گالا» که از هر دری حرف میزنه. این دختر توی یه خانواده‌ پر جمعیت به دنیا اومده و به شدت حرف‌هایی داره برای گفتن.
وقتی داشتم کتاب رو میخوندم اعصابم رو بهم میریخت چون راوی نمیذاره تو یه چیزی رو مجسم کنی، واسش تصویرسازی کنی و از این داستانا. ذهنت باید آماده باشه که بعد از دوتا پاراگراف یه تصویرسازی جدید به وجود بیاری و گاها بعد از دو خط. یه جورایی حس بودن توی ذهن خودم رو بهم میداد و وقتی داشتم درباره‌ش با یه مشتری حرف میزدم اون هم دقیقا همین نظر رو داشت و میگفت خیلی شبیه دوران نوجوانی خودش بود که باهاش موافقم. همین مشتری سیبیلو جمله ی جالبی هم گفت که برای تکمیل این ریویو ازش استفاده میکنم؛
«بعضی قسمت‌هاش رو که میخوندم انگار چاقو فرو میکردم توی دلم و ضربه ی آخر دیگه چاقو نبود ساطوری خوردم کرد.»
        

3

          بسیاری از مردم، وقتی سخن از جنگ میان کشورها به میان می‌آید، آن را پایانی ساده می‌پندارند و می‌گویند شاید بهتر باشد جنگی دربگیرد و با مرگ، از رنج‌هایشان رها شوند. تصورشان از جنگ، اغلب به انفجار بمبی در نزدیکی خانه‌شان و پایان سریع زندگی خلاصه می‌شود. اما واقعیت جنگ، چهره‌ای دیگر نیز دارد که کمتر کسی آن را دیده یا از عمق آن آگاه است—چهره‌ای که فراتر از مرگ، به زخم‌های ماندگار و آوارگی پس از آن می‌پردازد.
‌
کتاب "روز رهایی" روایتی است از زندگی کسانی که پس از جنگ، گویی مردگانی هستند که هنوز راه می‌روند. این اثر، تنها یک روز از زندگی شخصیت اصلی را در ۲۲۰ صفحه به تصویر می‌کشد و با ظرافت، ذهنیت او را در این بازه کوتاه کاوش می‌کند. نویسنده با مهارت توانسته تأثیرات جنگ را بر روابط خانوادگی، شخصی، و روح و روان انسان‌ها نشان دهد و در عین حال، قوانین حاکم بر جهان را به چالش بکشد، بی‌آنکه خواننده احساس خستگی کند یا از پیگیری روایت بازبماند.
‌
آنچه بیش از همه توجهم را جلب کرد، توانایی نویسنده در خلق چنین روایتی است. او نه‌تنها توانسته یک روز را با این عمق و جزئیات به تصویر بکشد، بلکه با نگاهی دقیق، زوایای پنهان تأثیرات جنگ را آشکار کرده است. این نگاه متفاوت به تبعات جنگ و شیوه روایت نویسنده، که هم تأمل‌برانگیز است و هم گیرا، برایم بسیار جذاب بود.
        

25

        این از آن دست کتاب‌هایی است که بعد از خواندنش دلتان حسابی می‌گیرد و یک برنامه‌طولانی برای گریه می‌چینید و نمی‌توانید از فکرش خارج شوید.
دیشب از خواب پریدم و نصفه شب کل کتاب را خواندم، و دیگر نتوانستم از فکر دخترک و رنج‌ها و توصیفاتش بیرون‌ بیایم و بخوابم.
موضوع کتاب شاید ساده به نظر بیاد اما داستان پردازی خیلی خوب که شگفت زده و غمگینتون می‌کنه و پایان تکان دهنده باعث جذابیتش شده.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

هانیه

هانیه

1403/6/25

          در حومه باتلاقی و مه‌آلود جنوب غربی فرانسه، گالا چهارده ساله با دوچرخه قراضه خود از دبیرستان خصوصی کاتولیک که با بورس تحصیلی در آن درس می‌خواند، به مزرعه‌ی صخره‌ای و بایر، جایی که خانواده‌اش زندگی می‌کنند، می رود. این سفری است که او هر دو هفته یکبار انجام می‌دهد. مادر گالا نمی‌خواهد او به مدرسه برود و از او می‌خواهد که در خانه بماند تا از خواهران کوچک خود مراقبت کرده، خشم وحشیانه پدرش را خنثی و در کارها به آن‌ها کمک کند. این دختر وظیفه‌شناس چه چیزی به خانواده‌اش بدهکار است و چه چیزی به خودش؟ در طول یک آخر هفته سرد، درحالی که گالا برای دیدن مادرش سفری تنها و سخت با دوچرخه را طی می‌کند، به اتفاقات تلخ دوران کودکی‌اش فکر می‌کند و رویاهای دور از انتظارش را به تصویر می‌کشد. مونولوگ درونی گالا با منظره اطرافش ترکیب می‌شود و تصویری از یک دختر نوجوان فرانسوی می‌سازد که آرزویش فرار از دنیایی است که در آن متولد شده، بدون اینکه هویت خودرا از دست دهد.
این کتاب، جایزه‌ی معتبر روژه نیمیه را برای خالق خود به ارمغان آورده است.
        

1

          روز رهایی داستانی است درباره‌ی فقر، مهاجرت و دخترکی که در میانه‌ی همه‌ی این تلخی‌ها، به دنبال راهی برای نفس کشیدن می‌گردد. اینس کانیاتی، با انتخاب صدای راوی کودک، ما را به دل تجربه‌ای انسانی و ملموس از به حاشیه‌رانده‌شدن می‌برد؛ تجربه‌ای که ممکن بود در زبان یک بزرگسال، صرفاً گزارشی از فقر باشد، اما در زبان یک دختر بچه، به روایتی پرشور، دردناک و بی‌پیرایه بدل می‌شود. 

داستان، دو روز زندگی فلاکت بار دخترک مهاجرت‌زده‌ای است که همراه خانواده‌اش در جنوب فرانسه، در حاشیه‌ی جامعه‌ای نابرابر زندگی می‌کند. او بین مسئولیت‌های طاقت‌فرسا، شرم اجتماعی، خشونت پدر و فقدان مهر مادری، در تقلای حفظ امید است. دختری که باید خواهرانش را تیمار کند، مدرسه برود، کار کند، و در عین حال رویای آزادی‌اش را جایی در دل خود زنده نگه دارد. برای او، «روز رهایی» یک تعطیلی ساده نیست، بلکه فرصتی نادر برای تجربه‌ی خود بودن است؛ بی‌زنجیر، بی‌قید، حتی اگر فقط برای چند ساعت. 

از همان نخستین صفحات، یاد دخترانی دیگر به ذهن می‌آید: جین ایر، آن یتیم مستقل و سرسخت که با تمام بی‌پناهی‌اش، کرامت انسانی‌اش را حفظ می‌کند؛ یا دخترک کبریت‌فروش، کودک نحیفی که تنها در رویاهایش گرما و امنیت را تجربه می‌کند و گالا چند بار از آن یاد می‌کند. گالا، راوی کوچک رمان، مانند این شخصیت‌ها، در برابر بی‌عدالتی قد علم نمی‌کند چون قهرمان است، بلکه چون انتخاب دیگری ندارد. و همین، صدای او را به‌یادماندنی می‌کند. 

در دل روایت، می‌توان شباهت‌هایی میان گالا و هولدن کالفیلد، شخصیت اصلی ناطور دشت، یافت. هر دو نوجوانانی‌اند که خود را در جهانی بی‌رحم و بی‌درک می‌یابند، پر از ریا، بی‌اعتنایی و بی‌مهری. هر دو میان مراقبت از دیگران و گم‌گشتگی درونی در نوسان‌اند. و هر دو، جهان را با چشمانی خسته اما صادق، نگاه می‌کنند.
گالا فاقد طنازی های عاشقانه ی جین ایر و شیطنت های هولدن است اما گویی هولدن و جین و گالا برادر و خواهرانی هستند که در عین نسبت خونی هر یک دنیایی متفاوت دارد. 

اینس کانیاتی ایتالیایی است که زندگی‌اش میان فرهنگ‌های متفاوت شکل گرفته است. او خود زاده‌ی خانواده‌ای مهاجر است و تجربه‌ی زیسته‌اش در حاشیه‌ی جامعه، به‌روشنی در نوشته‌هایش منعکس می‌شود. کانیاتی در کنار نویسندگی، در حوزه‌ی آموزش زبان و ادبیات نیز فعال بوده است. دغدغه‌هایش همواره پیرامون به‌حاشیه‌رانده‌شدن، جنسیت، طبقه و ریشه‌های قومی می‌گردد؛ مضامینی که در روز رهایی با نثری شاعرانه و بی‌ادعا به آن‌ها پرداخته است.
        

18