یادداشت Bêhzad Muhemmedî
دیروز
از همان ابتدای کتاب، روشن است که نویسنده نمیخواهد دلداری بدهد یا واقعیت را بزک کند. او از جهانی میگوید که رنج، جزء لاینفک آن است و انسان نه برای لذت، که برای کشیدن بار این رنج پا به آن گذاشته است. برخلاف آنچه ممکن است در نگاه اول بدبینانه به نظر برسد، این نگاه برای من واقعگرایانه بود؛ نوعی روبهرو شدن با حقیقت زندگی به همان شکلی که هست، نه آنطور که دوست داریم باشد. در یکی از استعارههای زیبای کتاب، شوپنهاور انسان را به آب تشبیه میکند: همانگونه که آب تنها در صورت وجود شرایط مناسب میتواند به موج، قطره یا بخار تبدیل شود، انسان نیز تنها زمانی قادر است به خواستهها و رویاهایش جامهی عمل بپوشاند که محیط و زمینهی مناسب برایش فراهم باشد. این نگاه، هم فروتنانه است و هم عمیقاً واقعگرایانه. از همه تأملبرانگیزتر، اشارات نویسنده به دوران پیری بود. نکاتی را دربارهی این مرحلهی زندگی مطرح میکند که شاید حتی بسیاری از کسانی که آن را از سر گذراندهاند نیز هرگز به آن نیندیشیدهاند. برای من، خواندن این بخشها نگاه تازهای به پیری داد؛ اینکه چگونه میتوان با درک درستتر از این دوره، با آن آگاهانهتر و پذیراتر روبهرو شد. با اینحال، ترجمهی کتاب در برخی بخشها آزاردهنده بود. جملاتی در آن بود که به جای آنکه عمق مفاهیم را برسانند، درگیر پیچیدگیهای زبانی و واژهسازیهای نامأنوس بودند. برای نمونه، جملهای مانند: «پس اکنون که فهمِ بینهایت مهم ویرانناپذیریِ سرشت راستینمان بهوسیلهی مرگ یکسره بر تمایز میان پدیدار و شئ فینفسه استوار است»، بهجای آنکه روشنگر باشد، خواننده را سردرگم میکند. احساس من این بود که میشد با نثری روانتر، همان معنا را منتقل کرد؛ بیآنکه به دقت مفهومی لطمهای بخورد. در مجموع، هنر زنده ماندن کتابی است که برخلاف عنوان سادهاش، مواجههای عمیق با مفاهیم بنیادین زندگی است؛ کتابی که بهجای وعدهی خوشبختی، ما را برای تابآوردن آماده میکند. امتیاز پایین صرفاً به ضعف ترجمه بازمیگردد، نه به ارزش محتوای آن.
(0/1000)
Bêhzad Muhemmedî
دیروز
1