یادداشت‌های زهرا عباد (295)

          #یادداشت_کتاب 
#مطلقا_تقریبا

این کتاب درباره‌ی یک پسر معمولی و ساده است. شاید زیادی ساده در حدی که خنگ به نظر می‌رسد. البته من از این مدل بچه‌ها دیده‌ام. شاید یک دلیلِ تا این حد ساده بودنشان، تک فرزند بودنشان است. نداشتن تعامل با بچه‌های دیگر و همیشه با بزرگترها بودن، باعث می‌شود فرد دائما تحت حمایت باشد و نتواند رشد اجتماعی کاملی پیدا کند، مثلا طعنه‌ها را بفهمد، دوز و کلک را درک کند و ....
اما پسر کلاس پنجمی قصه ما یک خصوصیت دیگر هم دارد، اینکه در ریاضی و دیکته بسیار ضعیف است. نکته خوب و جالب کتاب این است که آلبی نه اختلال خواندن دارد، نه مشکل مغزی و روانی و نه هیچ مساله خاص دیگری که در کتاب‌های دیگر به آنها پرداخته می‌شود؛ او فقط در بعضی دروس ضعیف است و یک دانش آموز معمولی است، کسی که باوجود همه تلاش‌هایش دیکته اش از B بالاتر نمی‌آید. از آن مهم‌تر آلبی برخلاف کتاب‌های دیگر (مثل چطوری خیلی بدخط بنویسیم) هیچ خصوصیت برجسته دیگری مثلا در هنر یا ... هم ندارد، او کاملا معمولی است! 
تمام هنر این کتاب در همین جملات خلاصه می‌شود، اینکه زندگی یک بچه عادی که در هیچ چیزی باهوش نیست را به تصویر می‌کشد. جالب اینجاست که دور و بر ما پر است از این بچه‌ها که خیلی مواقع در آینده زندگی خوبی هم پیدا می‌کنند ولی در آن سن در دروس مدرسه ضعیفند و از مدارس خوب و سطح بالای غیر انتفاعی به همین دلیل اخراج می‌شوند! (شاید این یکی از مهم‌ترین دلایل برای مخالفین شیوه مدارس آکادمیک باشد.)

نمونه این بچه‌ها، معلم ریاضی آلبی است که در کلاس چهارم ریاضی‌اش ۰ بوده ولی انتخاب کرده که معلم ریاضی بشود تا بتواند به بچه‌هایی شبیه خودش کمک کند!!

کتاب نکات ریز و جذابی دارد، درباره رفتار والدین با فرزندان، کمک یک فرد خارج از خانواده، عکس‌العمل‌های اطرافیان به این خصوصیات کودک، تلاش فرد برای جا افتادن در مدرسه جدید و ...

در مجموع پیشنهاد می‌کنم حتما کتاب را بخوانید.

@macktubat
        

25

زهرا عباد

زهرا عباد

3 روز پیش

          #یادداشت_کتاب 
#چطوری_خیلی_بدخط_بنویسیم
کتاب چطوری خیلی بدخط بنویسیم کتاب کم حجم و سبکی است که می‌شود در ۳۰، ۴۰ دقیقه خواند.
داستان درباره‌ی پسری آمریکایی است که بخاطر شغل مادرش، دائم در سفر است و حالا به مدرسه‌ای در انگلستان آمده است. منتها برعکس مدارس خشن آمریکایی، اینجا همه با هم مهربان هستند و این موضوع برای چستر بسیار لوس و اعصاب‌خردکن است. 

کتاب ماجرای کنار آمدن چستر با مدرسه جدید است درحالی که او بدون اینکه از قبل تصمیم گرفته باشد، به بغل دستی‌اش کمک می‌کند. بغل‌دستی چستر، پسر بدخطی است که در آموختن دروس مدرسه کند یا به قول بقیه خنگ است اما توانمندی‌های دیگری دارد که چستر آن‌ها را کشف می‌کند و به همه نشان می‌دهد. یکی از کمک‌های او که نام کتاب هم هست، کمک به تکمیل یکی از پروژه‌های مدرسه است، کتابچه راهنمایی که پسر بغل‌دستی باید بنویسد و به پیشنهاد چستر، موضوع آن خودآموز بدخط نوشتن می‌شود.

زبان طنز داستان، نقش پدر چستر در راهنمایی او و خلاقیت چستر در کمک به بغل‌دستی‌اش، داستان را بسیار جذاب کرده است. هرچند ماجراها آنقدر سریع پیش می‌رود و پرداخت‌های داستان آنقدر کم است که انگار نویسنده عجله داشته سریع کتاب را تمام کند.

از همه جالب‌تر مصاحبه با نویسنده در پایان کتاب است که عادات نویسندگی‌اش را نشان می‌دهد. عاداتی که بیشتر از اینکه با فرهنگ انگلیسی او مرتبط باشد، به جنسیت او به عنوان مادر و یک زن ربط دارد و بسیار فراملیتی است.
در همین قسمت اشاره می‌شود که یکی دیگر از آثار نویسنده، داستان خانم دات فایر است که تبدیل به فیلم جذابی شده که در تلویزیون ما هم پخش شده است.
        

20

زهرا عباد

زهرا عباد

4 روز پیش

          #یادداشت_کتاب 
#قصه‌های_همیشگی 
#بازگشت_ساحره
بازگشت ساحره جلد دوم از مجموعه قصه‌های همیشگی است. این بار هم همان خواهر و برادر دوقلو یعنی الکس و کانر به دنیای قصه‌ها می‌روند تا با ماجراجویی خود همه را نجات دهند.

داستان باوجود تفاوت‌هایی با کتاب اول، تقریبا همان تم را دارد. اینکه برای نجات باید این بار چوب دستی جادویی را بسازند و برای ساختنش مثل جلد قبل به تکه هایی از افراد مهم احتیاج دارند منتها این بار اشخاص منفی و منفور داستان‌ها. همین شباهت ماجرا، کمی داستان را یکنواخت می‌کند، هرچند نویسنده با بکارگیری غافلگیری‌ها، خلاقیت‌ها و طنز موجود در متن تلاش می‌کند تفاوت‌هایی ایجاد کند.
درواقع اگر مخاطب با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کرده باشد، از ذره ذره داستان لذت می‌برد (مثل اتفاقی که برای طرفداران هری پاتر در بخش‌های درس و مدرسه می‌افتد یا چیزی که طرفداران ارباب حلقه‌ها در قسمت‌های پر توصیف و خسته‌کننده کتاب تجربه می‌کنند). اما اگر صرفا برای اینکه بفهمید بعدش چه خواهد شد داستان را بخوانید، اواسط کتاب احساس می‌کنید اشتباه کردید برای جلد دوم وقت گذاشتید.
اما باز هم خلاقیت نویسنده باعث می‌شود آخر کتاب اتفاقاتی بیفتد که اراده‌تان قلقلک شود سراغ جلد بعدی هم برود.

نشانه‌های آشنای زیادی در این داستان و داستان هری پاتر دیده می‌شود، مثل آینه‌های ارتباطی و ... که نمی‌دانم کدام نویسنده از کدام یکی الهام یا قرض گرفته است. (چون هر دو مجموعه داستان‌های قرن بیستم هستند و نمی‌دانم کدامیک زودتر نوشته شده‌اند.)

در نهایت از آن‌جا که نمی‌دانم جلد بعدی هم به همین شکل تکراری روایت خواهد شد یا نه، احتمالا ترجیح می‌دهم فقط از کسانی که خوانده‌اند ماجرا را بپرسم و خودم وقت برای خواندنش نگذارم.

        

15

زهرا عباد

زهرا عباد

6 روز پیش

          #یادداشت_کتاب 
#قصه‌های_همیشگی
#طلسم_آرزو
طلسم آرزو نام جلد اول مجموعه‌ی قصه‌های همیشگی است. طرح جلد کتاب کمی بچگانه است. خود داستان هم احتمالا بیشتر مورد اقبال ۱۰ تا ۱۴ سال باشد. اما در مجموع داستان نسبت به نمونه‌های مشابه آن قوی‌تر است و مشخص است فکر درستی پشت آن قرار گرفته است.

داستان درباره یک خواهر و برادر است که پدر خود را به تازگی از دست داده‌اند و مادرشان از پس مخارج خانه برنمی‌آید. از طرفی هردو آن‌ها به شدت به داستان‌های پریانی که پدر و مادربزرگشان برایشان تعریف می‌کردند علاقه‌مند هستند. همان داستان‌های قدیمی شنل قرمزی و سفید برفی و ... اما با پایان‌های کلاسیک و اصلی آن نه پایان‌بندی مضحک جدیدی که در انیمیشن‌ها نشان داده می‌شود.   
در همین زمان مادربزرگ کتاب قصه‌ای را که همیشه همراه پدرشان برای بچه‌ها می‌خوانده به عنوان هدیه تولد به آن‌ها می‌دهد و بچه‌ها از طریق آن وارد دنیای قصه‌ها می‌شوند. ولی برای برگشت به خانه مجبور می‌شوند از یک طلسم کمک بگیرند، طلسم آرزو. و برای دست‌یابی به آن باید اجزائی از داستان‌های معروف را پیدا کنند.

شاید این مدل ورود به دنیای قصه‌های قدیمی ایده جدیدی نباشد. نمونه مشابه آن را در کتاب مدرسه خوب‌ها و بدها (خوب‌های بد، بدهای خوب) هم دیده‌ایم. حتی شاید ایده آن کتاب جذاب‌تر هم باشد. اما چیزی که کتاب طلسم آرزو را از کتاب‌های مشابه برجسته‌تر می‌کند، تفکر پخته و عمیق نویسنده و نگاه برتر او به داستان‌های قدیمی است. 
در این کتاب، سفیدبرفی و سیندرلا و زیبای خفته و ... فقط دختران زیبا و بی‌مغزی نیستند که به دنبال لباس زیبا و جذب شاهزاده‌ها باشند (شبیه کتاب مدرسه خوب‌ها و بدها) بلکه با جنبه‌های خاص و ویژه از شخصیت انسانی آن‌ها آشنا می‌شویم. سیندرلا دختری است که بعد از رسیدن به شاهزاده، با مشکلات عدیده‌ای روبرو است چرا که دیگران او را که یک دختر عادی است نمی‌توانند به راحتی به عنوان ملکه بپذیرند. 
سفیدبرفی باوجود غلبه بر نامادری‌اش، هنوز از نداشتن مهر مادری او ناراحت است.
زیبای خفته باوجود چیره شدن بر طلسم خواب، هنوز با مشکلات عدیده‌ای در محل حکومتش دست به گریبان است...
و در کنار این‌ها، دو شخصیت اصلی ماجرا هم در طول سفر قهرمانی که طی می‌کنند، رشد پیدا می‌کنند و علاوه بر اثرگذاری بر حل مشکلات دیگران، خیلی از مسائل خودشان را هم حل می‌کنند. در آخر کتاب هم متوجه می‌شوند یک راز بزرگ در خانواده‌شان وجود داشته که بالاخره آن را می‌فهمند.

احتمالا جلدهای بعدی این مجموعه به بازگشت دوباره بچه‌ها به دنیای قصه‌ها می‌پردازد (شبیه مجموعه نارنیا ) و حل معماهای جدید.

در مجموع نثر و پردازش داستان آنقدر قوی بود که مخاطب را به خواندن سایر جلدهای مجموعه ترغیب کند.
        

6

          #یادداشت_کتاب 
#داستان_دو_شهر
داستان دو شهر بعد از دیوید کاپرفیلد و آرزوهای بزرگ، سومین کتابی است که از چارلز دیکنز خواندم. البته هر سه کتاب، نسخه کوتاه شده نشر افق بود اما برای من که حوصله توصیف‌های ریز و جزئی دیکنز را ندارم، کافی بود.
بین این سه کتاب، داستان دوشهر بسیار قوی‌تر و جذاب‌تر بود. ترکیب کردن انقلاب فرانسه با ماجراها و شخصیت‌های انگلیسی، داستان این کتاب را برخلاف دو کتاب قبلی، خیلی هیجان‌انگیزتر کرده است. 
درواقع بعد از خواندن دیوید کاپرفیلد و آرزوهای بزرگ، حس کردم دیکنز کلا حرف زیادی برای گفتن ندارد و فقط می‌تواند ماجراهای بچه‌های فقیر انگلیسی برای پولدار شدن را روایت کند.
اما داستان دو شهر نشان داد توانایی‌های دیکنز در انتخاب موضوع، پردازش داستان و غافلگیر کردن مخاطب، بسیار فراتر از چیزی است که در داستان‌های صرفا انگلیسی خود نشان می‌دهد. شاید اگر بخواهم در مقام تشبیه برآیم، بگویم داستان دو شهر دیکنز نسبت به سایر کتاب‌هایش مثل جین ایر شارلوت برونته است نسبت به باقی آثارش.

داستان دو شهر با ماجرای مردی فرانسوی آغاز می‌شود که ۱۸ سال بدون جرم و محاکمه، در سلولی انفرادی در زندان معروف باستیل زندانی بوده است. دختر این مرد او را نجات می‌دهد درحالی که مشاعرش را از دست داده و دیگر نمی‌داند کیست و کجاست. سپس او را همراه خودش به لندن می‌برد.

از این به بعد داستان از یک طرف به ماجرای زندگی شخصی این پدر و دختر می‌پردازد و از طرف دیگر قدم به قدم اتفاقات قبل و بعد از انقلاب فرانسه را در پاریس برای ما روایت می‌کند. البته روایت کتاب از انقلاب فرانسه، روایت تاریخی خشک نیست و دیکنز با قرار دادن شخصیت‌هایی خیالی که با زندگی این پدر و دختر مرتبط هستند، تاریخ را با داستانی تخیلی می‌آمیزد که بعید نیست مشابه آن در واقعیت اتفاق افتاده باشد، و به این شکل همه چیز را با زبان شیرینش برای ما پیش می‌برد. احتمال می‌دهم توصیفات زیادش در این کتاب، نه تنها خسته کننده نباشد بلکه به جذابیت بیان تاریخ از زبان او هم بیفزاید. به همین خاطر تصمیم گرفتم فصل ۲۱ و برخی قسمت‌های فصول دیگر که به توصیف پاریس در زمان انقلاب می‌پردازد را از نسخه کامل کتاب حتما بخوانم.

در مجموع اگر قرار است یک کتاب از چارلز دیکنز بخوانید، حتما داستان دو شهر را انتخاب کنید.
        

65

          #یادداشت_کتاب 
#آخرین_روز_خانم_بیکسبی
این کتاب راست کار هدیه دادن به معلم‌هاست. داستان ماجرای ۳ نوجوان پسر است که معلم کلاس ششمشان، یک ماه به آخر سال بهشان خبر می‌دهد سرطان دارد و بخاطر شروع درمان باید بستری شود و نمی‌تواند ماه آخر را همراه بچه‌ها بماند. قرار بر این می‌شود که آخرین روز این هفته آخر، جشن خداحافظی بگیرند ولی حال وخیم خانم معلم باعث می‌شود نتواند حتی تا آخر هفته هم ادامه دهد...
حالا سه نوجوان قصه ما هرکدام به دلیلی، تصمیم می‌‌گیرند این جشن خداحافظی را خودشان برای خانم بیکسبی برگزار کنند. اما برای سه پسر ۱۲ ساله، پیچاندن مدرسه و رفتن به مرکز شهر، همچنین خریدن چیزهای واجب بدون داشتن پول کافی، ماجراهایی به همراه دارد که هم کتاب را جذاب و خواندنی می‌کند و هم رشد تک‌تک آن‌ها را حین داستان نشان می‌دهد.
در طول هر اتفاق هم از رفتارهای مختلف این خانم معلم با بچه‌ها می‌خوانیم و می‌فهمیم چه چیزهایی خانم معلم را تبدیل به معلم خوب کرده، یعنی از آن معلم‌هایی که بچه‌ها تا آخر عمر دوستش دارند و حاضرند هرکاری برایش بکنند. 

کتاب سه راوی دارد. هر فصل از نگاه یکی از آن سه نوجوان است و با زبان خاص او و نگاه او به زندگی روایت می‌شود. این نکته یکی از نقاط قوت کتاب است. نویسنده به زیبایی توانسته زبان و لحن و تفکر سه نوجوان بسیار متفاوت را به مخاطب نشان دهد.
تنها نقطه ضعف کتاب که بیشتر هم در فصول ابتدایی خود را نشان می‌دهد، زبان کودکانه آن است طوری که مخاطب ابتدا فکر می‌کند راوی‌ها نهایتا ۹ یا ۱۰ ساله‌اند؛ اما به مرور در طول داستان متوجه می‌شود ۱۲ ساله‌اند.

در مجموع کتاب بسیار ارزشمند است و به نوجوانان و بیشتر از آن‌ها به بزرگسالان (والدین و معلمان) توصیه می‌شود.
        

26

          #یادداشت_کتاب 
#سه‌تفنگدار
همیشه دوست داشتم داستان دارتانیان و رفقایش را بدانم ولی خواندن کتاب قطور و چند جلدی سه تفنگدار هیچ‌وقت در برنامه‌ام نبود. 
امشب بالاخره دل را به دریا زدم و گفتم بگذار مدل کوتاه شده نشر مهتاب (بخش کودک محراب قلم) را بخوانم تا لااقل داستان را متوجه شوم. چون قبلا داستان آلیس و زیبای سیاه را برای بچه‌هایم از همین نشر خوانده بودم و همه‌مان خوشمان آمده بود.

خوشبختانه بچه‌ها خواب بودند و کتاب را به تنهایی خواندم و چقدر خوشحال شدم که با صدای بلند برای آن‌ها نخواندم. بعد از اتمام هم سریع آن را پشت کتاب‌های دیگر مخفی کردم!

نمی‌دانم نشر محراب قلم هدفش از تولید این کتاب‌های کوتاه شده کتابخانه کلاسیک مهتاب چیست ولی اگر مخاطب آن‌ها کودکان هستند که قاعدتا باید همین باشد، چرا روی محتوا نظارتی ندارد؟ داستان ملکه‌ای که عاشق و معشوق دوک کشور دشمن است یا دارتانیانی که عاشق همسر صاحبخانه‌اش می‌شود و این عشق‌ها در داستان خیلی هم پاک و خوب نمایش داده می‌شوند و منشا همه اتفاقات کتاب هستند، برای کودک مناسب است؟ آخر هر کتابی آن هم از کتاب‌های کلاسیک، مناسب کودک می‌شود؟؟!!
        

11

          #یادداشت_کتاب 
#ستاره‌ها_چیدنی_نیستند
مدت‌ها بود دوست داشتم این کتاب را بخوانم. اما بعد از تجربه بدم از خواندن کتاب دکل و نیمه‌تمام رها کردنش، و خواندن نظرات دیگران درباره کتاب ستاره‌ها و اینکه می‌گویند همان ایرادات کتاب دکل را دارد، یعنی مثلا قرار بوده داستانی شود ولی نشده که بشود، بی‌خیال خواندنش شدم.
تا اینکه چند وقت پیش دیدم یکی از بچه‌های کتابخوانمان که بیشتر هم اهل رمان‌های پرتقال است، آن را گرفت و خواند. برایم جالب بود که اعتراضی نسبت به آن نکرد، با خودم گفتم حتما دوستش داشته. از طرفی می‌دیدم هنوز کتابخاتونی‌ها به کتاب اعتراض دارند. این شد که تصمیم گرفتم بخوانمش.

همین ابتدا باید بگویم که ستاره‌ها اصلا شبیه کتاب دکل نیست. اگر بخواهم کتاب مشابهی برایش مثال بزنم می‌گویم شبیه کتاب پاشنه‌بلند در کافه است. یعنی کتاب در دل یک داستان، مطالب علمی و مقالات خودش را برای مخاطب بیان کرده است.

ستاره‌ها چیدنی نیستند با زبانی روان، تقریبا بیشتر سوالات و شبهات مربوط به حجاب را در قالب نشست‌هایی که دختری آمریکایی به نام سارا در آن شرکت می‌کند، بیان کرده است. قسمت داستانی ماجرا هم داستان خود سارا و تغییر و تحولاتی است که حین این نشست‌ها برایش اتفاق می‌افتد.

البته قبول دارم که بخش داستانی ماجرا خیلی ضعیف و خام است اما مطمئنم که اگر این بخش نبود، هیچوقت این کتاب را دست هیچ نوجوانی نمی‌دیدم مگر اینکه برای تحقیقات درسی به آن نیاز پیدا می‌کرد، مثل کتاب صعود چهل ساله.
شاید همین ضعیف بودن بخش داستانی اتفاقا نقطه قوت کتاب باشد، چرا که ذهن مخاطب را از مطالب جدی پرت نمی‌کند. درواقع خطی بودن داستان، باعث می‌شود کتاب رسالت خودش را درست انجام دهد، برعکس کتاب پاشنه‌بلند در کافه که مهندسی متن زیاد، خصوصا در ابتدای کتاب، مخاطب را خسته می‌کند و پرش‌های زیاد بین زمان‌ها مختلف، خواننده را به حدی گیج می‌کند، که اگر نوجوان باشد یا حوصله کتاب گیج‌کننده نداشته باشد، دیگر خواندن را ادامه نمی‌دهد و در نتیجه مطالب مفید کتاب را هم از دست خواهد داد!

نتیجه اینکه، بعد از خواندن ۴ کتاب که تقریبا یک رسالت را دنبال می‌کنند یعنی پاسخ به شبهات، و با ۴ شیوه مختف نوشته شده‌اند، به نظر من، مدل ستاره‌ها چیدنی نیستند از همه موفق‌تر است، یعنی داستان سبک و خطی (حتی شاید ضعیف) همراه با بیان پاسخ شبهات حین داستان چون هم من را جذب کرد که تا پایان کتاب را بخوانم و هم یک نوجوان را.
سه کتاب دیگر یکی صعود چهل ساله بود که من فقط تورق کردم و برای پژوهش استفاده کردم، دومی دکل بود که حتی تمامش هم نکردم و برایم خیلی حوصله‌سربر بود و سومی پاشنه‌بلند در کافه بود که در عین پاسخ به شبهات، داستان جذابی هم داشت ولی هر مخاطبی را جذب نمی‌کرد خصوصا نوجوانان را.

در آخر اینکه شاید اگر مطالب این نشست‌ها را همه انسان‌ها می‌خواندند، هیچ‌وقت کسی پوشش و حجاب را کنار نمی‌گذاشت و به تن‌آرایی و جلب‌ توجه در اجتماع نمی‌پرداخت.
        

20

          #یادداشت_کتاب
#مادام_محبوبا
مادام محبوبا داستان دختری است که برای رسیدن به آرامش در زندگی‌اش قصد مهاجرت دارد اما برای راحت‌تر شدن مسیر مهاجرتش، تصمیم گرفته مسیحی بشود. در این راه با مشاوری آشنا می‌شود که سعی می‌کند او را با دین و خدا آشتی دهد.

کتاب مادام محبوبا کتاب کم‌حجمی است. راوی در برخی فصل‌ها اول شخص است یعنی ماجراها را از زبان خود محبوبه می‌خوانیم. این فصل‌ها بیشتر شرح افکار و احساسات محبوبه است و بیاک برخی اتفاقات از زبان اوکه در زمان حال می‌گذرد.
 در فصل‌های دیگر راوی سوم شخص است. این فصل‌ها شرح اتفاقات گذشته محبوبه است و بیشتر تعریف ماجراهای زندگی قدیم اوست.

کتاب همانطور که از موضوعش مشخص است، خواسته به راه راست هدایت شدن یک فرد را به تصویر بکشد. اما نقطه قوت آن و وجه تمایزش با سایر کتب مشابه در این است که شخصیت اصلی تا پایان کتاب به قطعیت نمی‌رسد. یعنی می‌داند راه درست چیست ولی سختی‌های زندگی جدید و لذت زندگی رها و آزاد گذشته، هنوز هم هر از گاهی سر بلند می‌کند و نفس او را قلقلک می‌دهد. همین نکته، کتاب را تبدیل به داستانی رئال کرده نه قصه‌ای هندی با پایانی خوش! 

اما نقطه ضعف کتاب در ماجراهای زیاد و پیاپی‌ای است که برای محبوبه اتفاق افتاده و راوی همه را تند تند برای ما تعریف می‌کند. انگار نویسنده خواسته ماجراهای یک رمان هزار صفحه‌ای را در ۲۰۰ صفحه به زور جا دهد. در نتیجه حاصل کار شبیه قصه یا خاطره‌گویی شده نه رمان یا داستانی پر از نشان دادن به جای گفتن!

در مجموع کتاب سبکی است و می‌تواند افراد با طیف‌های فکری متفاوت را جذب کند.

        

6

          #یادداشت_کتاب
#کلاس_پرنده
بعد از مدت ها کتابی خواندم که در آن معلم ها بد نیستند، به خون بچه ها تشنه نیستند و کلا آدم های نفهمی نیستند! کلاس پرنده ماجرای چند پسر نوجوان در یک مدرسه شبانه روزی است. خود کتاب و داستانش جذاب و پر ماجراست و رفتارهای پسرهای قصه بسیار شبیه رفتار پسرهای عادی است. خوبی ماجرا این است که معلم ها و مدیر هم این مساله را می دانند و شیطنت های آن ها را به حساب رفتار عادی می گذارند نه انجام گناه کبیره!

اما علت علاقه من به این داستان چیز دیگری است. هرچه در کتاب جلو می‌رفتم و با شخصیت ها بیشتر آشنا می شدم حس می کردم آن ها را از قبل می‌شناسم!مدیر فهیمی که باطن رفتار بچه ها را درک می‌کند... معلم با فهم و شعوری که در عین جدی بودن، دوست بچه‌هاست... پسر یتیمی که مجبور است کریسمس ها داخل مدرسه بماند... پسر فقیری که در عین توانمندی، درگیر فقر و مساله خانوادگی است... پسر قوی‌ای که هوای بچه‌های ضعیف‌تر را دارد ولی بخاطر پدر و مادرش باید کریسمس را به خانه برود... پسر ترسویی که دوست ندارد بترسد و با وجود ضعف‌هایش جلوی ترس خودش می‌ایستد... بچه‌های سال آخری که ارشد و مسئول سایر دانش‌آموزان هستند... مبصرهایی که در هر کلاس مسئول نظم و رفتار بچه‌ها هستند...
هرچه بیشتر ماجراها را می خواندم، بیشتر حس می کردم رولینگ به شدت از شخصیت های این کتاب در داستان هری پاترش الهام گرفته! و مدرسه شبانه روزی این کتاب، و توصیف صحنه هایش، حتی خروج بچه ها از مدرسه و سوار قطار شدن و هدیه ها و ... همه حس هاگوارتز و شخصیت های اصلی آن را به مخاطب القا می کند. خلاصه که احتمالا بخاطر همین نکات حظ من از این کتاب خیلی بیشتر از کسانی است که هری پاتر را نخوانده اند و این کتاب را می خوانند...
        

8