بریده کتابهای مرگ ایوان ایلیچ Niki 1403/1/19 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 125 باشندگان دَرَک نخست دوزخ، که دانته در مسیر سفر خویش میبیند، بی طرف ها یا حاشیه نشیناناند، یعنی آدم هایی که 《بی نام و ننگ》میزیستهاند-آنان که، به قول دانته:《هرگز زنده نبودهاند.》ایوان ایلیچ هم همین گونه زیسته بوده: بی نام و ننگ، همچون کسی که هرگز زنده نبوده. 0 6 سودآد 1403/6/3 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 65 0 1 نرگس عابدی 1403/7/27 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 89 گیریم که کای(قیصر روم) انسان است؛ چون انسان فانی است، پس کای هم فانی است. اما، او این موضوع را هرگز و اصلا نه دربارهی خود که فقط دربارهی کای صادق میدانست. 0 3 Niki 1403/1/15 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 68 خواه صبح بود یا شب، خواه جمعه یا یکشنبه، فرقی نداشت، وضع و حال همان بود که بود: همان درد خوره وار و کاستی ناپذیر و جانکاه، که لحظه ای بند نمی آمد، همان وقوف بر عمری که چراغ آن رو به خاموشی محتوم نهاده بود اما هنوز خاموش نشده بود، همان نزدیک شدن آن موجود خوفناک و منفور یعنی عزراییل که یگانه حقیقت بود،و همان دروغ همیشگی. 0 18 Bêhzad Muhemmedî 1402/8/1 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 92 پیوسته همان رنج تحلیلناپذیر را به تنهایی تحمل میکرد و پیوسته در تنهایی به همان معمای ناگشودنی میاندیشید. "یعنی چه؟ آیا به راستی باید مرد؟" و ندای درونش جواب میداد: "بله، حقیقت است و باید مرد." میپرسید: "ولی آخر این همه رنج برای چیست؟" و ندا جواب میداد: "دلیلی نیست! برای هیچ!" و همین. 1 21 فاطمه کُردی 💫🦋 1403/5/7 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 63 0 13 Shamim 1403/5/19 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 92 پیوسته همان رنج تحلیلناپذیر را به تنهایی تحمل میکرد و پیوسته در تنهایی به همان معمای ناگشودنی میاندیشید.((یعنی چه؟ آیا به راستی باید مرد؟)) و ندای درونش جواب میداد:(( بله، حقیقت است و باید مرد.)) میپرسید:((ولی آخر این همه رنج برای چیست؟)) و ندا جواب میداد:((دلیلی نیست! برای هیچ!)) و همین. 0 0 عرفان بساکی 1403/8/16 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 38 دیگر نمیتوانست خودش را فریب دهد چیزی وحشتناک، جدید و مهمتر از هر چیز دیگر در زندگیش درونش اتفاق میافتاد که تنها خودش از آن آگاه بود. اطرافیانش چیزی از آن نمیفهمیدند یا نمیخواستند بفهمند و فکر میکردند همه چیز طبق روال قبل در جریان است و این موضوع بیش از هر چیز ایوان ایلیچ را عذاب میداد. 0 22 hotarou 1403/7/1 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 16 طوری که گفتی مرگ مصیبتی بود خاص ایوان ایلیچ و هیچ کاری با او نداشت. 0 0 مرتضی ولی نژاد 1402/9/27 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 85 مثل این بود که پیوسته، با سیری یکنواخت از سراشیبی فرو میلغزم و گمان میکردم که به سوی قله صعود میکنم. و به راستی همین طور بود. در انظار مردم، در راه اعتبار و عزت بالا میرفتم و زندگی با همان شتاب از زیر پایم میگذشت و از من دور میشد... تا امروز که مرگ بر درم میکوبد... 0 22 حسنشونم 1403/6/15 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 87 ایوان ایلیچ میدانست که خودش سبب افسردگیِ آنهاست، اما کاری از دستش ساخته نیست. دوستانش پس از صرف شام به خانههاشان میرفتند و ایوان ایلیچ را با این فکر تنها میگذاشتند که زندگیاش زهرآگین شده و زندگی را به کامِ دیگران نیز زهر میکند و این زهر بی آنکه ذرهای کاهش یابد، هرچه عمیقتر در تمامِ وجودش نفوذ میکند. 0 0 لیدی شکس جوان 1403/8/29 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 103 0 1 ام العلایق 1403/7/15 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 97 اگر من با یقین به تباه کردن نعمتهایی که به من داده شده بود از دنیا بروم و هیچ راهی برای اصلاح آن نباشد، آن وقت چه؟ 0 2 Mohammad kahvaee 1402/11/21 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 85 آن زمان، روشنی بود، ولی حالا تاریکی همه جا را گرفته. آن زمان اینجا بودم، ولی حالا دارم میروم آنجا!کجا؟ تنش به سردی گذاشت و نفسش بند آمد. فقط صدای ضربان قلبش را میشنید. وقتی من نباشم، چی می ماند؟ هیچی نمیماند. 0 13 Mahdieh Marousi 1403/5/27 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 90 مثل این بود که پیوسته با سیری یکنواخت از سراشیبی فرو می لغزم و گمان میکردم که به سوی قله صعود میکنم . در انظار مردم در راه اعتبار و عزت بالا میرفتم و زندگی با همان شتاب از زیر پایم میگذشت و از من دور می شد ...تا به امروز که مرگ بر درم می کوبد. 0 36 رضا هاشمی 1402/5/1 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 75 زندگی یک رشته رنجهایی بود که مدام شدیدتر میشد و با پیوستگی فزایندهای به سمت پایانش که عذابی بینهایت هولناک بود، میشتابید. 0 37 Niki 1403/1/18 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 82 و ناگهان به ذهنش رسید که 《شاید آنگونه که باید زندگی نکرده ام.》و پاسخ داد: 《اما در جایی که همه چیز را به درستی انجام میدادم چگونه چنین چیزی ممکن است؟》و این را، این یگانه گشاینده جملگی معماهای مرگ و زندگی را محال شمرد و بیدرنگ از ذهنش بیرون راند. 1 57 Nahal 1403/7/24 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 14 اگر از زندگی خوشنود هستیم دلیلی ندارد از مرگ ناخرسند باشیم چون این نیز از جانب همان خداوندگار آمده. 0 1 محمد جواد مولاخواه 1402/5/8 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 90 شاید من آنطور که شایسته بود زندگی نکرده ام ! ولی آخر چرا؟ من که کارهایم شایسته بود! 0 23 نرگس 1403/3/14 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 58 0 26
بریده کتابهای مرگ ایوان ایلیچ Niki 1403/1/19 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 125 باشندگان دَرَک نخست دوزخ، که دانته در مسیر سفر خویش میبیند، بی طرف ها یا حاشیه نشیناناند، یعنی آدم هایی که 《بی نام و ننگ》میزیستهاند-آنان که، به قول دانته:《هرگز زنده نبودهاند.》ایوان ایلیچ هم همین گونه زیسته بوده: بی نام و ننگ، همچون کسی که هرگز زنده نبوده. 0 6 سودآد 1403/6/3 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 65 0 1 نرگس عابدی 1403/7/27 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 89 گیریم که کای(قیصر روم) انسان است؛ چون انسان فانی است، پس کای هم فانی است. اما، او این موضوع را هرگز و اصلا نه دربارهی خود که فقط دربارهی کای صادق میدانست. 0 3 Niki 1403/1/15 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 68 خواه صبح بود یا شب، خواه جمعه یا یکشنبه، فرقی نداشت، وضع و حال همان بود که بود: همان درد خوره وار و کاستی ناپذیر و جانکاه، که لحظه ای بند نمی آمد، همان وقوف بر عمری که چراغ آن رو به خاموشی محتوم نهاده بود اما هنوز خاموش نشده بود، همان نزدیک شدن آن موجود خوفناک و منفور یعنی عزراییل که یگانه حقیقت بود،و همان دروغ همیشگی. 0 18 Bêhzad Muhemmedî 1402/8/1 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 92 پیوسته همان رنج تحلیلناپذیر را به تنهایی تحمل میکرد و پیوسته در تنهایی به همان معمای ناگشودنی میاندیشید. "یعنی چه؟ آیا به راستی باید مرد؟" و ندای درونش جواب میداد: "بله، حقیقت است و باید مرد." میپرسید: "ولی آخر این همه رنج برای چیست؟" و ندا جواب میداد: "دلیلی نیست! برای هیچ!" و همین. 1 21 فاطمه کُردی 💫🦋 1403/5/7 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 63 0 13 Shamim 1403/5/19 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 92 پیوسته همان رنج تحلیلناپذیر را به تنهایی تحمل میکرد و پیوسته در تنهایی به همان معمای ناگشودنی میاندیشید.((یعنی چه؟ آیا به راستی باید مرد؟)) و ندای درونش جواب میداد:(( بله، حقیقت است و باید مرد.)) میپرسید:((ولی آخر این همه رنج برای چیست؟)) و ندا جواب میداد:((دلیلی نیست! برای هیچ!)) و همین. 0 0 عرفان بساکی 1403/8/16 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 38 دیگر نمیتوانست خودش را فریب دهد چیزی وحشتناک، جدید و مهمتر از هر چیز دیگر در زندگیش درونش اتفاق میافتاد که تنها خودش از آن آگاه بود. اطرافیانش چیزی از آن نمیفهمیدند یا نمیخواستند بفهمند و فکر میکردند همه چیز طبق روال قبل در جریان است و این موضوع بیش از هر چیز ایوان ایلیچ را عذاب میداد. 0 22 hotarou 1403/7/1 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 16 طوری که گفتی مرگ مصیبتی بود خاص ایوان ایلیچ و هیچ کاری با او نداشت. 0 0 مرتضی ولی نژاد 1402/9/27 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 85 مثل این بود که پیوسته، با سیری یکنواخت از سراشیبی فرو میلغزم و گمان میکردم که به سوی قله صعود میکنم. و به راستی همین طور بود. در انظار مردم، در راه اعتبار و عزت بالا میرفتم و زندگی با همان شتاب از زیر پایم میگذشت و از من دور میشد... تا امروز که مرگ بر درم میکوبد... 0 22 حسنشونم 1403/6/15 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 87 ایوان ایلیچ میدانست که خودش سبب افسردگیِ آنهاست، اما کاری از دستش ساخته نیست. دوستانش پس از صرف شام به خانههاشان میرفتند و ایوان ایلیچ را با این فکر تنها میگذاشتند که زندگیاش زهرآگین شده و زندگی را به کامِ دیگران نیز زهر میکند و این زهر بی آنکه ذرهای کاهش یابد، هرچه عمیقتر در تمامِ وجودش نفوذ میکند. 0 0 لیدی شکس جوان 1403/8/29 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 103 0 1 ام العلایق 1403/7/15 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 97 اگر من با یقین به تباه کردن نعمتهایی که به من داده شده بود از دنیا بروم و هیچ راهی برای اصلاح آن نباشد، آن وقت چه؟ 0 2 Mohammad kahvaee 1402/11/21 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 85 آن زمان، روشنی بود، ولی حالا تاریکی همه جا را گرفته. آن زمان اینجا بودم، ولی حالا دارم میروم آنجا!کجا؟ تنش به سردی گذاشت و نفسش بند آمد. فقط صدای ضربان قلبش را میشنید. وقتی من نباشم، چی می ماند؟ هیچی نمیماند. 0 13 Mahdieh Marousi 1403/5/27 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 90 مثل این بود که پیوسته با سیری یکنواخت از سراشیبی فرو می لغزم و گمان میکردم که به سوی قله صعود میکنم . در انظار مردم در راه اعتبار و عزت بالا میرفتم و زندگی با همان شتاب از زیر پایم میگذشت و از من دور می شد ...تا به امروز که مرگ بر درم می کوبد. 0 36 رضا هاشمی 1402/5/1 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 75 زندگی یک رشته رنجهایی بود که مدام شدیدتر میشد و با پیوستگی فزایندهای به سمت پایانش که عذابی بینهایت هولناک بود، میشتابید. 0 37 Niki 1403/1/18 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 82 و ناگهان به ذهنش رسید که 《شاید آنگونه که باید زندگی نکرده ام.》و پاسخ داد: 《اما در جایی که همه چیز را به درستی انجام میدادم چگونه چنین چیزی ممکن است؟》و این را، این یگانه گشاینده جملگی معماهای مرگ و زندگی را محال شمرد و بیدرنگ از ذهنش بیرون راند. 1 57 Nahal 1403/7/24 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 14 اگر از زندگی خوشنود هستیم دلیلی ندارد از مرگ ناخرسند باشیم چون این نیز از جانب همان خداوندگار آمده. 0 1 محمد جواد مولاخواه 1402/5/8 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 90 شاید من آنطور که شایسته بود زندگی نکرده ام ! ولی آخر چرا؟ من که کارهایم شایسته بود! 0 23 نرگس 1403/3/14 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 162 صفحۀ 58 0 26