بریدهای از کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی
دیروز
صفحۀ 78
و پیوسته همین بود. گاهی شرار امیدی در دلش میدرخشید و گاهی دریای آشفتهی نامیدی بود و مدام درد و درد و مدام اندوه سیاه که جانش را میگزید. تنها که میماند سخت افسرده بود و میخواست کسی را صدا کند تا همدمش باشد اما از پیش میدانست که با دیگران حالش از این که بود بدتر میشد.
و پیوسته همین بود. گاهی شرار امیدی در دلش میدرخشید و گاهی دریای آشفتهی نامیدی بود و مدام درد و درد و مدام اندوه سیاه که جانش را میگزید. تنها که میماند سخت افسرده بود و میخواست کسی را صدا کند تا همدمش باشد اما از پیش میدانست که با دیگران حالش از این که بود بدتر میشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.