کتاب شعر ِ خیلی پراحساسی بود، همونجوری که از خانم غاده السمان انتظار میره :) میخوام اینجا چند تا از نابترین شعرهای کتاب رو بنویسم، تا ببینید که راست میگم:
از آن زمان که تو را دوست میدارم
جهان رنگین شده است
بعد از آنکه سیاه و خاکستری بود
همچون فیلمهای قدیمی از دست رفته
نغمهها به حجرهها بازگشتهاند
و قلب من دوباره در بیشهها میتازد
و چونان برهآهویی سرکش و نفسزنان، نغمه ساز میکند...
-------
من علیه تو اعلان عشق میدهم
علیه تو اعلان صلح میدهم
علیه تو اعلان اشتیاق میدهم
علیه تو اعلان عفو میدهم
بیهیچ پشیمانی
چرا که من روحم را به تو بخشیدم
-------
تو چنان صاعقه در من رخنه کردهای
و مرا به دو نیم ساختهای
نیمی که تو را دوست میدارد
و نیمی که در عذاب است،
بهخاطر آن نیم دیگری که تو را دوست میدارد!
-------
من به تو میگویم آری
به تو میگویم نه
به تو میگویم بیا
به تو میگویم برو
به تو میگویم مرا پروای تو نیست،
و تنها تو این همه را ادراک میکنی،
بیهیچ تناقضی
که از آنچه که گفته میشود چیزی باقی نمیماند
جز آنکه، دوستت دارم!