سحر ایمانی

سحر ایمانی

@SaharImani

15 دنبال شده

41 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        کتاب شعر ِ خیلی پراحساسی بود، همون‌جوری که از خانم غاده‌ السمان انتظار میره :) می‌خوام این‌جا چند تا از ناب‌ترین شعرهای کتاب رو بنویسم، تا ببینید که راست میگم:

از آن زمان که تو را دوست می‌دارم
جهان رنگین شده است
بعد از آن‌که سیاه و خاکستری بود
هم‌چون فیلم‌های قدیمی از دست رفته
نغمه‌ها به حجره‌ها بازگشته‌اند
و قلب من دوباره در بیشه‌ها می‌تازد
و چونان بره‌آهویی سرکش و نفس‌زنان، نغمه ساز می‌کند...
-------
من علیه تو اعلان عشق می‌دهم
علیه تو اعلان صلح می‌دهم
علیه تو اعلان اشتیاق می‌دهم
علیه تو اعلان عفو می‌دهم
بی‌هیچ پشیمانی
چرا که من روحم را به تو بخشیدم
-------
تو چنان صاعقه در من رخنه کرده‌ای
و مرا به دو نیم ساخته‌ای
نیمی که تو را دوست می‌دارد
و نیمی که در عذاب است،
به‌خاطر آن نیم دیگری که تو را دوست می‌دارد!
-------
من به تو می‌گویم آری
به تو می‌گویم نه
به تو می‌گویم بیا
به تو می‌گویم برو
به تو می‌گویم مرا پروای تو نیست،
و تنها تو این همه را ادراک می‌کنی،
بی‌هیچ تناقضی
که از آن‌چه که گفته می‌شود چیزی باقی نمی‌ماند
جز آن‌که، دوستت دارم!
      

4

        کتاب خیلی خوبی بود. برای همه‌ی اون‌هایی که دغدغه‌ی سیاست‌گذاری‌های کشور رو در علم و آموزش دارند واقعا نکته‌های خوبی داشت. جوری‌که آدم بعضی جاهای کتاب رو دوست داشت بره برای اهل علم و سیاست‌گذاری در این زمینه بلندبلند بخوانه.
کتاب تشکیل شده از سخنرانی‌ها، مقاله‌ها و یا سرمقاله‌های دکتر رضا منصوری درباره‌ی علم و نحوه‌ی توسعه‌اش در ایران. کتاب گاهی غرهای مفید و آگاهی‌بخشی زده و گاهی هم راه‌کار داده. 
نویسنده در اول کتاب میگه که معتقده که علم در ایران رو شاید بشه در ۴ بخش گنجاند:
۱. علوم دینی سنتی که در حوزه‌ها می‌بینیم.
۲. علوم طبیعی که تا هنگام تاسیس دارالفنون هنوز زنده بود و با فرهنگ ما عجین شده.
۳. علم یا دانش به‌معنای دانسته‌های اروپاییان که با تاسیس دانشگاه تهران بخشی از آن به ایران منتقل شد.
۴. علم به مفهوم مدرن که یک فرآیند است و نتیجه‌اش دانش است. که ما ایرانی‌ها با این مفهوم کمی بیگانه‌ایم و سخت‌مونه که مراکز علمی‌مون رو با این مبنا بگردانیم، در صورتی‌که باید این کار رو بکنیم!

خیلی دلم می‌خواد بیشتر براتون از این کتاب بگم:) شاید در فرصتی مغتنم‌تر چنین کردم. ولی علی‌الحساب بگم که نویسنده از این‌ها هم در کتاب میگه:
- دانشگاه و مفهوم و تعریف آن و مفهوم سنتی اولیه‌ی آن در جوامع پیشرفته(ترکیبی از سازنده‌ی فضای کارشناسی کشور و فضایی برای رشد و خلاقیت)
- فرق دانشگاه و اندیشگاه
- کمبودهای ما در نظام آموزش عالی و پیشنهاداتی درباره‌ی اون.
- نقش دانشگاه در زندگی نوین و کمک به رفع به نیازهای جامعه.
- واقعا چگونه توسعه‌ی علمی ایران امکان‌پذیر است؟
- خودباختگی یا خودیافتگی در علم؟
که این خیلی زیبا بود:)
- وظیفه‌ی ما در ترویج علم و ترویج تفکر علمی.
- ساده انگاشتن ِ رفع توسعه‌نیافتگی علمی خود از خصوصیات جوامع توسعه‌نیافته‌ی علمی است!
آره، خلاصه خیلی کتاب خوبی بود و به همه‌ی شیفتگان توسعه‌ی علم و دغدغه‌مندان در زمینه‌ی توسعه‌ی علمی و سیاست‌گذاری در این مسیر بسیار توصیه می‌شود :)

      

4

        تخریب خلاق یک ترکیب متناقض است، و به این معنا است که ایده‌های خلاقانه با وارد بازار شدن، احتمالا به نابودی و تخریب اعتبار ایده‌های کهنه در مسیرشان منجر می‌شوند. و این اتفاق به نفع سازمان‌هایی است که صاحب این ایده‌های خلاق بوده و به‌ضرر آن‌هایی که به ایده‌های قدیمی خود چسبیده‌اند.
اما آیا این مفهوم قابل اندازه‌گیری است؟ فیلیپ آگیون نشان می‌دهد که بله، در واقع متوسط نرخ شکل‌گیری و خروج بنگاه‌های مربوطه از بازار، یک سنجه برای اندازه‌گیری تخریب خلاق است. 
آیا این اتفاق کلا خوب است یا بد است؟ نویسنده با یک کار آماری نشان می‌دهد که در بلندمدت از قضا اثرات خوبی دارد.

نکته‌ی اصلی کتاب در کل این است که با درک درست از قدرت نوآوری و نگاه بلندمدت می‌شود جوامع را به سطح بالاتری از رفاه رساند، کسب‌وکارهای بیشتری ایجاد کرد و نگرانی‌ها نسبت به آثار تغییرات ناشی از نوآوری را از میان برد.
شایستی بعدا و در یک زمان خوب با جزییات بیشتری هم از کتاب براتون نوشتم :)
      

0

        جناب مارتینی، همون کسی‌ه که همه‌مون آرزوی به‌جای اون بودنش رو داریم!
کتاب خیلی جذاب شروع شد، طوری‌که باعث شد در نیمه‌های انتهایی شب، با چوب‌کبریت چشمانم رو باز نگه بدارم تا تمامش کنم:)
مردی که از عرش تا به فرش رسیدن‌اش رو در طول داستان دنبال می‌کنیم. ولی یک قشنگی‌ش شاید این بودش که تا انتهاش، در هر وضعی، آقای مارتینی رضایت داشت و احساس آزادمنشی رو می‌شد ازش دریافت کرد. چون اونم مثل فرانک بلد بود که چیزایی رو ببینه که معمولا آدما نمی‌بینند.
ممکنه بی‌ربط باشه، ولی می‌خوام یک تحلیل از قصه برای امروزمون داشته باشم:
دنیای امروز انگار همه‌مون رو قهرمان می‌خواد، موفق‌ترین می‌خواد، زیباترین می‌خواد، شاداب‌ترین و خوش‌رفتارترین و جوان‌ترین و برنده‌ترین می‌خواد، و اگه این ترین‌ها نباشیم، انگار محکوم میشیم به نبودن و نخواسته شدن‌ها. شاید درس آقای مارتینی برای ما این بودش که، آزاده باش، هرطوری که شد.
ولی شایدم درس دیگرش در اون طرف قصه، این باشه که اگر کسی دیگه ترین ِ خودش نبود، جانب ِ جوان‌مردی‌ها رو بیشتر رعایت کنیم:)
      

22

        رشد کتابی آموزنده از آقای صفایی‌حائری بود.
کتاب با طرح یک سوال شروع میشه که ما برای چه آفریده شده‌ایم؟ و پاسخ استاد اینه که نه تکامل، بلکه رشد دلیل اصلی آفرینش ماست. رشدی که در برابر خسران میاد، و نه تکاملی که در برابر نقصان میاد.
و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل.

در ادامه مساله‌ این است که خسران ما از کجاست و رشد یعنی چه. در واقع ما سرمایه‌هایی در این دنیا برای رشد داریم که از قضا تفاوت این سرمایه‌ها میان انسان‌ها مهم نیستند، اون‌چه مهم است جهتی است که به این سرمایه‌ها می‌دهیم، که باز هم از قضا همه‌مون در این استعداد یکی هستیم. و در انتها هم نسبت سود به سرمایه‌هامونه که سنجیده میشه، نه فقط سودمون.

بعد آقای صفایی‌حائری میگن که ما هرچی توی این دنیا به دست بیاریم در برابر ارزش‌مندی‌مون خسران است و بس. حالا پس راه نجات چیه؟ راه، ایمان است و مومن بودن. و بعد نکاتی رو از سوره‌ی عصر در این‌باره استخراج می‌کنند.
اول این‌که، مومن ازش بی‌تفاوتی و سازش‌گری در نمیاد. اگر این‌چنین هستیم باید کمی بترسیم:)
دوم این‌که ایمان دنباله داره و اونم صبر و سازندگی است، رشد دادن و عمل صالح است و رشد کردن. بعد هم میگن درخت زنده بدون میوه و بار نمیشه. یعنی مومن میوه‌ی ایمانش اثربخشی و سازندگی برای دیگرانه، سفارش به حق و سفارش به صبره.

بخش آخر کتاب به‌نظرم خیلی خیلی جالب و آموختنی بود و البته کمی ترس‌ناک و تلنگر زننده به همه‌مون درباره‌ی ایمان داشتن‌هامون.:) در توضیح آخر تاریخچه‌ی مطالعه‌م از این بخش کمی بیشتر هم سعی کردم بگم.
      

12

        معمولا یادداشت‌ها برای یک کتاب آخرش نوشته می‌شوند، اما من، ای آقای داستایوفسکی، دلم می‌خواد که اول ِ خواندن‌ام برای کتاب‌تون یادداشت بنویسم، البته میشه گفت به‌نوعی حق دارم، چرا که این کتاب رو مدتی پیش خوانده‌ام و هاله‌ای ازش رو در ذهن دارم.

خب، بله. باری دیگر، سلام بر داستایوفسکی!
ای آقای فئودور! راستی‌که نمی‌دانم آیا شما از دلتنگی ما نسبت به خودتون و نوشته‌هاتون، هیچ درکی دارید؟
چند وقتی بود که دلم برای الکسی ایوانوویچ تنگ شده بود. مردی که بلد بود به زندگی ما، عطر تازه‌ای از قوانین احتمالات ببخشه، که گرچه می‌دونیم یک قمارباز با یک سرمایه‌ی متناهی توی یک قمارخونه توی یک زمان نه‌خیلی دور، همواره محکوم به شکست می‌باشه، اما امید و ایمان و گاهی عشق(به خانم پولینا!) حتی می‌تونه دانسته‌هامون رو کنار بزنه و امید رو به قلب‌هامون ببخشه‌‌، برای ایستاتر بودن توی این زندگی ِ پر از عدم ِ قطعیت.
دلم راستش برای مادربزرگ، خانوم ِ آنتونیو واسیلیونا هم تنگ بود. هرچند که به‌خاطر دارم آخر کار چندان بگی‌نگی در مسیرش موفق نبود، اما همین‌که جسارت این رو داشت که توی قصه و با عقل و درایت‌اش تدابیر جالبی بیندیشه و قضیه‌ی نمونه‌گیری اختیاری برای فرآیند‌های مارتینگل (optional sampling) رو دور بزنه(!) حس شوق و شادی رو به قلب‌هامون می‌بخشید!
این شد که اومدم تا دوباره بخوانم، از تو ای آقای داستایوفسکی، از قماربازت، ولی خب این‌بار به زبان انگلیسی، که ببینم آیا اون‌قدری که تو در زبان مادری ما شیرین هستی، برای انگلیسی‌زبان‌ها هم، آیا به دل می‌نشینی؟
راستی‌که دلم می‌خواست زبان روسی می‌دانستم! به‌خاطر تو و به‌خاطر طعم ِ شیرین نوشته‌های تو!:)
      

6

27

        قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب یک مجموعه کتاب ۸ جلدی از مهدی آذریزدی است. آقای آذریزدی که خود موجود بسیار کتاب‌خوان و جالبی بوده، در هر جلد از این مجموعه کتاب قصه‌هایی را از یک کتاب از خوبان ِ گذشته برای کودکان به روایت داستانی درآورده است. قصه‌هایی که همگی شنیدنی‌اند. در واقع کتاب‌های قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب در این چند جلد هستند:
جلد ۱. قصه‌هایی از کلیله‌ودمنه
جلد۲. قصه‌هایی از مرزبان‌نامه
جلد۳. قصه‌هایی از سندبادنامه و قابوس‌نامه
جلد۴. قصه‌هایی از مثنوی مولوی
جلد۵. قصه‌هایی از قرآن
جلد۶. قصه‌هایی از شیخ عطار
جلد۷. قصه‌هایی از گلستان و ملستان
جلد۸. قصه‌هایی از چهارده معصوم.
من خودم تا به امروز ۳ جلد از این کتاب‌ها رو خوانده بودم، که قصه‌های قرآن، گلستان و ملستان، و مثنوی مولوی بوده است، یادمه که از هر سه‌شون خیلی چیز آموختم. و مثلا خیلی از داستان‌های قرآنی رو از اصحاب فیل، و نهنگ و یونس، و  حضرت ابراهیم و ... از همون داستان کودکی به خاطر دارم. خلاصه خیلی به کودک و نوجوان خواندن‌شون توصیه میشه.
بادا که گاه‌هایی که دلم گرفت و خواستم که به کودکانگی‌م برگردم، بشود که زمانی بگذارم و جلدهای دیگرش رو هم بخوانم و بیام براتون تعریف‌شون کنم. :)
      

22

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 80

- ریاضیات سرشار از زیبایی است. و اگر کسی دل‌بسته‌ی آن شود هرگز نمی‌تواند از او دل برکَند. - برای ایجاد خلاقیت ریاضی باید بدانیم که از کجا شروع کنیم. تنها چیزی که لازم است آن است که فرد خود را برای درک مطلب آماده کند. - مقدمات خلاقیت تنها یک چیز است: صَرف وقت و تلاش. این اولین و آخرین شرط است. - در ستایش ِ کار ِ گروهی. آقای شهریاری در ابتدای یک سال تحصیلی، در مدرسه و کلاس درس‌اش چنین عمل می‌کند: بچه‌ها را به گروه‌های سه‌نفره از یک درس‌خوان، یک متوسط و یک درس‌نخوان تقسیم کردند و اعلام کردند که از این به بعد، نمره‌ی هر یک از شما، برابر نمره‌ی میانگین سه‌تایی شما خواهد بود. ابتدا اعتراضات زیاد بود. اما در کمال معجزه، در آخر سال که نمر‌ه‌ی هرکسی برای خود منظور می‌شد، کمترین نمره ۱۵ونیم بود! پی‌نوشت. این بریده، آخرین گزارشم از صفحه‌های پایانی کتاب است که طبق سفارش به‌دست رسیده از بهخوانی‌های دانا، و با نیت ِ در دسترس بودن ِ بیشتر ِ توضیحات برای علاقه‌مندان ِبه کتاب‌هایی از این دست، این‌جا آن را اضافه کردم. همچنین در تاریخچه‌های مطالعه‌ام از کتاب، از دیگر بخش‌هایش هم گزارش‌هایی نوشته‌ام. :)

7

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.