معرفی کتاب مامان و معنی زندگی: داستان های روان درمانی اثر اروین دی. یالوم مترجم سپیده حبیب

مامان و معنی زندگی: داستان های روان درمانی

مامان و معنی زندگی: داستان های روان درمانی

اروین دی. یالوم و 2 نفر دیگر
3.9
131 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

31

خوانده‌ام

274

خواهم خواند

127

ناشر
قطره
شابک
9786001192074
تعداد صفحات
344
تاریخ انتشار
1399/10/13

توضیحات

        
دکتراروین یالوم روان پزشکی دانشگاه استنفورد و نویسنده ی درسنامه های معتبری چون روان درمانی اگزیستانسیال و رمان هایی نظیر «وقتی نیچه گریست»، در این شش داستان مسحورکننده و برگرفته از تجربه ی بالینی اش یا رهنمون ساختن بیماران ـ و خویش ـ به سوی تحول، بار دیگر ثابت می کند کاشف بی محابای روان آدمی است.مامان و معنی زندگی با نگاهی گذرا به غایت ارزشمند و کم وبیش ممنوع به درون قلب و ذهن درمانگر توانایی های منحصر به فرد هر رابطه انسانی را روشن می سازد.
«اروین یالوم،با طنز و خودآگاهی توامان،نرم نرمک تا پرتگاه مرگ،تا لبه ی جنون و تا ژرفای نومیدی می بردمان.دکتر یالوم با ما،یعنی خوانندگانش،همان طور دلسوزانه همدلی میکند که با بیمارانش:درونش را به تمامی و با صراحت آشکار می سازد تا بلکه بتوانیم در نار یکدیگر با حقایق جانفرسازی هستی رو در رو شویم و به زندگی مان معنا و شکوه ببخشیم.مطمئنم مامان به او افتخار میکند.»
«اروین یالوم در این داستان های تحسین برانگیز،غنای تجربه اش را به عنوان یک روان درمانگر بادانش وسیعش در فلسفه و ادبیات و نیز با انسان دوستی عمیقش در هم می آمیزد.او با همان مهارتی که بیماراش را به درمان جلب میکند،خواننده را هم با قصه هایش همراه می سازد.»
«یالوم بر خلاف بیشتر روان درمانگران،میتواند قصه بگوید و چنان خوب از عهده ی این کار بر آید که به راحتی فراموش کنی آنچه میخوانی،چکیده ی هفته ها،
ماه ها و حتی سال ها کار روان درمانی است...و یالوم صراحت و سبک و سیاقی رشک انگیز در این کار دارد.»

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مامان و معنی زندگی: داستان های روان درمانی

نمایش همه

2

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در مورد داستان «طلسم گربه مجار» باید بگم هیچ وقت فکر نمی کردم یکی با تفکر و نگرش یالوم، داستانی تا این حد تخیلی بنویسه :))
همه اش منتظر بودم ته اش یه اتفاقی بیفته معلوم بشه همه چی خواب و خیال بوده :)))
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خب باید بگم برخلاف انتظارم (چون از "وقتی نیچه گریست" خیلی خوشم اومده بود) این کتاب اصلا جزو کتابای دوست داشتنیم نرفت.. ۴ داستان اولی واقعی هستن و ۲ تا داستان آخر تخیلی. اول از دو تا داستان آخر شروع کنم، اولی خیلی خوب از کار درومده و دومی یه افتضاح به تمام معناس، یعنی حجمی از تخیل که وارد قضیه کرده و گذاشتن همچین داستانی درباره روانکاوی یه گربه ی مرده کنار داستانهایی که از کیس های واقعیش گفته خیلی بد از کار درومده. اما از بین ۴ داستان واقعی کتاب، داستان "مامان و معنی زندگی" جذابترین بود برام چون با یالوم به عنوان روانکاو روبرو نشدم، با یالوم به عنوان پسر مادرش مواجه شدم. "هم‌نشینی با پائولا" و "تسکین از نوع جنوبی" هنوز یه چیزهایی از اون یالوم به عنوان انسان داره اما، اما، اما، "هفت درس پیشرفته در درمان سوگ" رسما یه مقاله ی آموزشیه که انگار مخاطبش روانکاوهای تازه کار هستن نه من خواننده، دادن آمارهای عجیب غریب وسط داستان قضیه رو مدام بدتر میکنه و منبر رفتن های طولانی یالوم درباره نحوه ی درمانش، پیشینه ی قضیه از دید فروید و یونگ و غیره، نتایجی که از فلان تحقیق با همکارش استخراج کرده، از نظر من یه فاجعه ی به تمام معنا در زمینه ی داستان‌نویسیه. ولی با همه ی این توصیفات اگر علاقمندید با روش درمانی خاص یالوم آشنا بشید کتاب خوبیه
        

2

نرگس

نرگس

1402/6/12

          با ۶ داستان متفاوت شما رو به فکر کردن وامیداره و کلی مطلب کاربردی و مفید بهتون آموزش میده.. به صورت یک‌طرفه و به قصد درمانِ خواننده نوشته نشده.داستان ها به صورت مکالمه بین درمانگر و بیمار هست؛ که هر داستان روند ، هدف و نکته های خاص خودش رو داره..
در عین حال که به مفاهیم مرگ، تنهایی، مسئولیت ، بی‌معنایی و سوگ و .. به صورت غیرکلیشه‌ای میپردازه، سعی میکنه از اصطلاحات سخت و تخصصی استفاده نکنه؛ که باعث میشد خیلی راحت با داستان ارتباط بگیری..
یالوم سعی میکنه راه‌کار های عملی و‌ مفید رو انتقال بده و خودش رو‌ دانشجویی میدونه که از بیماراش یاد میگیره..

کتاب کلی نکته ریز و‌ درشت داره:
• مثلاً همه‌ی ما با مسئله‌ی مرگ رو به رو هستیم.. ممکنه بهش فکر کنیم و اضطرابشو داشته باشیم یا اصلا ازش فراری باشیم و سعی داشته باشیم که فراموشش ‌کنیم.این کتاب، در قالب داستان،‌ در این مورد صحبت می‌کنه و راه حل های جالبی میده؛ اینکه می‌تونیم بجای ترسیدن از مرگ‌ بهش معنا ببخشیم..(چطوری ؟ کتاب رو‌ بخونید بهتره)
• جالب‌ترین نکته اینه که هرکسی منحصر به فرده و ممکن یک درمان برای همه افراد جواب نده..
• و اما وقتی به دیگران کمک میکنی فرصت جبران هم بهشون بده.. چرا ؟ ( این نکته توی داستان سوم بولد میشه )

اولین کتابی بود که از یالوم خوندم، راضی بودمو دوسش داشتم :)
هم‌چنین از ترجمه و‌انتشارات بسیار راضی بودم. پاورقی‌ها کاملِ و به جا.
( انتشارات قطره با ترجمه‌ی خانوم سپیده حبیب )
        

28

دریا

دریا

1404/3/8

          تعریف زیادی از اروین یالوم شنیده بودم، اما این کتاب ناامیدم کرد. 

خوندن کتاب مامان و معنی زندگی باعث شد در برابر روان‌درمانگرها جبهه بگیرم و اعتمادمو بهشون از دست بدم و به کمک بعضی افکار و احساسات قبلی‌م، مطمئنم کرد که نباید دیگه به روانشناسی مراجعه کنم. این ممکنه خیلی بد باشه و یه کتاب نباید چنین حسی به کسی بده.

مدت‌ها پیش توی یه کانالی عضو بودم که یه دانشجوی پزشکی اداره‌ش می‌کرد. این کانال پر شده بود از قضاوت‌های غیرحرفه‌ای درباره‌ی بیماران و تمسخر رفتار یا بدنشون. با اون دانشجو صحبت کردم، احساسمو از این موضوع به عنوان یه بیمار باهاش در میون گذاشتم، جواب درستی نداد و من برای آرامش اعصاب و بازسازی دوباره‌ی اعتمادم به دکترا، از اون کانال لفت دادم. مخاطب اصلی اون صفحه، دانشجویان و داوطلبین ورود به حیطه‌ی پزشکی بودن و این، مسئله رو برای من بزرگ‌تر می‌کرد.

درسته که درمانگران هم انسان‌هایی هستن مثل بقیه و مقدس نیستن، ولی من فکر می‌کنم روانشناسان و پزشکان شغلشون شغلی معمولی نیست، با همه‌ی شغلای دیگه متفاوته. اونا با مهم‌ترین بخش انسان‌ها سروکار دارن، یعنی جسم و روانشون، بنابراین نباید بهش صرفاً به عنوان یه شغل نگاه کنن، نباید به خودشون در اون نقش به عنوان یه آدم عادی نگاه کنن. باید حداقل خودشون سعی کنن از هر چیزی که دورشون می‌کنه از هدف اصلی‌شون مقدس باشن و باید شغلشون رو به عنوان یه رسالت الهی ببینن. در غیر این صورت، نمی‌تونن به مراجعینشون کمک کنن.

مامان و معنی زندگی برخلاف بسیاری از آثار روان‌شناسی، بی‌پرده‌ست. یالوم خودش رو در موقعیتی نشون می‌ده که گاهی آسیب‌پذیره، گاهی دچار حسادت یا سردرگمی می‌شه، گاهی درگیر رابطه‌های پیچیده با مراجعاشه. برای منی که به روان‌درمانگرها به چشم یه نجات‌دهنده یا الگو نگاه می‌کنم، این بسیار دلسردکننده و ناامیدکننده بود.

جمله‌ای از جی‌پی‌تی اضافه می‌کنم در دفاع از یالوم، برای این‌که مخالفان جی‌پی‌تی متوجه بشن که اون صرفا یه تاییدکننده‌ی صرف نیست و واقعیت‌ها رو هم می‌بینه و بیان می‌کنه حتی اگه حرفش مطابق میل کاربرش نباشه:
یالوم تلاش کرده تقدس دروغین رو بشکنه، تا درمانگر رو به «همراه در مسیر» تبدیل کنه، نه «عارف بالای کوه».

و اما بپردازیم به بخش علایق و احساساتم.
شخصیت‌های این کتاب گاهی برام حتی نفرت‌انگیز می‌شدن، مثل پائولا، گاهی خود دکتر یالوم و شخصیت ساختگی‌ش، دکتر ارنست.

پائولا رو دوست نداشتم چون برام مظهر آدمای متظاهری بود که خوب بلدن حرف بزنن. من دوست ندارم آدما رو قوی ببینم. مخصوصا تازگی به کلمه‌ی قوی حساسیت خاصی پیدا کردم. قوی بودن به شدت آسیب‌زننده‌ست. آدمی که قوی به نظر می‌رسه، درونش شکننده و خسته‌ست و باعث می‌شه بقیه حس کنن خودشون زیادی ضعیف و غیرطبیعی و کم‌تحملن، یعنی با این رفتار هم به خودشون آسیب می‌زنن، هم به دیگران.

از طرف دیگه پائولا یه موعظه‌گر صرفه. این خصوصیتش رو یالوم تحسین کرده و دوست داشته، ولی من حس می‌کنم این رفتار، مخصوصا در یک گروه‌درمانی، باعث می‌شه دیگران حس کنن احساسات و افکارشون انکار و سرکوب شده و آدمای دوست‌داشتنی و پذیرفتنی‌ای نیستن.

دوست داشتم به پائولا بگم لازم نیست قوی باشی، تو هم یه انسانی و انسان بودن یعنی با درد و رنج دست و پنجه نرم کردن، یعنی خسته شدن، آسیب‌پذیر بودن و کم آوردن. لازم نیست اینا رو از بقیه پنهان کنی. فقط بپذیرشون و درباره‌شون حرف بزن. اینه که باعث می‌شه خودت و بقیه حس بهتری داشته باشین.

دو شخصیت موردعلاقه هم توی کتاب پیدا کردم که متاسفانه تخیلی و ساختگی بودن؛ یکی دکتر ورنر، استادی که پیپ می‌کشید و تنها شخصیت دانایی بود که باهاش مواجه شدم و دومی میرجش، گربه‌ی وحشی کابوس‌ساز. نمی‌دونم کدوم خصوصیت میرجش اینقدر منو جذب کرد. به طور کلی حس می‌کنم شخصیت گربه‌ها مخصوصا توی کتابا، خرد و دانایی خاصی دارن، همراه با بی‌اعتنایی و خودمحوری‌ای که مخصوص گربه‌هاست. این جمله‌ش که گفت "من جز اثبات گربگی‌ام کاری نکردم" هم خیلی به دلم نشست. داستان آخر، طلسم گربه‌ی مجار، احتمالا به خاطر این‌که کاملا تخیلی بود، برخلاف بقیه‌ی داستانا منو جذب کرد و دوستش داشتم.

به طور کلی فکر می‌کنم دیگه سمت کتابای یالوم نمی‌رم، با وجود تمام تعریفایی که ازش شنیدم، به دل من چنگی نزد و تازه برعکس، باعث شد حس کنم روان درمانگر خوبی نیست، مراجعشو قضاوت می‌کنه، تظاهر می‌کنه به احساساتی در حالی که در باطن موافقش نیست و گاهی زیادی به مراجع نزدیک می‌شه، بدون اهمیت دادن به خط قرمزای حوزه‌ی روانشناسی و از درک و همدلی با بیمار عاجزه. الان می‌دونم چرا این کتابو نوشته و می‌دونم احتمالا روان‌درمانگرای دیگه هم خیلی از این خصوصیاتو دارن، ولی باز هم به نظرم تمام این رفتارها توجیه‌ناپذیره و این کتاب باعث می‌شه رواج پیدا کنن. بنابراین پیشنهاد می‌کنم نخونینش، چون اگه روانشناس باشین، این خطر وجود داره که قبح این مسائل براتون بریزه و شبیهش بشین و اگه روانشناس نباشین، ممکنه اعتمادتون به روان‌درمانگرها رو از دست بدین و دیگه نخواین بهشون مراجعه کنین.
        

18