𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢

𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢

@Mahsak

37 دنبال شده

53 دنبال کننده

            دنیا و اهل دنیا همه هیچ.
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ.
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        گتسبی بزرگ کتابی است که شاید در نگاه اول از او و داستانش سر سری بگذرید و آن را یک داستان عاشقانه و ساده ببینید ولی در همین داستان سراسر معنا و درس است .
 اسکات فیتزجرالد نویسنده ی این کتاب در واقع کمی از زندگی خود و عشقی که به جینورا کینگ داشت  که موقعیت اجتماعی بالاتری از اسکات داشته و  جینورا او را «در حد خود» نمی‌دید الهام گرفته است.
در گتسبی بزرگ این را نشان میدهد که اگر یک انسان از طبقه ی پایین جامعه باشی حتی اگه به مال و دارایی برسی ولی اصل و نسب نداشته باشی آدم حسابت نمی‌کنند و زیر پایشان خردت میکنند و در نهایت با خوردن یک جوجه ی سرخ کرده سرد و آبجو سعی می‌کنند خود را از ناراحتی خارج کنند ، اگر خطایی کنند حتی کسی را بکشند «بابایی پولدارشان» با مقامات صحبت میکند و کسی را که از لحاظ طبقاتی پایین تر از خودشان است به کشت میدهند!
تام بیوکنن بر گتسبی برتری داشت زیرا ثروت و مقام خانوادگی اش بالاتر از گتسبی بود و به همین دلیل دیزی بار دیگر اورا انتخاب کرد و بیچاره گتسبی که آن همه تلاش برای رسیدن با جایی که بود کرده بود ولی در نهایت آدم هایی با «بابایی پولدار» هستند که برنده میشوند!
      

5

        حالا چیکار کنم؟
چگونه از غم نوشافرین بیرون بروم؟ چگونه فراموشش کنم؟ چگونه درد کشیدنش را فراموش کنم؟
چگونه لبخندها و رقصیدنش را فراموش کنم؟ چگونه وقتی پیرهن صورتی زیبایش را پوشیده بود و میرقصید و دکتر معصوم را عاشق خود کرد که ای کاش نمی‌کرد را، فراموش کنم؟
حسینا..وای حسینا.. عجیب درد هجران سخت است!
چقدر حسینا و نوشا درد کشیدند..از عشق هم درد کشیدند از فراق هم درد کشیدند ..
سال بلوا با من چه کرد !؟بلوایی به جانم انداخت فراموش نشدنی..
نوشا و حسینای بیچاره ام که در زرگری می‌نشستند و رویاها می‌بافتند و افسانه ها میگفتند.
حسینا با چشمان اشکی از نوشا میخواست تکلیفش را روشن کند ولی نوشا تکلیفش دست خودش نبود.دلش برای حسینا پر میکشید ولی مگر مادر میگذاشت؟
هر ظهر از مدرسه به زرگری می آمد و به آغوش حسینا آن مجسمه ی زیبا پر میکشید.
چه عاقب تلخی داشتند هر دو..تلخ تر از زهر.

مادر گفت:« از هر انگشتش یک هنر میریزد، گلدوزی ،خیاطی و...»
گفتم:«مادر عاشقی هنر نیست؟»
      

0

        جین ایر..
نمیدانم در وصف جین ایر چه بگویم .زبانم قاصر است .روزهاست که با خود فکر میکنم چه باید در باب این کتاب دلچسب بگویم...
از کجا شروع کنم و کجا یادداشت را به اتمام برسانم..؟
از منزل خانم رید شروع کنم یا از مدرسه ی لوود..یا شاید باید از زمانی که به عمارت آقای راچستر وارد شد شروع کنم؟ شاید بهترین شروع همان نقطه باشد..کسی چه می‌دانست که ارباب سختگیر و جدی که به دنبال گرفتن ایرادی در جین بود بعد از مدتی در طلب رفاقت با او شد و او را صمیمی ترین دوست و همدم خود قرار داد..ساعتها درکنار یکدیگر می‌نشستند و ادوارد از سرگذشت خود و چیزهایی که دیده بود و شنیده بود سخن می‌گفت . از پاریس و زنان آن و از جای جای مکانهایی که به آنها سفر کرده بود. تباهی هایش ، اشتباهاتش و شکستن قلبش.
حتی در آن لحظه هم هیچکس فکر نمی‌کرد که ادوارد و جین اینگونه در دام عشق یکدیگر بیفتند. عشق آتشین و خواستنی و عجب دلداده و معشوقی بودند برای یکدیگر . میتوانی ساعتها بنشینی و توصیفاتی که ادوارد از جین میکند را بخوانی و بغض کنی و قطره های اشکت همچون رودی خروشان بر گونه هایت جاری شوند.اما دنیا جای بی وفاییست و چرخ زندگی جوری میچرخد که در ذهن نمی‌گنجد...
جین ایر سراسر عشق، غم، از دست دادن و به دست آوردن است و توصیفات شارلوت بسیار بسیار زیبا از همه چیز و همه کس بود و در قلب من مکانی بسیار عمیق را کسب کرده است . شارلوت عزیز ممنونم بابت نوشتن چنین شاهکاری.
      

32

25

        هر دو در نهایت میمیرند بیانگر روز آخر دو انسان بود که از طریق برنامه ای آخرین دوست یکدیگر میشوند و آخرین روز زندگی خود را باهم زندگی میکنند. اوایل داستان به صورت خیلی آرام پیش می‌رود، اما هر چه بیشتر که میگذرد شما را غرق در احساسی ناآشنا میکند. احساسی که فقط این دو دوست؛روفوس و متیو می‌توانند در شما ایجاد کنند.
دوستی که شاید فقط یک روز بود اما به اندازه ی یک عمر زندگی و تجربه ها و کارهایی بود که ما انسانها چون فکر میکنیم وقت بیشتری داریم خود را از آن محروم میکنیم وآن کار را به تعویق می‌اندازیم...
همین یک روز برای روفوس و متیو یک شخصیت و وجهه ای که میخواستند را ساخت. روزی که با شجاعت،رقصیدن بدون ترس،خواندن بدون قضاوت شدن،رها کردن خود و سپردن به چرخ های دوچرخه،عکس گرفتن و ثبت کردن لحظات خود و تمام کارهایی که یک عمر دوست داشتن انجامشان دهند..
ای کاش دنیا به ما هم دوستی ای اینگونه میداد..
امیدوارم روفوس و متیو در جای خوبی باشند..

«یک روز زندگی کردن بهتر از یک عمر زنده بودنه اشتباه است.»
      

7

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

گتسبی بزرگ کتابی است که شاید در نگاه اول از او و داستانش سر سری بگذرید و آن را یک داستان عاشقانه و ساده ببینید ولی در همین داستان سراسر معنا و درس است .
 اسکات فیتزجرالد نویسنده ی این کتاب در واقع کمی از زندگی خود و عشقی که به جینورا کینگ داشت  که موقعیت اجتماعی بالاتری از اسکات داشته و  جینورا او را «در حد خود» نمی‌دید الهام گرفته است.
در گتسبی بزرگ این را نشان میدهد که اگر یک انسان از طبقه ی پایین جامعه باشی حتی اگه به مال و دارایی برسی ولی اصل و نسب نداشته باشی آدم حسابت نمی‌کنند و زیر پایشان خردت میکنند و در نهایت با خوردن یک جوجه ی سرخ کرده سرد و آبجو سعی می‌کنند خود را از ناراحتی خارج کنند ، اگر خطایی کنند حتی کسی را بکشند «بابایی پولدارشان» با مقامات صحبت میکند و کسی را که از لحاظ طبقاتی پایین تر از خودشان است به کشت میدهند!
تام بیوکنن بر گتسبی برتری داشت زیرا ثروت و مقام خانوادگی اش بالاتر از گتسبی بود و به همین دلیل دیزی بار دیگر اورا انتخاب کرد و بیچاره گتسبی که آن همه تلاش برای رسیدن با جایی که بود کرده بود ولی در نهایت آدم هایی با «بابایی پولدار» هستند که برنده میشوند!
          گتسبی بزرگ کتابی است که شاید در نگاه اول از او و داستانش سر سری بگذرید و آن را یک داستان عاشقانه و ساده ببینید ولی در همین داستان سراسر معنا و درس است .
 اسکات فیتزجرالد نویسنده ی این کتاب در واقع کمی از زندگی خود و عشقی که به جینورا کینگ داشت  که موقعیت اجتماعی بالاتری از اسکات داشته و  جینورا او را «در حد خود» نمی‌دید الهام گرفته است.
در گتسبی بزرگ این را نشان میدهد که اگر یک انسان از طبقه ی پایین جامعه باشی حتی اگه به مال و دارایی برسی ولی اصل و نسب نداشته باشی آدم حسابت نمی‌کنند و زیر پایشان خردت میکنند و در نهایت با خوردن یک جوجه ی سرخ کرده سرد و آبجو سعی می‌کنند خود را از ناراحتی خارج کنند ، اگر خطایی کنند حتی کسی را بکشند «بابایی پولدارشان» با مقامات صحبت میکند و کسی را که از لحاظ طبقاتی پایین تر از خودشان است به کشت میدهند!
تام بیوکنن بر گتسبی برتری داشت زیرا ثروت و مقام خانوادگی اش بالاتر از گتسبی بود و به همین دلیل دیزی بار دیگر اورا انتخاب کرد و بیچاره گتسبی که آن همه تلاش برای رسیدن با جایی که بود کرده بود ولی در نهایت آدم هایی با «بابایی پولدار» هستند که برنده میشوند!
        

5

0