بریدهای از کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی
1403/11/5
صفحۀ 267
چشم هایش را بست:« کارم از تکیه گذشته.دلم میخواهد توی بغلت بمیرم.»
چشم هایش را بست:« کارم از تکیه گذشته.دلم میخواهد توی بغلت بمیرم.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.
1403/11/5
صفحۀ 267
چشم هایش را بست:« کارم از تکیه گذشته.دلم میخواهد توی بغلت بمیرم.»
چشم هایش را بست:« کارم از تکیه گذشته.دلم میخواهد توی بغلت بمیرم.»
تاکنون نظری ثبت نشده است.