دامون

دامون

@Damon

6 دنبال شده

5 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

باشگاه‌ها

نمایش همه

ایرانشهر

232 عضو

ایران باستان

دورۀ فعال

پوش-گاف*

74 عضو

مردی که بر مه پل زد

دورۀ فعال

باشگاه کارآگاهان

767 عضو

آنک نام گل

دورۀ فعال

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

دامون پسندید.

5

دامون پسندید.
یادداشتی بر کل کتاب نام باد (هر سه بخش جلد اول)

نام باد برای من از اون کتاب‌هایی بود که صرفا شنیده بودم خوب هستن و هیچ خلاصه‌ای ازش نمی‌دونستم. جز اینکه درباره‌ی یه مهمون‌خونه و صاحبشه. و من هم هیجان‌زده شدم.
 می‌دونم ربطی نداره، ولی یادمه که توی سنین کودکی یه بازی ای بود(خیللی سال پیش!) درباره‌ی یه مهمون‌خونه‌ی جادویی. که صاحبش کوتوله شده بود و الان نوبت تو بود که به سفارش مشتری‌ها رسیدگی کنی، و غذاهای عجیب غریبی داشت، و حس و حال قصه‌های پریان رو می‌داد به آدم. من هم نمی‌دونم چرا فکر کردم نام باد هم باید همچین حس و حالی داشته باشه(😶‍🌫️🫠) و با همچین پیش فرضی خوندمش.
ولی وقتی کتاب رو باز کردم، متوجه شدم نه بابا، اینطورها هم نیست. داستان اصلا یه چیز دیگه بود. اصلا اون‌شکلی نبود که فکر می‌کردم🫠😂 و اوایل هیچی متوجه نمی‌شدم و این یکم توی ذوق آدم می‌زد. 
بعد داستان راه افتاد و بعد دیدم که چندان هم مربوط به اون مهمون خونه نبود. داستان درباره‌ی خاطرات مهمون‌خونه‌دار بود، درباره‌ی کوت، یا در اصل، کوئوت. داستان کودکی و نوجوانی یه پسر خیلی پراستعداد، باهوش، زخم‌دیده، بدبخت، بیچاره، درس‌خون، پرتلاش، موفق. الان فکر می‌کنید این‌ها همه‌ش کلیشه‌ست که-
ولی مسئله این جاست که با وجود شخصیت بی عیب و نقص کوئوت، داستان انقدر جذابیت و هیجان داشت که نخوام به همچین چیزی فکر کنم، و شخصیت پردازی های دیگه هم باعث می‌شد که داستان جذاب‌تر بشه.
خلاصه داستان رو بدون هیچ انتظاری خوندم. البته که درباره‌ی کل محتوای داستان تصور دیگه‌ای داشتم،ولی نه نقد خوبی ازش شنیده بودم و نقد بدی. در واقع ازش چیزی نشنیده بودم😂 و این باعث می‌شد داستان رو بدون ناراحتی پیش ببرم. 
البته کتاب دنیا پردازی عجیبی داشت. اسامی مکان‌ها و همچنین خصوصیات مکان ها (اشاره‌م به دانشگاه هست) یکم پیچیده بودن. مثلاً درباره‌ی درس‌هاشون و ... ولی با این حال جالب بودن و باعث می‌شد دلت بخواد درباره‌شون بیشتر بدونی. (یه ستاره فقط برای همین کم کردم.)
و احساسات شخصیت‌ها به نحو خوبی توصیف شده بود. روابطشون هم همین‌طور. من پا به پای کوئوت عصبی می‌شدم، خوشحال می‌شدم، ناراحت می‌شدم و گریه می‌کردم، می‌ترسیدم و تلاش می‌کردم. و این بخش از نقاط مثبت کتاب بود.
فقط یه چیزی هست که برام عجیبه، و حس می‌کنم بهش اشاره کنم بهتر باشه. شباهت کتاب جادوگر با نام باد. داخل کتاب جادوگر یه قلدر داشتیم، نام‌گذاری داشتیم(قضیه‌ی اینکه هرچیزی یه اسم داره)، یه مدرسه‌ی جادویی داشتیم، یه بچه‌ی بدبخت و به شدت با استعداد داشتیم. و راتفوس هم همه‌ی این‌ها رو داشت. حس می‌کنم احتمال اینکه راتفوس از لوژووان الهام گرفته باشه، زیاده. ولی چون در مورد این موضوع مطمئن نیستم و احتمالش هست که تصادفی باشه(سبک نوشتاری داستان به شدت متفاوت بود، نام باد قوی‌تر بود از این لحاظ) امتیازی کم نمی‌کنم.
در هر صورت، این پنج ستاره برای تو. امیدوارم جلد دومت رو هم بخونم.
          یادداشتی بر کل کتاب نام باد (هر سه بخش جلد اول)

نام باد برای من از اون کتاب‌هایی بود که صرفا شنیده بودم خوب هستن و هیچ خلاصه‌ای ازش نمی‌دونستم. جز اینکه درباره‌ی یه مهمون‌خونه و صاحبشه. و من هم هیجان‌زده شدم.
 می‌دونم ربطی نداره، ولی یادمه که توی سنین کودکی یه بازی ای بود(خیللی سال پیش!) درباره‌ی یه مهمون‌خونه‌ی جادویی. که صاحبش کوتوله شده بود و الان نوبت تو بود که به سفارش مشتری‌ها رسیدگی کنی، و غذاهای عجیب غریبی داشت، و حس و حال قصه‌های پریان رو می‌داد به آدم. من هم نمی‌دونم چرا فکر کردم نام باد هم باید همچین حس و حالی داشته باشه(😶‍🌫️🫠) و با همچین پیش فرضی خوندمش.
ولی وقتی کتاب رو باز کردم، متوجه شدم نه بابا، اینطورها هم نیست. داستان اصلا یه چیز دیگه بود. اصلا اون‌شکلی نبود که فکر می‌کردم🫠😂 و اوایل هیچی متوجه نمی‌شدم و این یکم توی ذوق آدم می‌زد. 
بعد داستان راه افتاد و بعد دیدم که چندان هم مربوط به اون مهمون خونه نبود. داستان درباره‌ی خاطرات مهمون‌خونه‌دار بود، درباره‌ی کوت، یا در اصل، کوئوت. داستان کودکی و نوجوانی یه پسر خیلی پراستعداد، باهوش، زخم‌دیده، بدبخت، بیچاره، درس‌خون، پرتلاش، موفق. الان فکر می‌کنید این‌ها همه‌ش کلیشه‌ست که-
ولی مسئله این جاست که با وجود شخصیت بی عیب و نقص کوئوت، داستان انقدر جذابیت و هیجان داشت که نخوام به همچین چیزی فکر کنم، و شخصیت پردازی های دیگه هم باعث می‌شد که داستان جذاب‌تر بشه.
خلاصه داستان رو بدون هیچ انتظاری خوندم. البته که درباره‌ی کل محتوای داستان تصور دیگه‌ای داشتم،ولی نه نقد خوبی ازش شنیده بودم و نقد بدی. در واقع ازش چیزی نشنیده بودم😂 و این باعث می‌شد داستان رو بدون ناراحتی پیش ببرم. 
البته کتاب دنیا پردازی عجیبی داشت. اسامی مکان‌ها و همچنین خصوصیات مکان ها (اشاره‌م به دانشگاه هست) یکم پیچیده بودن. مثلاً درباره‌ی درس‌هاشون و ... ولی با این حال جالب بودن و باعث می‌شد دلت بخواد درباره‌شون بیشتر بدونی. (یه ستاره فقط برای همین کم کردم.)
و احساسات شخصیت‌ها به نحو خوبی توصیف شده بود. روابطشون هم همین‌طور. من پا به پای کوئوت عصبی می‌شدم، خوشحال می‌شدم، ناراحت می‌شدم و گریه می‌کردم، می‌ترسیدم و تلاش می‌کردم. و این بخش از نقاط مثبت کتاب بود.
فقط یه چیزی هست که برام عجیبه، و حس می‌کنم بهش اشاره کنم بهتر باشه. شباهت کتاب جادوگر با نام باد. داخل کتاب جادوگر یه قلدر داشتیم، نام‌گذاری داشتیم(قضیه‌ی اینکه هرچیزی یه اسم داره)، یه مدرسه‌ی جادویی داشتیم، یه بچه‌ی بدبخت و به شدت با استعداد داشتیم. و راتفوس هم همه‌ی این‌ها رو داشت. حس می‌کنم احتمال اینکه راتفوس از لوژووان الهام گرفته باشه، زیاده. ولی چون در مورد این موضوع مطمئن نیستم و احتمالش هست که تصادفی باشه(سبک نوشتاری داستان به شدت متفاوت بود، نام باد قوی‌تر بود از این لحاظ) امتیازی کم نمی‌کنم.
در هر صورت، این پنج ستاره برای تو. امیدوارم جلد دومت رو هم بخونم.
        

14

دامون پسندید.

13

دامون پسندید.
          «حرف هایی که باید با شما در میان می گذاشتم» 

همیشه در زندگی به دنبال این بودم بتوانم حس یا هیجاناتم  را تفکیک کنم  دوست داشتم کسی چیزی وجود می داشت تا به من با مثال کمک کند که دلسوزی و همدلی و همدردی چه تفاوتی با هم دارد. 
یا ارتباط شرم و احساس گناه و تحقیر و خجالت در چه چیز هایی میتواند باشد  آیا به هم مربوط اند؟  تفاوت هاشان در چیست؟ 
و اصلا این هیجانات و انبوهی بسیار آن ها تعریف مشخص شان چیست؟ 
کتاب در سیزده فصل و هر فصل تقریبا پنج تا شش هیجان را  با مثال آسان و قابل لمس واکاوی می کند.  

این کتاب شما را متوجه   احساساتی که بیشتر روز را با آنها سر و کار دارید می کند. 
««راه حل های شناخت احساساتتان را که بلد باشید توان برخورد تان نسبت به مسائل بهبود پیدا میکند.»» 
 در طول روز ما ده ها حس را تجربه میکنیم  شاید خشمگین باشیم و  اغلب برایمان مهم نیست که چرا خشمگین هستیم ولی تشخیص درست احساس پشت خشم یا چند احساس پشت آن نتنها به تصمیم گیری نوع واکنش ما کمک می کند بلکه در غلبه و  فرو نشاند آن نیز  موثر است. 

برای من کتاب کمی کسل کننده بود چون مثال داستانی نداشت 
اما این از حجم ارادتم به آن نمی‌کاهد، واقعا مفید بود و پر از آموزش. 

        

30