_شاید باید عادی بودن را دوباره معنا کنیم.
ما معمولاً فکر میکنیم عادی بودن یعنی ناتوان بودن، یعنی در میان جمع گم شدن، یعنی هیچ کاری نکردن. اما شاید این فقط یک باور اشتباه باشد. پذیرش خویشتن، همونطوری که هستیم، اولین گام مهمه. اگر بتونیم شجاعت عادی بودن رو داشته باشیم، طرز نگاهمون به دنیا عوض میشه.
تجربهها ما رو تعریف نمیکنن؛ این معناییه که بهشون میدیم که مهمه. ما اغلب چیزها رو طوری میفهمیم که با اهداف پنهانمون همراستا باشه. شاید گاهی دردها، شکستها یا حتی حسهای ناخوشایند رو نگه میداریم فقط چون بهمون یه نوع معنا یا هویت میدن.
سؤال اینه: آیا مستقیماً به دنیا نگاه میکنیم؟ آیا واقعاً جرات داریم همونطور که هست با زندگی روبرو بشیم؟ بدون نقاب، بدون نیاز به تحسین، بدون تلاش برای متفاوت بودن؟
ادلر میگه شاید "عادی بودن" تنها انتخاب واقعیمونه. شاید بهتره دست از تلاش برای خاص بودن برداریم و توی همین زندگی ساده، معنا پیدا کنیم. اما قبولش آسون نیست. ما با تمام وجود در برابرش مقاومت میکنیم. چون میخوایم مهم باشیم، به چشم بیایم. اما اگه قراره با خودمون صادق باشیم، شاید لازمه بپذیریم که عادی بودن، ضعف نیست—شجاعته.