معرفی کتاب زنده به گور اثر صادق هدایت

زنده به گور

زنده به گور

3.5
112 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

240

خواهم خواند

61

شابک
964351157X
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1384/2/25

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        داستان کوتاه محتوای "زنده به گور" اثر "صادق هدایت" است که اینک چاپ جدید آن فراهم می آید. هدایت در این مجموعه، با ساختن یک شخصیت مطرود، درون مایه ی مورد نظر خود را می پروارند. این داستان ها عبارت انداز: زنده به گور، حاجی مراد، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، آتش پرست، آبجی خانم، مرده خورها، و آب و زندگی.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به زنده به گور

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به زنده به گور

نمایش همه

یادداشت‌ها

eliya

eliya

1404/4/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

          زنده به گور٬ نام مجموعه‌ایست شامل نه داستان کوتاه به نام‌های: زنده به گور٬ حاجی مراد٬ اسیر فرانسوی٬ داوود گوژپشت٬ مادلن٬ آتش پرست٬ آبجی خانم٬ مرده‌خورها و آب زندگی از صادق هدایت.
من تا به امروز هیچ اثری از صادق هدایت نخوانده بودم و دست بر قضا چون مابین رمان‌هایی که می‌خوانم به خواندن داستانِ کوتاه روی می‌آوردم این بار به سراغ یک مجموعه از داستان‌های او رفتم. اولین داستان یعنی زنده به گور انقدر من رو شگفت‌زده کرد که باورم نمی‌شد و خودم را ملامت می‌کردم که چرا زودتر به سراغ داستان‌های او نرفته‌ام اما داستان‌های بعدی برخی معمولی و برخی بسیار ضعیف بودند و آخرین داستان که یک کپیِ مسخره از داستان یوسف پیامبر بود.
اگر داستان زنده به گور به تنهایی چاپ می‌شد بدون هیچ تردیدی بهش پنج ستاره می‌دادم اما بقیه داستان‌ها خیلی خیلی باهاش فاصله دارند٬ چون مجموعه‌ی داستان هست به هر داستان به شرح زیر نمره دادم: زنده به گور پنج ستاره٬ حاجی مراد دو ستاره٬ اسیر فرانسوی سه ستاره٬ داوود گوژپشت سه ستاره٬ مادلن یک ستاره٬ آتش پرست دو ستاره٬ آبجی خانم سه ستاره٬ مرده خور چهار ستاره و نهایتا آب زندگی دو ستاره و جمعا ۲۷ ستاره که معدلش برای نه داستان میشه سه ستاره که به کتاب دادم.
        

1

سارا

سارا

2 روز پیش

        خوندن این کتاب مصادف با سالروز درگذشت صادق هدایت شد و همین مسئله معناش رو برام  بیشتر کرد .
این کتاب از کتاب قبلی (سگ ولگرد) تاریک تر و ترسناک تر بود . تو تمام داستان ها شخصیتها با سرنوشتشون داشتن میجنگیدن . جنگی که همیشه آدمیزاد توش بازنده است چون قدرت سرنوشت جمعی بیشتر از سرنوشت فردیه . 

_داستان اول مرتبط ترین داستان با عنوان کتاب هست . زنده به گور ! اگر حال مناسبی ندارین پیشنهاد می‌کنم سراغش نرین . برای من خوندن این بخش عقیده‌ای رو که خودکشی روش مرگ شریفی میدونه قابل قبول تر کرد . شاید باید به افرادی که نمیخوان زنده بمونن اجازه بدیم بمیرن و تو کارشون دخالت نکنیم و به جای متهم کردن اونا عواملی که باعث شد این تصمیم رو بگیرن رو متهم کنیم . مشکل اینجا است که ما از وسط داستان تلاش برای خودکشی وارد شدیم و از قبل و اتفاقاتی که براش افتاده خبر نداریم . گیاهخواری و تفاوت با گوشت خواری.
_داستان دوم حاجی مراد بود . کسی که میدونست باید چه تصمیمی بگیره ولی از ترس تغییر و تنش اون تصمیم رو نمی‌گرفت و به خودش لقب خوش قلب رو داده بود تا وجدانش رو آروم کنه . در نهایت خود سرنوشت کاری کرد که پشیمون بشه. 
_داستان سوم نقل خاصی نداشت . 
_داستان چهارم هم ترکیبی از شب های روشن و چند تا کتاب دیگه بود . 
_داستان پنجم هم نقل خاصی نداشت . 
_داستان ششم هم همینطور . 
_داستان هفتم هم دوباره منو به این باور رسوند که خیلی جاها خودکشی بهترین راه حله!
_داستان هشتم داستان یک فرد مرده (ارجاع به زنده به گور) که در واقع نمرده بود و دو تا زنش به جون هم افتاده بودن . خود داستان یه داستان خاله زنکی پوچ بود ولی اگر‌ نمادین در نظرش بگیریم میتونه روشنگر هم باشه.
_داستان آخرش داستان قشنگی بود . تخیلی و پر هیجان . یه ترکیبی از داستان یوسف پیامبر و کیمیاگر و این جور داستان ها بود که آخرش هم به خوبی و خوشی تموم شد ‌.
در‌مجموع باید بگم که به جز داستان اول و آخر بقیه بار ادبی خاصی نداشتن و فقط در حالتی میتونم بگم خوب بود که همه‌ی داستان ها نمادین بوده باشن . ولی خوبی صادق هدایت اینه که خیلی خوب حس میکنه و میتونه این حواس رو در ما هم بیدار کنه . 
خوندنش رو اگر حال خوبی ندارین توصیه نمیکنم .
بورخس
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

        احتمال اسپویل داستان آخر (آب زندگی)
باتوجه به شناختی که از صادق هدایت داشتم، میترسیدم پایان این داستان هم تلخ باشه اما شیرینی پایان آن، به جانم نشست.
و جمله پایانی هدایت:همانطور که آن ها به مرادشان رسیدند، شما هم به مرادتان برسید!
باشد که از آب زندگی بنوشیم و بینا و شنوا شویم و از کوری و کری جهالت نجات یابیم و سرنوشت خود را به دست گیریم 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          تم های اصلی در همه داستان های هدایت تقریبا این دو تا است:
تمسخر و نفرت از عقب ماندگی فکری ایرانی ها
ناکامی در رسیدن به شادی و رضایت واقعی

نمونه های اولی مثل حاجی آقا و توپ مرواری و ...
نمونه های دومی مثل بوف کور و تاریکخانه و عروسک پشت پرده و داش آکل و ...

البته خیلی جاها ممکن است این دو با هم ترکیب شده باشند مثل تاریکخانه
بحثم الآن اصلا زیباشناختی نیست که مثلا درباره تفاوت  زیاد شکل پرداخت بوف کور و حاجی آقا حرف بزنم

حالا یک نقد اخلاقی
با فلسفه اخلاق ارسطو این کاراکتر اصلی داستانهای هدایت که دو تا ویژگی بالا را دارد حاصل رفتار خودش است. خودش خودش را ساخته. خودش از آن تعادل ارسطویی خارج شده بنابراین جهان را این قدر تاریک میبیند. اگرچه جهان تاریک هست چون آدمهای داستانهای هدایت واقعا احمق و ناکام هستند اما راوی مثالی بیش از همه مسئول تیرگی جهان است.

اما فلسفه اخلاق کانت اینجا یک جواب جالب به ما میدهد. کانت فردی را فرض میگیرد "که طبیعت هیچ سهمی از نوعدوستی در وجود او قرار نداده" آیا این غیراخلاقی است؟ به هیچ عنوان. هیچ کس مجبور به دوست داشتن دیگران نیست. در فلسفه اخلاق کانت هیچ کس مجبور به هیچ کاری نیست چون همه ارزشهای اخلاقی بر "خودآیینی" استوار هستند. بعد کانت میگوید اگر این فرد کاری نیک برای دیگران انجام بدهد عملش هزاران بار اخلاقی تر از کاری است که کسی از سر "میل" نوعدوستی انجام دهد. پس اتفاقا بهترین معیار برای سنجش رفتار اخلاقی فردی است که هیچ سائق لذت طلبی، کامجویی و برتری خواهی نداشته باشد. خب کاراکتر مثالی هدایت بسیار شبیه شخصیتی است که کانت فرض گرفته. بنابراین هدایت خدمت بزرگی به ادبیات ما انجام داده: او شخصیتی مثالی خلق کرده که میتواند نزدیک ترین فرد به معیار سنجش ناب اخلاقی باشد و البته از نوع انسان متجدد. چون در ادبیات کهن شخصیت عارف بریده از دنیا  داشته ایم

تکمیل میشود احتمالا
        

0

          معرفی داستان کوتاه زنده به گور اثر صادق هدایت :
براستی این زندگانی چیست که ما را هر لحظه به فکر مرگ میکشاند؟
یک داستان کوتاه در سبک وهمناک. سبکی که به اقلیت ها میپردازد، اقلیت یک جامعه مانند دیوانگان، افسردگان، قاتلان و ... . در این داستان هم با یک شخصیت عجیب روبرو هستیم، شخصیتی که در ارزوی مرگ و تنها خواسته اش از این دنیا رسیدن به مرگ است! مرگ، نیستی، اتمام زندگی، اتمام زندگی ای سخت، پوچ و بی معنی. ما نمیدانیم چه بر سر این شخصیت امده که به اینجا رسیده، و اصلا نیاز به دانستن و دلیلی هست؟ ایا زندگی در ذات خود پوچ و بی معنا نیست؟ صرف زیستن در این جهان ارزوی مرگ را به همراه ندارد؟ شاید برای بعضی ها داشته باشد و برای بعضی ها نداشته باشد. به قول هدایت : بهشت و جهنم هر فرد درون خودش است و خدا انسان را در دو دسته خلق کرده است : خوشبختان و بدبختان! پس میشود گفت ارزوی مرگ برای بدبختان طبیعی است؟ شاید اره شاید هم نه.
نثر این داستان کوتاه بسیار ادبی، زیبا، احساسی و گیرا است. نثری که این اثر کوتاه را به یکی از شاهکار های ادبیات فارسی معاصر تبدیل میکند.
یادداشت های این دیوانه در تمنای مرگ را بخوانید که شاید با ان همدلی کردید، شاید هم نکردید، شاید از خوشبختان باشید، نمیدانم. من درکش کردم.
زروان ( علی رستمی شاهراجی )
        

4