یادداشت زهرا سادات گوهری
1404/1/25

یادداشتی بر کل کتاب نام باد (هر سه بخش جلد اول) نام باد برای من از اون کتابهایی بود که صرفا شنیده بودم خوب هستن و هیچ خلاصهای ازش نمیدونستم. جز اینکه دربارهی یه مهمونخونه و صاحبشه. و من هم هیجانزده شدم. میدونم ربطی نداره، ولی یادمه که توی سنین کودکی یه بازی ای بود(خیللی سال پیش!) دربارهی یه مهمونخونهی جادویی. که صاحبش کوتوله شده بود و الان نوبت تو بود که به سفارش مشتریها رسیدگی کنی، و غذاهای عجیب غریبی داشت، و حس و حال قصههای پریان رو میداد به آدم. من هم نمیدونم چرا فکر کردم نام باد هم باید همچین حس و حالی داشته باشه(😶🌫️🫠) و با همچین پیش فرضی خوندمش. ولی وقتی کتاب رو باز کردم، متوجه شدم نه بابا، اینطورها هم نیست. داستان اصلا یه چیز دیگه بود. اصلا اونشکلی نبود که فکر میکردم🫠😂 و اوایل هیچی متوجه نمیشدم و این یکم توی ذوق آدم میزد. بعد داستان راه افتاد و بعد دیدم که چندان هم مربوط به اون مهمون خونه نبود. داستان دربارهی خاطرات مهمونخونهدار بود، دربارهی کوت، یا در اصل، کوئوت. داستان کودکی و نوجوانی یه پسر خیلی پراستعداد، باهوش، زخمدیده، بدبخت، بیچاره، درسخون، پرتلاش، موفق. الان فکر میکنید اینها همهش کلیشهست که- ولی مسئله این جاست که با وجود شخصیت بی عیب و نقص کوئوت، داستان انقدر جذابیت و هیجان داشت که نخوام به همچین چیزی فکر کنم، و شخصیت پردازی های دیگه هم باعث میشد که داستان جذابتر بشه. خلاصه داستان رو بدون هیچ انتظاری خوندم. البته که دربارهی کل محتوای داستان تصور دیگهای داشتم،ولی نه نقد خوبی ازش شنیده بودم و نقد بدی. در واقع ازش چیزی نشنیده بودم😂 و این باعث میشد داستان رو بدون ناراحتی پیش ببرم. البته کتاب دنیا پردازی عجیبی داشت. اسامی مکانها و همچنین خصوصیات مکان ها (اشارهم به دانشگاه هست) یکم پیچیده بودن. مثلاً دربارهی درسهاشون و ... ولی با این حال جالب بودن و باعث میشد دلت بخواد دربارهشون بیشتر بدونی. (یه ستاره فقط برای همین کم کردم.) و احساسات شخصیتها به نحو خوبی توصیف شده بود. روابطشون هم همینطور. من پا به پای کوئوت عصبی میشدم، خوشحال میشدم، ناراحت میشدم و گریه میکردم، میترسیدم و تلاش میکردم. و این بخش از نقاط مثبت کتاب بود. فقط یه چیزی هست که برام عجیبه، و حس میکنم بهش اشاره کنم بهتر باشه. شباهت کتاب جادوگر با نام باد. داخل کتاب جادوگر یه قلدر داشتیم، نامگذاری داشتیم(قضیهی اینکه هرچیزی یه اسم داره)، یه مدرسهی جادویی داشتیم، یه بچهی بدبخت و به شدت با استعداد داشتیم. و راتفوس هم همهی اینها رو داشت. حس میکنم احتمال اینکه راتفوس از لوژووان الهام گرفته باشه، زیاده. ولی چون در مورد این موضوع مطمئن نیستم و احتمالش هست که تصادفی باشه(سبک نوشتاری داستان به شدت متفاوت بود، نام باد قویتر بود از این لحاظ) امتیازی کم نمیکنم. در هر صورت، این پنج ستاره برای تو. امیدوارم جلد دومت رو هم بخونم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.