اسما

اسما

@Asma_

2 دنبال شده

7 دنبال کننده

            https://t.me/mahali_baraye_tafakor 
کانالمون🌱🪴
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        
اوایل کتاب به نظرم زیاد جالب نبود ولی هرچی جلوتر رفتم جذاب تر شد
همه‌امون میدونیم که خیلی از رنج‌هایی که تو زندگی تجربه میکنیم بخش عمده‌اش به خاطر هیجانات و نوع برخورد ما با اون اتفاقه
و یکی از اشتباهاتی که اغلب ماها مرتکبش میشیم اینه که به جای درست تجربه کردن اون هیجان ، یا بیش از حد درگیر اون هیجان میشیم یا از اساس انکارش میکنیم(چون بهمون گفته شده هیجانات منفی نباید وجود داشته باشن)
این کتاب به شما کمک میکنه که زندگی خودتون رو بهتر کنید و با زندگی کنار بیاید
چون هیچ کس نمیتونه تو زندگیش رنج و درد رو تجربه نکنه و از دستش قصر دربره
باید یادبگیریم چطور با هیجاناتمون کنار بیایم و به جای متوقف کردن زندگی ، با احساساتمون هرچقدرم سخت ، به راهمون ادامه بدیم
بخش جذاب کتاب به نظر من بیان تحقیقات و نتایج برخی از آزمایشات و مطالعات روانشناسی بود
در انتهای کتاب درمورد انعطاف پذیری هیجانی به کودکان به عنوان والد و انعطاف پذیری هیجانی در محل کار بحث شده بود.
اما به طور کلی مراحل انعطاف پذیری هیجانی رو اینطور گفته بود:
رویارویی با هیجان>فاصله گرفتن>دنبال کردن ارزش‌های خود>پیش رفتن>رشد.
      

18

        📚سرباز روز نهم
این کتاب، چهارمین کتابی بود که درمورد زندگی شهید مصطفی صدرزاده می‌خوندم و میتونم بگم کامل ترین و بهترینشون بوده.
در کتاب خاطرات مربوط به کودکی و فعالیت هاشون در دوران نوجوانی و جوانی ، ازدواج ، طلبگی وشیوه کسب درامدشون بیان شده بود. فعالیت های فرهنگی شهید نسبت به دیگر کتاب های زندگینامه بیشترین جزئیات رو داشت که برای الگوگیری مناسب بود. در بخش مربوط به اعزام به سوریه جزئیات یکسری از عملیات هایی که شهید در اونها اسیب دیدن یا فرماندهی عملیات رو به عهده داشتن بیان شده بود و جوری نبود که خواننده گیج یا کسل بشه و سیر زمانی حوادث با وجود مصاحبه کننده ها متعدد رعایت شده بود.
مصطفی صدرزاده یه سربازی واقعی برای اسلام بود. کسی که وقتی پاش رو در هر مسیری می‌گذاشت ، اول از همه رضایت خدا رو در جزئی ترین و پیش پاافتاده‌ترین مسائل در نظر می‌گرفت و اون کار رو به بهترین حالت ممکن به انجام می‌رسوند.
اگر میخواید در محیطی که هستید کار فرهنگی کنید و روی دیگران تاثیر مثبت بگذارید ، حتما حتما درمورد شیوه فعالیت های فرهنگی این شهید و دغدغه هاشون بخونید و کارهای این شهید رو الگوی خودتون قرار بدید.
 یادم رفت جالب ترین و مهم ترین ویژگی این کتاب رو بگم
کنار یکسری از خاطرات ، کیو ار کدی قرار داره که میتونید فیلم های مربوط به اون خاطره رو ببینید که شاید قبلا جای دیگه ای ندیدید.
و اینکه اگر می‌خواید بهتر این شهید رو بشناسید پیشنهاد میکنم در کنار این کتاب ، کتاب اسم تو مصطفاست رو هم بخونید که مکمل این کتابه وخواندن رنج ها ، خاطرات و همراهی های همسرشون با شهید صبر و استقامت در مسیر رو بهمون یاد میده .
      

0

        چندماه پیش می‌خواستم کتاب رو بخرم اما قیمتش وحشتناک بود تا اینکه تصادفا این کتاب رو تو دانشگاه دیدم و قرض گرفتمش.
یه کتاب مقتله که داستان رو از مرگ معاویه شروع میکرد و بعد از رسیدن اهل بیت به مدینه تموم میشد و پر از نشنیده ها و اطلاعات تاریخی جدیدی بود که نمی‌دونستم و از این نظر ارزش خوندن داره اما طرز بیان نویسنده، مخصوصا اوایل مطالعه کتاب ادم رو خیلی اذیت می‌کرد و من یه جاهایی حس می‌کردم دارم رمان اینترنتی میخونم:/
البته کم کم عادت می‌کنید و لحن کتاب موقع بیان مسائل مربوط به کربلا جدی تر میشه طبیعتا .
پشت جلد کتاب هم گفته شده بود که برای ارتباط بیشتر مخاطب با کتاب، داستان رو به صورت خیلی خیلی خودمونی و محاوره‌ای و پر از شوخی‌های عجیب بیان کردن که من این موضوع رو نمی‌پسندیدم و یه جاهایی کلافه می‌شدم بابتش
ولی شاید اگر این سبک نوشتار رو یه نوجوان امروزی بخونه براش خیلی جذاب باشه 🤷‍♀ 
دلم می‌خواست لااقل سخنان ائمه رو جدی و ادبی بیان میکردن تا احترام و اهمیت بیشتری به سخنانشون گذاشته بشه 
اما درکل با خوندنش اطلاعاتم خیلی بالاتر رفت و از مقتل قبلی ای که خونده بودم یعنی کتاب روضه خیلی مفصل تر همه چیز رو توضیح داده بود.
پ.ن: توطاقچه تخفیف۵۰درصدی خورده و ۵۱۴ صفحه اس 
      

0

        اضافه گویی های کتاب زیاده و راهکار عجیب غریبی برای کنار اومدن با سوگ نمیده  اما کتاب خوبی بود برای من چون
هدفش بیان این نکته است که  در فرهنگ ما(چه امریکایی چه ایرانی ) دید درستی درباره سوگ وجود نداره و همه توقع دارن ادم‌ها بعد از ۴۰ روز به زندگی عادیشون برگردن و بعد از یکسال همه چی رو فراموش کنن 
ادم‌ها تو ناخوداگاهشون فکر میکنن که مرگ برای همسایه‌اس درحالی که اینطور نیست و همه ما سوگ رو تجربه کردیم و خواهیم کرد
پس کنار اومدن باهاش مهارتیه که هر انسانی باید یاد بگیرتش 
این کتاب یه کتاب روانشناسی نیست بلکه بیشتر یه کتاب برای همدردی با فرد سوگواره
خوندنش باعث میشه بفهمید که اگر دیگران این احساساتی رو که الان دارید تجربه میکنید درک نمی‌کنن به این معنی نیست که شما عجیبید 
بلکه جامعه و مردم (حتی کسانی که خودشون یه زمانی سوگوار بودن) نمیخوان بروزشون بدن و بپذیرن‌اشون.
و درنهایت با خوندن تجربه دیگران از سوگ ، شما دید بهتری پیدا می‌کنید و یاد میگیرید چطور باید با فرد سوگوار برخورد کنید! 
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

اسما پسندید.
دغدغه‌های فرهنگی

9

اسما پسندید.

156

اسما پسندید.
آسنا و راز کنیسه

17

اسما پسندید.
شاید دیگران از آسمان می آید!

47

اسما پسندید.
دشت مشوش
          اتفافی با این کتاب اشنا شدم. 
کتاب در واقع پیشنهاد« طاقچه» بود.
جلد کتاب و هم  عنوانش  جالب بود.
 معرفی کتاب رو خوندم و همون لحظه تصمیم گرفتم  که کتاب رو شروع کنم. 
شخصیت اصلی کتاب رو نمی شناختم.

 زمانی این «قاتل زنجیره ای» فعالیت خودش رو شروع کرده که من خیلی کوچک بودم؛ ولی چون کتاب حالت  مستند گونه داشت و من هم  فیلم و مستند« خفاش شب» رو  دیده بودم، علاقه مند شدم  که  خوندن کتاب رو   ادامه بدم. 
 نویسنده  هم  به ماجراهای کودکی قاتل پرداخته و هم معروف ترین قاتل های زنجیره  ای ایران رو  معرفی کرده. 

نویسنده با استفاده  از روزنامه ها و کتاب و مقالاتی در زمینه روانشناسی و جامعه شناسی و مصاحبه با وکلا و...  به دنبال جواب این سوال که  چرا یک فرد از انسانی معمولی  تبدیل به یک قاتل اون هم از نوع زنجیره ای میشه. 
 سعی شده بدون جانب داری از قاتل  یا مقتولین، شرایط زندگی و خانوادگی وتربیتی قاتل و مقتولین، شرایط اجتماعی ،  اقتصادی،  فرهنگی،  روانشناختی، سیاسی و...   بررسی بشه تا به سوال مطرح شده خودش پاسخی داده بشه که چرا یک نفر   قاتل و بقیه مقتول میشن. 
کتاب رو دوست داشتم ولی ترجیح می دادم،   شرایط اجتماعی و فرهنگی و روانشناختی و... کمی عمیق تر بررسی می شد.

 از طرفی در بخشی از   عنوان  کتاب   نوشته شده،  «بازخوانی پرونده بیجه»  ولی در قسمت هایی از کتاب و چندین صفحه به قاتل های زنجیره ای دیگه ای هم اختصاص داده شده بودکه باعث میشد پرشی  از زندگی قاتل مورد نظر صورت بگیره و من این بخش  رو دوست نداشتم. 
        

40

اسما پسندید.
دشت مشوش

1

اسما پسندید.
خیابان گاندی، ساعت پنج عصر
          هنوز آرام‌ نشده‌ام؛ می‌نویسم به امید اندکی تسلا.

«علیه قضاوت»
در سال75 در خیابانِ گاندی، سمیه و شاهرخ، خواهر و برادرِ کوچکِ سمیه را به قتل رساندند. همین یک خطی، تمام شرح و بسطِ این کتاب را توضیح می‌دهد. کتاب با شرحِ جزئیات محل جرم، دادگاه‌ها و مصاحبه‌های سمیه سعی می‌کند تصویری ملموس و پرجزئیات را به خواننده ارائه دهد. موفق است. در ضمنِ شرحِ ماوقع، نویسنده با توصیف شرایط و دگردیسی‌های جامعۀ آن دوره ایران(بخوان تهران) سعی می‌کند اتمسفرِ جهانِ وقوعِ این رخداد را تصویر کند. خوب بود، بجا و باورپذیر؛ بجز صفحاتِ آخر که علی‌رغم جذابیت، ناکوک و مصنوعی شد در نگاه من. توضیح می‌دهم چرا. کلا با مدل‌های مطالعۀ خرد و بسیار کیفی در جامعه‌شناسی که به دنبالِ آن تعمیم‌های کلان و ساختاری بیان می‌شود زاویه دارم. البته بسیار ایده‌مند و مفید می‌دانم اینگونه مطالعات را اما در توضیح‌دهندگیِ ایشان، و هم اندازه‌ی ادعاهای خود-بودن این‌گونه مطالعات شک دارم. برای نمونه‌ی خوب از این مطالعات نک «امر روزمره در جامعۀ پساانقلابی» از عباس کاظمی نشرِ فرهنگِ جاوید. داستان دارد این  کتاب برایم. در هول‌ و وَلای کنکور و استرسِ ممتد این ماراتنِ ظالم، تو حیاتِ دبیرستان چند فصل/نوشته از این کتاب را با دوستانِ جان خواندیم. فصل مربوط به شلوار جین و «کنکور» رو. تجربۀ ناب و جالبی بود. «از کنکور» و «علیه کنکور» خواندیم نه «برای کنکور»! چرا فهمیدم، لمس کردم، حس کردم و ادراک کردم که بسیاری از قضاوت‌های ارزشی و شخصی پسندیده نیست؟ صفحاتِ 136تا141 این کتاب را ببینید. قاضیِ ذهنِ مردم، بدونِ فرصتِ دفاع و اعادۀ حیثیت، حکم صادر می‌کرد. شاید از ترس بود. انگار جامعه هول‌برش داشته بود؛ ولی باز خورد تو صورتم اینگونه قضاوت‌ها. «رنج‌نامۀ» پدرِ سمیه خیلی تامل‌برانگیز بود. تاثربرانگیز هم بود. بغض کردم و بغضم ترکید سر این نامۀ عجز. عجیب بود و دردآلود. راست بود، نمی‌دانم. از کجا باید در این مورد قضاوت کنم؟ دردآور که بود. آخه ببین «در ماهِ رمضانِ سال گذشته به دلیل بحران روحی و جسمی‌ای که داشت و با آنکه پزشک معالج، وی را از گرفتن روزه منع کرده بود نیمی از ماه مبارک آن سال را روزه گرفت. مدتی گوشت و مرغ نمی‌خورد، چرا که "کشتن" را برای سیر کردنِ شکم خود"غلط می‌انگاشت".» سر این بخش از رنج‌نامه، قلبم فسرده شد. تجربۀ غریبی بود. شاید «درد کشیده»، «آوانگارد» و «نترس»ص91. هنوزِ التیام نیافته‌ام از خیانتِ نقلِ روایتِ آن دو راویِ نامعتبر. قبلش بگویم که، پرونده‌های جنایی را خواندن وجوهِ تاریکِ انسان را جلوی چشم می‌آورد. اما نباید درگیریِ درونی و شخصی با روایت، همراه خواندن شود. انسان است کِیسِ این پرونده‌ها، و وقتی این واقعیت را همواره به صورتِ برهنه و عیان در تک تک اجزای رخدادِ جنایی ببینی، تمامِ روایت سوهان روح می‌شود برایت. شاید سوهان صیقل بدهد چیزهایی را، اما این یکی قلب است، بافتی زیستی و حساس. این انسان بودنِ کِیس‌ها در این پرونده‌ها جزو معدود واقعیت‌های غیرقابل انکار است؛ واقعی، عینی و ترسناک. انسان بودن. تقریبا هیچگاه نشده بودبا روایت‌های جنایی خارجی‌ای که می‌خوانم/می‌شنوم اینگونه همذات‌پنداری کنم. اتمسفرِ آشنای جامعۀ این کتاب و قرابتِ جهانیِ من با شخصیت‌های این روایت کاری کرد که من و متن نه تنها همگام با هم پیش برویم، بلکه گاهی برایم سخت بود فراغت و جداانگاری خودم از متن، گویی همسان شده بودم با «او». همچنان خشمگینم؛ نوشتن تسکینم داد، اما خشمگینم. شاید تسکین لزوما نباید خشم را خاموش کند. باید رامَش کند. در دست باشد و بماند. افسار پاره نکند. حالم بد بود. به هزار و یک لطایف‌الحیل دخیل بستم جواب نداد. راه‌رفتم، آب نوشیدم، نفس عمیق کشیدم و... اما فائقه نکرد. اضطراب داشتم، وِلوِله! تا اینکه «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». 4صفحه از کلامش. تسکین یافتم و خشگین ماندم. به نظرم حسی واقعی است. شاید خدا قرار نیست سرکوب کند. جالب است. نمی‌دانم. زیر فشار بودم تا خیانت دیدم. از نویسنده‌ای که باورش کرده بودم. آن چندِ خرده‌روایتِ بی‌اعتبار، روحِ افسرده‌ام را متلاشی کرد. بهتر است بگویم شکاند؛ تکه تکه. روانم را بهم ریخت.أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. حقیقت؟ نمی‌دانم می‌توان بهش رسید یا نه؛ اما امیدوارم در این فقره حقیقت از این به تلخی نزدیک‌تر نباشد. مگر بالاتر از سیاهی رنگی هست؟ گویی، شاید؛ نمی‌دانم. پدر، مادر، فرزند و خانواده، فکر می‌کردم پیچیده و درهم‌تنیده باشد اما نه اینگونه. موجودِ عجیبی است انسان؛ دست‌نیافتی، زیبا، دوست‌داشتی، قاتل، وحشی، موردِ احترام، پراشتباه، قابلِ توبیخ و انسان. این آخری از بقیه عجیب‌تر است. خشمگینم اما قضاوت نمی‌کنم، نبشِ قبر نمی‌کنم و هیچ‌کس را بدون حضورِ خودِ او  و وکیلِ مدافع به دادگاهِ قضاوت نمی‌برم. حق دارم قضاوت کنم؟ باید فرض کنم اصلا این حق را ندارم، اما شاید در جایی باید. اگر بایدی در کار بود باید قبل از ابلاغِ حکم، تنها، شنونده باشم و گوش فرا دهم و پس از تشریحِ حکمم، سر به زیر و مغموم. آخر ببین، انسانی را با تمامِ وجوهش منحصر کرده‌ام در حکمِ خود. گویی ناگزیر بودم از این‌کار. پس نباید حکم خود را جار بزنم، صرفا باید با غم، همراهِ قضاوت خود باشم. شادی از قضاوت؟ من آدمش نیستم.
نوشتن باعثِ تسلی است؟ شاید. احتمال دارد صرفا ذهنم را مرتب کند. قبول دارید متن بالا منظم است؟
        

47

اسما پسندید.
خیابان گاندی، ساعت پنج عصر
          به نام خدا
۱
کتاب را ۱۲ مردادماه از شهر کتاب مرکزی تهران خریدم و یک‌نفس تا بامداد ۱۳ مرداد خواندمش. کتابی نیست که نیاز به درنگ داشته باشد و خوشخوان است. البته که حاشیه‌نویسی لازم دارد.
۲
برای من که زمان وقوع قصه کتاب - قتل دو کودک توسط دو نوجوان - اول دبیرستان بودم، کتاب مرور بخشی از زندگی‌ام است. حافظه خوبی دارم و طبیعتاً نسبت به سوژه اگاهی نسبی. کتاب برای من، چند نکته معدود اضافه داشت فلذا راضی‌ام نکرد اما ممکن است برای متولدین مثلاً ۱۳۶۶ یا ۱۳۶۵ به بعد که خاطرات محوی از آن واقعه دارند جذاب‌تر باشد.
۳
سپیده و محمدرضا، دو کودک کم‌سن‌وسال، ۱۲ دی‌ماه ۱۳۷۵ توسط خواهرشان سمیه و با هم‌دستی شاهرخ، دوست‌پسر سمیه، به قتل می‌رسند. شاهرخ و سمیه در زمان قتل کمتر از ۱۵ سال سن دارند. حتی الان هم، این قتل جنجالی و تکان‌دهنده است چه رسد سال‌های بی‌خبری و معصومانه دهه هفتاد. کتاب روایت صفر تا صد این پرونده است.
۴
یک پرسش اخلاقی که نویسنده کتاب هم با آن مواجه بوده ولی خیلی به آن نپرداخته این است: چقدر مجازیم به این قصه‌ها بپردازیم وقتی هنوز بخشی از سوژه‌ها در قید حیاتند و مشغول زندگی خود؟ چون شاهرخ و سمیه پس از قتل و محاکمه با گذشت ولی‌دم، سال ۱۳۷۸ از زندان آزاد شدند و اکنون کامله‌مرد و زنی هستند چهل‌ساله و جایی مشغول زندگی. پدر و مادرهایشان هم. آیا چاپ کتاب یا انتشار پادکست یا مستندی درباره آن واقعه، برهم‌زدن زندگی کنونی آن‌ها نیست؟ پرسشی مهم که گمانم پاسخ قاطعی ندارد. مگر آن‌که، ساخت و یا نشر این کتاب‌ها را بخشی از تدوام مجازات معنوی جرم آن‌ها تلقی کنیم که ذات جرم‌هایی چون قتل است. خاصیت زیستن روی کره زمین.
۵
کتاب البته که ناقص است. نویسنده نخواسته ابعاد ناگفته پرونده را بیان کند. به هر دلیلی که هر دلیلی باشد باز مانع جامعیت کتاب است. برای مثال، در زمان وقوع قتل، شایعه بود شاهرخ و سمیه تحت تاثیر فیلم سینمایی قاتلین بالفطره، ساخته الیور استون بودند. ردپایی از این، در کتاب نیست. یا نحوه آشنایی دقیق‌تر شاهرخ و سمیه، روز قتل، نظرات بازپرس، بازجو و..چیزهایی هست البته ولی خیلی مروری و پرده‌پوشانه
۶
کتاب مروری نسبتاً خوب بر حال‌وهوای اجتماعی آن دوران و وحشت خانواده‌ها دارد. تبعات قتل بر مدیران مدارس، فرصت‌طلبی روزنامه‌ها، نقایص قضایی رسیدگی به پرونده و..
۷
البته که حدیث نفس نویسنده و طیف ناشر، چشمه، در سراسر کتاب قابل ملاحظه است و زیادی توصیفات احساسی و داستان‌نویسانه.
۸
خواندنش را برای یک‌بار توصیه می‌کنم.
        

69

اسما پسندید.
ام البنین: زنی که به خانواده پیامبر خیلی احترام می گذاشت

35

اسما پسندید.
کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)

65

اسما پسندید.
آبی سربلند

33