معرفی کتاب الینور آلیفنت کاملا خوب است اثر گیل هانی من مترجم آرتمیس مسعودی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
5
خواندهام
70
خواهم خواند
24
توضیحات
هرگز کسی به الینور نگفته است که زندگی باید بهتر از خوب باشد، الینور آلیفنت در برقاری ارتباط اجتماعی با مشکلاتی روبه روست و هرچه را که فکر می گند، به زبان می آورد. او برنامه ی زندگی اش را طوری چیده است که از هر نوع تعامل اجتماعی دور باشد اما وقتی ریموند، کارشناس شلخته و دست و پا چلفتی اداره سر راهش قرار می گیرد، همه چیز تغییر می کند. الینور عجیب و غریب به آرامی قدم به زندگی ای می گذارد که ...الینور شخصیتی نیست که بتوان او را به این زودی ها فراموش کرد. امتیاز ساخت این فیلم از این رمان نیز خریداری شده است.الینور آلیفنت مانند رمان جین ایر، زنی استبا زخم عمیق تنهایی و سایه ی کودکی دلخراشی که حتی طاقت به یاد آوردنش را هم ندارد اما بتدریج با شهامتی فوق العاده به آنچه باور نمی کرده سزاوارش باشد، دست می یابد.دلخراش اما طنز آلود، تاریک اما سرشار از زندگی، داستانی که همگان در مورد آن گفت و گو خواهند کرد.
بریدۀ کتابهای مرتبط به الینور آلیفنت کاملا خوب است
نمایش همه1404/1/25
لیستهای مرتبط به الینور آلیفنت کاملا خوب است
1403/1/26
یادداشتها
1404/2/18
الینور آلیفنت، زنی سیساله با روال عجیب و منزوی، زندگیِ ساختارمند و تنهایی دارد. او هر جمعه به یک پیتزافروشی میرود، هرگز با کسی معاشرت نمیکند و گفتگوهایش پر از صداقتِ بیپرده اما ناخوشایند است. گذشتهٔ اسرارآمیز و زخمهای روحی او کمکم با ورود ریموند، همکار سادهدلش، به زندگیاش آشکار میشود. ریموند با مهربانی بیچشمداشت، الینور را به سمت ارتباطات اجتماعی و مواجهه با رنجهای قدیمی سوق میدهد. در طول داستان، الینور با کمک ریموند و یک پیرمرد بیمار به نام سمی، یاد میگیرد که دوستی و حمایت عاطفی چه معنایی دارد. او با گذشتهٔ تاریک خود—از جمله رابطهٔ سمی با مادرش و یک حادثهٔ هولناک در کودکی—روبهرو میشود و قدمبهقدم به سمت بهبودی پیش میرود. رمانی ترکیبی از طنز سیاه و احساسات عمیق که نشان میدهد حتی زخمخوردهترین افراد نیز شفا و امیدواری را تجربه میکنند. **نکته کلیدی:** > "زندگی وقتی دیگران را وارد آن میکنی، آسانتر میشود." **پایان داستان "الینور آلیفنت کاملاً خوب است" (اسپویلر):** در پایان رمان، الینور پس از سالها انزوا و رنج ناشی از یک کودکی آسیبزا، کمکم بهبود مییابد. او با کمک **ریموند** (همکار مهربانش) و **سمی** (پیرمردی که نجاتش میدهند)، یاد میگیرد که به دیگران اعتماد کند. مهمتر از همه، او با گذشتهٔ وحشتناک خود—از جمله سوءاستفادههای روانی **مادر سایکوپاتش** و حادثهٔ آتشسوزی که منجر به مرگ خواهر کوچکترش شد—روبهرو میشود. الینور متوجه میشود که **مادرش (که در زندان است)** همیشه ذهن او را کنترل میکرده، اما حالا او آزاد است. او دوستی واقعی را تجربه میکند، حتی برای اولین بار عاشق میشود (هرچند این عشق یکطرفه است)، و درمییابد که **"کاملاً خوب نیست"**—اما این اشکالی ندارد، چون حالا حمایت دیگران را دارد. **صحنهٔ پایانی:** الینور دیگر تنها نیست. او با ریموند و دوستان جدیدش جشن کریسمس را میگیرد و برای اولین بار احساس میکند که **"تعلق"** دارد. کتاب با امیدواری تمام میشود، نشان میدهد که بهبودی ممکن است طول بکشد، اما هرگز دیر نیست. > **نکتهٔ نهایی:** *"بعضی آدمها را نمیشود نجات داد، اما بعضیها خودشان را نجات میدهند... فقط کافی است دستشان را بگیرید."*
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/10/7
1401/10/5
1403/10/3
1403/2/31
1401/7/22