معرفی کتاب سه قطره خون (فرهنگ جاوید) اثر صادق هدایت

سه قطره خون (فرهنگ جاوید)

سه قطره خون (فرهنگ جاوید)

3.9
262 نفر |
39 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

49

خوانده‌ام

671

خواهم خواند

155

شابک
9786006182032
تعداد صفحات
166
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        مجموعه ی حاضر، دربردارنده ی 11 داستان کوتاه از "صادق هدایت" است. این داستان ها عبارت اند از: "سه قطره خون"، "گرداب"، "داش آکل"، "آینه شکسته"، "طلب آمرزش"، "لاله"، "صورتک ها"، "چنگال"، "مردی که نفسش را کشت"، "مجلل" و "گجسته دژ" برای مثال: "داستان "سه قطره خون" آشفتگی ناشی از گسستن یک رابطه ی عاطفی و احساس انزوای اجتماعی، در ساختاری سمبولیک است. هدایت خود را در مقام نویسنده از ماجرای داستان دور نگه می دارد تا خواننده بی هیچ واسطه ای از منظر ذهن راوی به جلوه های رنگارنگ هستی بنگرد. همه چیز در ذهن می گذرد، توصیف های عینی نیز بهانه ای برای فرو رفتن به اعماق گرداب های روح است.هدایت موفق می شود با ساختن فضای وهم آلودی که در آن اطمینانی به هیچ چیز نیست، تشویش های ناشی از احساس عدم امنیت روشنفکری آشفته ی ذهن را القا کند. او که از برخورد با واقعیت هراسان است، به دنیای ذهنی خود پناه می برد و جنبه هایی از شخصیت خود را به اعمالی وامی دارد که در واقع خود از عهده شان برنمی آید....".
      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

سه قطره خو
          سه قطره خون

قطره
قطره
قطره
سیاهِ جوهری


گشت‌وگذار فکر، جمع‌آوری واژه‌ها و عبارات و اصطلاحات، نشستن و برخاستن با آدم‌هایی از قشرهای مختلف، خواندن، گوش سپردن، همه و همه برای او که می‌نویسد ذره‌ذره توشه در توبره انداختن است تا کجا چه فکری و چه واژه‌ای به هم پیوند بخورند و داستانی از میانش سر برآورَد و شخصیت‌هایی پا بگیرند. قلم نویسنده گاهی در نقطه‌ای فرود می‌آید و شخصیتی از جوهرش فرو می‌چکد که به خورد زبان و خاطرۀ ملتی می‌رود و دیگر پاک نمی‌شود. شخصیت‌هایی مثل داش آکل، میرزا یداللّه، میرزا حسینعلی. اما این قطره‌های جوهر چطور باید در بافت جامعه و ذهن آدم‌هایش نفوذ کند؟ با چه فاصله‌ای باید از قلم چکه و کجا با صفحۀ سفید ذهن خواننده تلاقی کند؟ در نقطۀ اوج جنون و از گلوله‌ای نشسته بر تن گربه‌ای خیالی؟ در ادغام تردید و مرگ؟ از قمه‌ای در پهلو یا از شنیدن شکرپرانی طوطی مقلد؟ میان نامه‌های عاشقانۀ زنی غربی؟ در میانۀ افشای جنایت؟ در چهرۀ معصوم لالوی کولی؟ در هیاهوی بالماسکه؟ در اتاق نمور بالای آب‌انبار یا در خشونتی موروثی؟ در اوج لحظات عرفانی؟ در انتهای حماقت؟ یا شاید ته شرارت؟
داستان‌های مجموعۀ «سه قطره خون» و شخصیت‌هایش به هنگام فرود بر واقعیت، پایشان در لجه‌ای خونخوار فرو می‌رود که آنها را در خود می‌کشد و عصاره‌شان را خراب و مفلوک به دست مخاطب می‌دهد. انگار در رگ زمان و مکان و آدم‌ها به جای خون یخ جاری‌ست. نخ هیچ رابطه‌ای به دیگری گره نمی‌خورد و بریده‌بریده، میان تردید و خشونت و خیانت و شیفتگی و فقر رها می‌شود. هر راهی به بن‌بستی از استیصال می‌رسد و در هر کنجی مرگ خفته است. هر آرزویی زود پوچ می‌شود و هیچ رویایی دوام ندارد. جهانی به‌تمامی بناشده بر تزلزل و شک و خودویرانی که هر عشقی را تباه و هر امیدی را یأس می‌کند؛ پنجه بر چهرۀ مفاهیم والا می‌کشد و آسمان را به زیر می‌آورد تا چاره‌ای باشد اما آسمان نیز چون سایه‌ها زیر لوای جادو می‌گریزد و محو می‌شود. اما این جهان لغزان و تاریک برای ما آشناست. انقدر آشنا که مدت کوتاهی بعد از ورود به آن احساس می‌کنید که باید دستتان را به دیوار بگیرید تا زمین نخورید، اما شاید هیچ دیوار محکمی پیدا نکنید. پس آنگاه قدم به آن بگذارید که آمادۀ سقوط و ویرانی باشید.
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        بسیار عالی 
درسته که نویسنده های ایرانی الحق که از قلم هدایت زاده شدن
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب شامل یازده داستان از هدایت است. بیشتر داستان‌هایِ کتاب، زبانِ قوی، فضایِ غریب، وهم‌آلود و تاریکی دارند.
شخصیت‌های دیوانه یا عجیب، کشتن و خون از عناصرِ تکرارشونده در داستان‌های صادق هدایت هستند؛ نویسنده‌ای که از پدران داستان‌نویسی ایران به شمار می‌رود و سرانجام در ۴۹ سالگی خودکشی کرد.
"سه قطره خون" داستان غریبی است از شخصیت یک دیوانه. داستان با کِششِ بالایی شروع می‌شود و پایان‌بندی و فُرم خوبی دارد. کُدها و موتیف‌ها با هنرمندی در داستان جاگذاری شده‌اند و به درک خواننده کمک می‌کنند.
"گرداب" داستانی است دربارهٔ زِنا و پایان تلخی دارد. کُنش‌ها و تصاویر همسویی که در داستان به کار رفته، جالب هستند.
"داش آکل" جذاب‌ترین داستانی است که از هدایت خوانده‌ام. شخصیت‌پردازی عالی است و مَنِش یک لوطیِ بامرام به‌خوبی نشان داده شده است. داستان فضای عاشقانه‌ای دارد و شخصیت با کشمکش روانی دست‌وپنجه نرم می‌کند. پایان‌بندی هم فوق‌العاده قشنگ و لطیف است.
"آینهٔ شکسته"، داستانِ عاشقانهٔ ساده‌ و معمولی‌ای است که شکلِ سرراستی دارد.
داستان "طلب آمرزش" و "لاله" مرا به یاد داستان‌های مشابهی از جلال آل‌احمد و احمد محمود می‌انداخت.
"صورتک‌ها" با تصویرسازیِ دلخراشِ متناسبی تمام می‌شود و داستان معمولی‌ای دارد.
"مردی که نَفْسش را کُشت" حال‌وهوایی عرفانی و صوفیانه دارد و دربارهٔ حواشیِ کنج عزلت گُزیدن است.
        

40