کتابی که فکر میکنی دربارهٔ نیچهست، اما هرچه بیشتر میخونی، میفهمی دربارهی خودته.
یالوم اینجا قصهای تخیلی ساخته، از دیدار بین نیچه و برویر، یکی از پیشگامان رواندرمانی. اما واقعیت اینه که توی این جلسات خیالی، چیزی فراتر از یک گفتوگوی درمانی در جریانه؛ اینها مکالمههاییان که ذهن آدم رو تکون میدن. انگار دو ذهن درگیر، دو روح زخمی، دارن تقلا میکنن که بفهمن چطور میشه از رنج عبور کرد، نه با فرار ازش، بلکه با مواجهه با حقیقت.
اگر اهل فلسفهای، رد ایدههای نیچه مثل بازگشت ابدی، تنهاییِ اگزیستانسیال و ارادهی معطوف به قدرت رو با گوشت و پوست لمس میکنی. و اگه نباشی هم، باز هم کتابی هست که ازت دعوت میکنه فکر کنی، رنجهات رو بفهمی، و شاید یک ذره با خودت صادقتر باشی.
کتابِ آسونی نیست شاید برای هر خوانندهای اما سختخوان نیست. گاهی سنگینه، گاهی کند میشه. ولی از اون تجربههاست که بعد از تموم شدنش، دلت میخواد یه بار دیگه از اول بخونیش—نه چون جا افتاده، چون خودت در طول خوندن عوض شدی.