معرفی کتاب بریت ماری این جا بود اثر فردریک بکمن مترجم اکبر باستانی بنفش ورق

بریت  ماری این جا بود

بریت ماری این جا بود

فردریک بکمن و 3 نفر دیگر
4.1
123 نفر |
51 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

261

خواهم خواند

105

ناشر
مقدس
شابک
9786225224063
تعداد صفحات
348
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        موضوع این کتاب حول یک زن است که به تازگی شوهر متقلب خود را ترک کرده و در شهر «بورگ» شغلی می گیرد و برای مرکز تفریحی کار می کند. خود این شهر به سختی یک شهر است، زیرا فقط یک پیتزافروشی دارد و یک فروشگاه گل فروشی نیز به تازگی افتتاح شده  است. در آنجا، او خود را مسئولی برای تمیز کردن و مراقبت از بچه های منطقه فقیرنشین می داند. شوهرش «کنت» به تازگی به او خیانت کرده و به سراغ فرد دیگری رفته است. او در خانه ای ساکن می شود «سامی»، «وگا» و «عمر» تعدادی از بچه هایی هستند که در این محل زندگی می کنند. آن ها علاقه زیادی برای شرکت در مسابقه فوتبال دارند، بنابراین از «بریت ماری» می خواهند که مربی فوتبال آن ها شود. این اتفاق و بسیاری از چیزهای دیگری که در این مکان وجود دارد زندگی کسل کننده بریت ماری را به شدت به چالش می کشاند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

یادداشت‌ها

          می‌دانم که اگر بریت ماری را از بیرون می‌دیدم، دوستش نداشتم و کلی باهم مشکل پیدا می‌کردیم ولی چون در این کتاب داخل بریت ماری بودیم باهاش کنار آمدم.
و این که انگار کتاب‌های بکمن همیشه برایم چهار ستاره‌ای می‌شوند. نه ۵ تا و نه ۳. با این که کلی از صحنه‌های کتاب استخقاق پنج ستاره را داشتند. 
شروع کتاب طولانی بود و پایانش هم ولی وسط‌های داستان نه.. انگار کتاب‌های قدیمی‌تر نویسنده این طوری هستند. و پر بود از شخصیت‌هایی که هیچکدام را نمی‌شود دوست نداشت. حتی آن مرد خیانت‌کار نچسب پول‌دوست را یا آن صاحب‌خانه‌ی کم‌بینای بددهن را.
و این که چطور نویسنده‌ می‌تواند این قدر عمیق ببیند و این قدر به داستان‌هایش عمق دهد؟

پی‌نوشت: ۱. شخصیتی که خیلی دوستش داشتم در این کتاب مرد و امروز همه‌اش احساس می‌کنم عزادارم. (به نظرم گفتن این که یک نفر در این کتاب می‌میرد خیلی هم اسپویلر آلارت نخواهد)
۲. این که چطور شخصیت هرکس با تیم مورد علاقه‌اش شکل می‌گرفت را عاشقانه دوست داشتم.

...نتیجه ۳:۳ شد، بعد بازی به وقت اضافه کشید و اون‌ها در ضربات پنالتی برنده شدند. آدم نمی‌تونه به کسی که باباش طرفدار لیورپوله بگه که نمی‌شه چیزی رو تو دنیا تغییر داد.

وقتی کسی طرفدار تاتنهام باشه، بیشتر از این که محبت ببینه، محبت می‌کنه. تاتنهام افتضاح‌ترین تیم افتضاح‌هاست، چون تقریبا خوبه. همیشه قول می‌دند که بازی‌شون معرکه باشه. همین امیدوارت می‌کنه. واسه همین از دوست داشتنشون دست نمی‌کشی و اون‌ها هم هر دفعه با کارهای جدیدشون از ناامید کردنت دست بر نمی‌دارند.
        

11

نرگس

نرگس

1402/11/26

          بنظرم اگه ساده‌پسند باشین، این کتاب می‌تونه گزینه‌ی خوبی باشه! چرا؟ چون کتاب روونیه و با پیچیدگی یا گره خاصی اذیت‌تون نمیکنه. از جملات سنگین فلسفی خبری نیست و نویسنده خیلی راحت باهاتون ارتباط میگیره∩__∩

کتاب «مردی به نام اُوِه» رو هنوز نخوندم، پس وقتی باشگاه هزارتو این کتاب رو برای این دوره انتخاب کرد، حس کردم فرصت خوبیه که با یک کتاب تقریباً طولانی بکمن رو قضاوت کنم.

ماجرای زنی به اسم بریت‌ماری، که ۶۳ سالشه و یک‌سری وسواس‌های خاصی داره. به همین دلیل ممکنه که اوایل، کتاب یکم کند پیش بره یا حس کنین دوسش ندارین! اما به مرور بهتر میشه، غرقش میشین و‌ فکر میکنم حداقل مثل من، وقتی کتاب رو میبندین راضی باشین🌹
و در نهایت نظرم اینه که برای درک کردن بیشتر این افراد، کتابیه که خوندنش خالی از لطف نیست🙏🏻

اینکه این داستان رو با فوتبال: اسم تیم‌هاش و نحوه‌ی عملکردشون مخلوط کرد، برام جالب بود.
و حالا بعد از تموم شدن این کتاب، مطمئنم که باید دوباره به بکمن اجازه بدم داستان‌های دیگه‌ای هم برام تعریف کنه.

✔︎ اما دلیل نمره‌ای که ازش کم‌ کردم طولانی‌بودنش و تکرار بعضی جملاتش بود. یعنی وقتی می‌خواد بگه آدم‌ها فقط بخاطر خودشون تصمیم نمیگیرن این جمله رو ده‌بار در ده‌جای کتاب میگه، حالا شاید اینم مربوط به کارکتر اصلی داستانه اما خب..🤷🏻‍♀️
✔︎ دو اینکه شاید ۲۰ص اول کتاب تأثیر زیادی در جذب مخاطب داشته باشه، چون خودم بودم که ادامه دادم پس یکم دیگه از نمره‌اش کم کردم😁



⚠️❌ از اینجا به بعد یه مقدار بیشتر در مورد شخصیت بریت‌ماری می‌نویسم و ۲ پاراگراف آخر هم که کلا اسپویله خالصه😂🌹

از نظر من بریت‌ماری دختری بود که از روز اول وسواسی نبود! شاید رفتار والدین و تبعیضی که گذاشته بودن باعث ایجاد این رفتار‌ها شد و واقعاً این یه ظلم بزرگه🥺
🌱اینگرید هیچ‌وقت منفی‌باف نبود. در مورد اینجور آدم‌ها، هیچ‌وقت نمی‌توان فهمید که چون بقیه اینگرید را دوست داشتند مثبت‌اندیش بود یا چون مثبت‌اندیش بود بقیه دوستش داشتند. 

نمی‌دونم آیا تمام آدم‌های وسواسی انقدر فداکارن یا چی؟ اصلا فداکاریه اسمش یا پیامد‌های همون اختلاله؟
مگه میشه در هر شرایطی تو از خودت بگذری؟
چقدر ناراحت میشدم که بقیه نمی‌فهمیدن چقدر تلاشگره، حالا معیار‌های تلاشش اشتباهه، قبول دارم!
لطفا اگر این‌چنین آدمی اطرافتون دارین بیشتر براش وقت بذارین، کمتر قضاوتش کنین و بهش فضای امنی بدین که بتونه باهاتون صحبت کنه..



✨بریت ماری داستان ما اگر خواهرش زنده بود، شوهر بهتری داشت یا حداقل می‌تونست باهاش راحت‌تر صحبت کنه شاید خیلی زودتر ازینا بهتر یا حتی خوب شده بود..! همه‌چی شایده / (•◡•) \ اما مانع تلاش نیست(>‿◠)

✨تا حدود خیلی زیادی شخصیت بریت بهتر شد، جسارت به‌ خرج داد و برای خودش زندگی کرد، هرچقدر کم..
از پایان‌بندی داستان هم، تقریبا خوشم اومد؛ حس میکنم یکم بالغانه‌‌تر از پایان‌بندی‌های دیگه شدᕙ(`▽´)ᕗ

و در پایان با کاربرد بهتر و بیشترِ جوش شیرین هم آشنا شدم😂🤝🏻
        

40