یادداشت سارا مستغاثی
1401/3/1
4.0
45
میدانم که اگر بریت ماری را از بیرون میدیدم، دوستش نداشتم و کلی باهم مشکل پیدا میکردیم ولی چون در این کتاب داخل بریت ماری بودیم باهاش کنار آمدم. و این که انگار کتابهای بکمن همیشه برایم چهار ستارهای میشوند. نه ۵ تا و نه ۳. با این که کلی از صحنههای کتاب استخقاق پنج ستاره را داشتند. شروع کتاب طولانی بود و پایانش هم ولی وسطهای داستان نه.. انگار کتابهای قدیمیتر نویسنده این طوری هستند. و پر بود از شخصیتهایی که هیچکدام را نمیشود دوست نداشت. حتی آن مرد خیانتکار نچسب پولدوست را یا آن صاحبخانهی کمبینای بددهن را. و این که چطور نویسنده میتواند این قدر عمیق ببیند و این قدر به داستانهایش عمق دهد؟ پینوشت: ۱. شخصیتی که خیلی دوستش داشتم در این کتاب مرد و امروز همهاش احساس میکنم عزادارم. (به نظرم گفتن این که یک نفر در این کتاب میمیرد خیلی هم اسپویلر آلارت نخواهد) ۲. این که چطور شخصیت هرکس با تیم مورد علاقهاش شکل میگرفت را عاشقانه دوست داشتم. ...نتیجه ۳:۳ شد، بعد بازی به وقت اضافه کشید و اونها در ضربات پنالتی برنده شدند. آدم نمیتونه به کسی که باباش طرفدار لیورپوله بگه که نمیشه چیزی رو تو دنیا تغییر داد. وقتی کسی طرفدار تاتنهام باشه، بیشتر از این که محبت ببینه، محبت میکنه. تاتنهام افتضاحترین تیم افتضاحهاست، چون تقریبا خوبه. همیشه قول میدند که بازیشون معرکه باشه. همین امیدوارت میکنه. واسه همین از دوست داشتنشون دست نمیکشی و اونها هم هر دفعه با کارهای جدیدشون از ناامید کردنت دست بر نمیدارند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.