جەمشید خانی مامم کە هەمیشە با لەگەڵ خۆیدا دەیبرد
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
35
خواهم خواند
16
نسخههای دیگر
توضیحات
ھەستەکەم ناونیشان کتێبەکە نزیکە لە ناوەڕۆکی ڕۆمانەکەوە، نزیکە لە گەورەترین سیفەت لە کارەکتەری پاڵەوانەکە کە کەسێکە با ئەیبا. ھەتا ئەگەر لەڕووی مەجازیشەوە تەماشایبکەیت جەمشید خان کەسێکە کە وەکو یارییەک وایە بەدەست ڕووداوەکانەوە، وەکو کەسێک وایە ھەموو ڕووداو و کارەساتە مێژوویی یا ئەو شتە ڕۆژانە سادانەی کە لە دەوروبەری ڕووئەیات بە شێوەیەک لە شێوەکان لەگەڵ خۆیانا ئەیبەن و ئەیفڕێنن. جەمشید خان کەسێکە کە زیاتر لەوەی کە ئیرادەی خۆی دەور ببینێ لە چارەنووسیا، شتەکانی چواردەوری دەور ئەبینن لە چارەنووسیا، ھێزەکانی تر دەور ئەبینن لە دیاریکرنی چارەنووسیا، وە ژیانی خۆی ھێندەی بەدەست ئەو ھێزانەی کەوەیە بەدەست خۆیەوە نییە…
بریدۀ کتابهای مرتبط به جەمشید خانی مامم کە هەمیشە با لەگەڵ خۆیدا دەیبرد
یادداشت ها
1401/7/3
5
1400/11/8
4
1401/8/7
آرزوی داشتن مملکتی که بادش آدم را با خود نبرد توصیف انسان خاورمیانه با ابزار رئالیسم جادویی (جمشید خان عمویم، که باد همیشه او را با خود میبرد) نوشته؛ بختیار علی، نویسنده و شاعر کرد عراقی ساکن آلمان است که علاقه مندان به داستان در ایران بیشتر اورا با رمان تحسین شده (آخرین انار دنیا) میشناسند. مریوان حلبچه ای این اثرا را از کردی به فارسی برگردانده و نشر نیماژ در سال 1395 به چاپ سپرده است. تمام داستان همان گونه که از نامش پیداست، حول محور جمشید خان می گردد. جمشید خان مبارز به ظاهر کمونیستی است که در زمان دیکتاتوری صدام در عراق در سن هفده سالگی دستگیر می شود. کمونیستی که آرمانهایش با آنچه معمولا از کمونیستها انتظار میرود کمی متفاوت است. جمشید خان قبل از دستگیری مردی کوتاه قد وکمی چاق بود که در زندان به شدت ضعیف شده و کاهش وزن ناگهانی و شدیدی پیدا میکند. در یکی از جابجایی ها در حیاط زندان به ناگاه باد شدیدی می وزد و جمشید خان را همچون پر کاهی از زمین کنده و به هوا میبرد از زندان خارج میعکند و کیلومترها آن طرف تر، روی سقف یک مکانیکی رها میکند. داستان طوفانی آغاز میشود. روایتی اول شخص بر بستر رئالیسم جادویی. انتخاب هوشمندانه راوی اول شخص با زاویه دید محدود، اطلاعات داستان را در غالب دیدهها و شنیدههای سالار، برادر زاده جمشید خان، در اختیار خواننده می گذارد که این امر از تفسیر اضافی رویدادها جلوگیری کرده و این ایجاز، موجب درگیر شدن ذهن مخاطب برای تخیل بیشتر و ساخت فضای قصه در ذهن اومی شود. جمشید خان از زندان فرار کرده و شاید در نظر اول قهرمان است. قهرمانی با قدرت پرواز اما بی اراده. قهرمانی که تابع شرایط محیط است و باد او را به هر طرف که خواهد میبرد. قهرمانی که پس از هر بار سقوط، خاطراتش رنگ میبازد و بدل به شخصیتی دیگر میشود. مردی که از گذشتهاش هیچ خاطرهای ندارد و تبدیل به بازیچهای برای رسیدن قدرتها به اهدافشان میشود. جمشید خان پس از هر بار سقوط، شخصیت و اندیشه اش تغییر میکند و در هر شخصیت جدید، بینهایت افراطی است. مردی با توان پرواز که بیاندازه غمگین است. جمشید خان شاید به نوعی نماد مردم خاورمیانه باشد. انسانهایی که به واسطه توانایی یا قابلیت خاصی مدام تحت ستم وسلطه بودهاند و داشته هایشان بلای جانشان شده. انسانهای غمگین در جستجوی آزادی، که با در باغ سبزی به بیراهه رفتند. داراییشان را برای توهم عشقی به فنا دادهاند و با اندک قدرتی به دیکتاتوری کشیده شدهاند. داستان در اواسط کمی به تکرار کشیده میشود اما در فصل پایانی، بختیار علی از زبان سالار نسخه ای برای رهایی از فراموشی و رنج و بی هویتی برای جمشید خان میپیچد و آن خالکوبی گذشته بر روی بدن همچون کاغذش و مهاجرت از میهن است. چاپ شده در روزنامه ایران
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
14
1403/6/4
2