یادداشت فاطمه ایلخانی

جمشیدخان عمویم، که باد همیشه او را با خود می برد
        شاید اولین کتابی بود که با سبک رئالیسم جادویی خوندم
یا شاید تازه دارم این سبک رو درک میکنم
جالب بود برام
و نیمه دومش بیشتر تلنگر زد بهم
فهمیدم اون حسی که اول کتاب داشتم و میخواستم جای جمشید باشم و همش در حال پرواز، چندان هم خوشایند نبود
رهایی و فراموشی و شروع از صفر خیلی وقتا خوب نیست
نداشتن گذشته و از یاد بردن تلخ و شیرین آدمیت تو رو به خطر میندازه
اگه خودت برنامه نداشته باشی واسه زندگیت اسیر برنامه ای میشی که دنیا واست میچینه
انسان نیاز داره که هویت داشته باشه که دلبسته باشه که روی باورهاش فکر کرده باشه و پاشون بمونه
نکنه که بادبادک بازیات و وابستگی به این کار جلوی زندگی کردن و مسیر مستقل تو رو بگیره 
اولین کتابی که تو تعطیلات تابستونی خوندمش😍
و به عنوان جایزه وسط امتحانا خریده بودم واسه خودم
خوب بود
هر کسب نیاز داره وزین باشه که باد نبرتش و وزین بودن ما به گذشته ما مربوطه
      
285

20

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.