یادداشت نیما اکبرخانی

جمشیدخان عمویم، که باد همیشه او را با خود می برد
        راستش من هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی از ادبیات کردستان بشینم بخونم ، اینم نمی دونم چی شد که خوندم اصلا ! نه که مشکلی باهاش داشته باشم ، نه منتها همیشه پیرو این تفکر بودم که انقدر شاهکار نخونده هست که تا آخر عمرم هم نمی تونم بخونم و در نتیجه به این طور کتاب ها اصلا نمی رسم .
کتاب رو در دو مجلس خوندم و به این دلیل در یک نشست مطالعه ش تموم نشد که در وقت و خواب آلود شروعش کردم و امکان نداشت توی اون وضعیت بیش از نیم ساعت بتونم مطالعه کنم وگرنه انقدر جذاب هست که شما در یک نشست بخونیدش. 
تقریبا ما وقع کردستان عراق رو جناب آقای بختیار علی داره توضیح می ده و شاید جمشید خان نمادی باشه از اکتیویست های کردستان عراق شاید هم نماد دیگه ای باشه و من اشتباه کنم.
ولی نثر لطیف و دلنشینی داره کتاب و روح آدم رو موقع مطالعه حسابی تکون می ده . 
انقدری یخوب بود که می خوام بم باز هم از بختیار علی بخونم. شما هم بخونید کیف می ده
      
6

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.