اتللو

اتللو

اتللو

ویلیام شکسپیر و 1 نفر دیگر
4.1
57 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

124

خواهم خواند

54

شابک
9789648008333
تعداد صفحات
64
تاریخ انتشار
1397/12/14

توضیحات

        انتشارات دبیر منتشر کرد
حیرت انگیز است وقتی اظهار نظر گوته را درباره ویلیام شکسپیر می خوانیم و درمی یابیم که او نوعی رابطه بین بزرگ شاعر ایران زمین حافظ وشکسپیر یافته است و به طریقی ستایشگر آن ها که بهتر است بگوییم ستایشگر آثار آن هاست... .

      

یادداشت ها

هروقت بخوا
          هروقت بخوام در مورد اثری صحبت کنم یاد این جملات مرحوم آل احمد در مورد "قمارباز" داستایوفسکی میفتم که می‌گفت:
(من از داستایوسکی می‌ترسم؛ حتّی وحشت دارم؛ یعنی هر وقت کتابی از او خوانده‌ام، وحشت کرده‌ام. نه از این باب که نوعی داستان جنایی سر داده باشد... بلکه از این جهت که در برابر دنیای پیچیده‌ی ذهن او احساس حقارت می‌کنم. احساس هیچی، نیستی و اینکه "آخر وقتی کسی همچو  او  قلم می‌زده ،تو دیگر  که هستی!..." و از این قبیل؛ و این حالی است که البته در برخورد با دیگر بزرگان نویسنده هم به آدم دست می‌دهد و آن وقت مضحکه نیست که بنشینی و بنا به امر دوستی بخواهی قلمی در باب چنین اعجوبه‌ی وحشت انگیزی بزنی؟ امّا چه باید کرد که هر خاری روزی به کاری می آید! و نیز اگر قرار بود همه‌ی خُردان در مقابل بزرگان جا بزنند که فرق خُـردی و بزرگی را تو از کجا می‌دانستی؟)
چهارصد سال از این نمایشنامه میگذره و من هم از شکسپیر می‌ترسم. از اینکه چطور شکسپیر تونسته عواطف و احساسات بنیادین بشر رو به چالش بکشه حیرت زده‌ام. حسد، غیرت، آبرو و اتللو و دیگر افرادی که در منجلاب این احساسات به نابودی کشیده میشن. 
        

25

«حسد دیوی
          «حسد دیوی است که از خود مایه می‌گیرد و از خود می‌زاید»
اتللو، یک فرمانده نظامی مراکشی‌ست که در ارتش ایتالیا خدمت می‌کنه، یک فرمانده بلند پایه که پیروزی‌های زیادی به دست آورده و شخص بسیار شریفیه.
اتللو عاشق می‌شه، معشوق او دزدمونا دختر زیباروی سناتور ایتالیایی‌ست.
آن‌ها بدون اجازه پدر دختر با هم ازدواج می‌کنند؛ ولی فردی به نام یاگو انگیزه زیادی برای به تباهی کشیدن آنها دارد...
.
اتللو دومین نمایشنامه‌ای هست که از شکسپیر می‌خونم و خیلی برام راحت‌تر از هملت بود.🌱
.
چند نکته درمورد کتاب:( بعد از خوندن کتاب، این بخش یادداشت رو بخونید✨)

۱. داستان کتاب در زمان جنگ بین ایتالیا و امپراطوری عثمانی بر سر جزیره قبرس است. سلطان عثمانی( در واقع پسر سلطان سلیمان و خرم سلطان) به طمع تصرف قبرس، ناوگان دریایی‌ش را به سمت این جزیره راهی می‌کنه و در نهایت هم این جزیره را اشغال می‌کنه و از مالکیت ایتالیا خارجش می‌کنه... پس داستان کتاب در این برهه روایت می‌شه.

۲. یاگو دو انگیزه برای نابودی اتللو داشت:
نارضایتی از اینکه اتللو، کاسیو را به عنوان معاون خودش انتخاب کرد.
و اینکه شایعه شده بود همسرش( امیلیا) با اتللو به او خیانت کرده، اما این مسئله اثبات شده نبود ولی یاگو در هر صورت نقشه شوم خودش را دنبال می‌کرد.

۳. اتللو بیشتر عمر خودش را در جنگ گذرانده و شناخت زیادی از ویژگی‌های زنان نداره. شاید یکی از علت‌هایی که سبب می‌شه دسیسه‌های یاگو راحت‌تر پیش بره، همین مسئله است.
و مخاطب کتاب در عین این‌که اتللو را مقصر می‌داند، به او حق هم می‌دهد.
‌.
⭕ خطر اسپویل
من نتونستم رفتار اتللو رو صرفا حسد تلقی کنم، تصور کنید به کسی بگن همسرش بهش خیانت کرده، آیا واکنشی که نشان میده صرفا از روی حسادته؟ 
این‌جا صرفا نمیتونه منظور «حسد» باشه و «نوعی غیرت یا بدگمانی» را شامل میشه. ( با توجه به یادداشت آقای شمس در مورد معنی jealous )
.
📔 از متن کتاب:
ای خدایان دوزخ، هنگامی که اهریمنان سیاه‌ترین گناهان را تدارک می‌بینند، نخست آن را به رنگ‌های آسمانی می‌آرایند.

وجود ما باغی‌ است که اراده‌مان باغبان آن است.

عاشق، هرچند که بزدل باشد، باز عشق بیش از آن‌چه طبیعت در نهاد او به ودیعت نهاده به وی آزادگی و مردی می‌بخشد.
.
تصاویر🌱
بالا: نقاشی اتللو و دزدمونا اثر William Powell Frith 
پایین: نقاشی دزدمونا اثر Frederick Leighton
.
18 تیر ۳
        

33

باورِ خواس
          باورِ خواسته‌شدن

– می‌دانی حسادت شبیه چیست؟
– در صفحۀ حوادث روزنامه‌ای روزی در جایی نوشته بود: « مورچه‌های آدم‌خوار به مردی حمله کردند و او به مغز خودش شلیک کرد». حسادت باید چیزی شبیه این باشد.
– او به مغز خودش شلیک نکرد، به مغز آن دیگریِ منفور که داشت عذابی ناخواسته را به او تحمیل می‌کرد، شلیک کرد. این عذاب ناخواسته حسادت است؛ تدریجی و کشنده.
–  مگر حسادت «من» را به «دیگری» تبدیل می‌کند؟
– هر انسانی نیازمند خواسته شدن از جانب کسی‌ست، عمیق و لاینقطع. هر گاه این خواسته شدنِ «من» به خواسته شدن «دیگری» تبدیل شود، بخشی از «من» بی‌ارزش می‌شود. برای یکپارچگی «من» باید هر چه «دیگری»ست از بین برود. «دیگری»هایی چون دزدمونا و کاسیو و از نظر یاگو، دیگری‌هایی چون اتللو.
–  اما دزدمونا اتللو را می‌خواست.
– باور خواستن مهم‌تر از خواستن است. اتللو به باورِ «خواسته نشدن» رسید. خود را بی‌ارزش دید و عذابی دائمی بر روحش مستولی شد. از لحظۀ آغاز تردید تا رسیدن به باور دوباره، رنجی کاهنده در راه است که هرکس تاب تحملش را ندارد. اتللو به یاگو گفت که ترجیح می‌دهد کاملاً فریفته شود تا این که در شک و تردید به سر ببرد. پس خواستن دزدمونا در باوری که یاگو در ذهن اتللو ذره ذره تنیده بود محو شد و رنگ باخت.
– چرا اتللو برای نابودی «دیگری» اینقدر شتاب به خرج داد؟ آیا نمی‌ارزید برای یافتن حقیقت تلاش کند؟
– می‌دانست که اگر حقیقت با صد چهره هم روبرویش برقصد، توان زدودن شک را ندارد. اتللو فهمید که یا باید بکشد یا تلخکامی ابدی تردید را بر خود هموار کند. او کشتن را انتخاب کرد.
– اگر خودخواسته این رشتۀ رنج را بریده بود، پس چرا بعد از رویارویی با حقیقت خود را هم به شمشیر خشم و انتقام کشت؟
– کشتن، حذف دیگری‌ست اما بعدش تسلایی در کار نیست. «من نیک» دیروز که در طول عمرش اعتبار و شرفی به هم زده بود، ناگهان به «من پلید» قاتل بی‌آبروی امروز تبدیل می‌شود که عذاب تحملش سخت‌تر از تحمل هر تردیدی‌ست. آن که برای زدودن رنج روح خود به‌شتاب به کشتن دیگری دست می‌زند، از خودکشی ابایی ندارد مگر این که شیطان به حربه‌ای او را از شر دستان خون‌آلودش خلاص کرده باشد.
        

0

          حسد دیوی‌ است که از خود مایه می‌گیرد و از خود می‌زاید.
از شکسپیر گفتن، حقیقتا حرف اضافه زدن است. او و آثارش نه نیاز به معرفی من دارد و نه نیاز به تعریف یا تمجید من.  حقیر در گذشته‌ی نه چندان دور، خواندن شکسپیر را با خونین‌ترین نمایشنامه‌ی او یعنی «تیتوس آندرونیکوس» آغاز نمودم، در ادامه «هملت» و «مکبث» را از او خوانده و امروز نیز توفیق به پایان رساندن یکی از آثار قوی او را داشتم. در وصف قلم نویسنده چیزی جز تمجید و ستایش برای گفتن ندارم و اما اگر شخصی از من بپرسد که اصولا خواندن تراژدی‌ها در این دوره و زمانه چه سودی برای ما دارد و چرا باید آن‌ها را خواند... ارجاع‌شان می‌دهم به مقدمه‌ای که استاد «شاهرخ مسکوب» در ابتدای کتاب «افسانه‌های تبای» برای ما به یادگار گذاشته است. 
به عنوان سخن پایانی باید به ترجمه‌ی اثر اشاره کنم.
اتللو را با ترجمه‌ی جناب محمود اعتمادزاده(به‌آذین) خواندم و حقیقتا پسندیدمش. ایشان تلاش زیادی نموده بود که وزن و لطافت قلم نویسنده را حفظ نماید و از نظر حقیر در کار خود کاملا موفق بود و اثری خوب را برای ما خواننده‌ها به یادگار گذاشت. 
یاد ایشان و استاد شاهرخ مسکوب گرامی
        

20