چراغ ها را من خاموش می کنم
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
28
خواندهام
905
خواهم خواند
219
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
چراغها را من خاموش میکنم اثر زویا پیرزاد، در سال 1380 توسط نشر مرکز منتشر شد و تا کنون بیش از 108 بار تجدید چاپ شده است. زویا پیرزاد نویسنده ایرانی ارمنی مسلک، در آبادان متولد شد. وی نخستین بار با چاپ چراغها را من خاموش میکنم به مخاطبان خود معرفی شد، و جوایزی همچون بهترین کتاب سال وزارت ارشاد، بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری و همچنین لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را از آن خود کرد. زویا پیرزاد خود این کتاب را به زبان فرانسه ترجمه و منتشر کرده است. همچنین این کتاب به زبانهای انگلیسی، آلمانی، یونانی، نروژی، چینی و ترکی نیز ترجمه شد. این کتاب داستان زندگی روزمره و تاحدی ملالآور زنی ارمنی و سی و چندساله است که در دهههای 40، در خانههای سازمانی آبادان زندگی میکند. او سعی میکند همسر و مادری نمونه باشد و البته چنین هست؛ اما در ضمن ورود همسایههای جدید کمی رنگ زندگی روزمره او تغییر میکند. چراغها را من خاموش میکنم درونمایهای خانوادگی دارد که به روابط عاطفی و اجتماعی و تلاش برای انس با آن میپردازد، که البته خالی از زوایای سیاسی نیست.
پستهای مرتبط به چراغ ها را من خاموش می کنم
یادداشتها
1401/1/21
26
1400/11/10
13
1401/3/4
12
1401/2/24
15
1400/12/23
13
1401/2/21
9
1401/4/3
4
1401/2/29
7
1403/2/19
7
1400/10/13
5
1401/12/15
کلاریس، زن خانهداری هست که دچار روزمرگیهای خونه شده... شوهرش،آرتوش به علایق و حرفهای اون بیتوجهه و علاقه شدیدی به افکار چپگرایانه داره. خواهرش، آلیس که آرزوی ازدواج رو تو سرش میپرورونه شخصیتی هست که همیشه با رفتارهاش کلاریس رو شرمنده میکنه و مادرش معمولاً طرف اون رو میگیره. پسرش، آرمن هم با دختر همسایه جدیدشون رابطه برقرار میکنه و توی یک نامهای که به امیلی، دختر همسایه نوشته نسبت به مادرش اظهار نفرت کرده. اما داستان اصلی با وارد شدن همسایه جدید، امیل سیمونیان و مادرش و دخترش امیلی شروع میشه. کلاریس که احساس کمبودهای عاطفی رو تو زندگی شخصیش با آرتوش حس میکنه به توجهها و اظهارات مثبت امیل واکنش مثبت نشون میده و کمکم احساس وابستگی احساسی بهش پیدا میکنه اما امیل در انتها با کس دیگری قرار ازدواج میذاره و بعد هم به تهران میره. آلیس هم ازدواج میکنه و تغییراتی تو زندگی ملالآور کلاریس ایجاد میشه. از جمله زندگی کردن مادرش با اونها و شروع فعالیت خود کلاریس در رابطه با حقوق زنان در کنار خانم نوراللهی. داستان ریتم منظمی داره طوری که از خوندنش خسته نمیشی. تعلیقهای شیرینی هم تو داستان وجود داره. هر چند خیلی از اظهارات فمنیستی (که معمولا اعصاب من رو تو یه داستان خرد میکنه) تو داستان وجود داره اما اونقدر ملموس و منطقی بیان شده که دل رو نمیزنه. (مثل انتقادات فمنیستی سیمین دانشور تو داستان «مردی که برنگشت«). از موتیفها به صورت عالی استفاده شده (قورباغهها، گلهای نخودی، شکرپاش، شورلت و...). تصویرش از شهری مثل آبادان هم خیلی واضح و خیلی جالبه. دفعهی قبل که این رمان رو خوندم بچه دبیرستانی بودم و خیلی چیزها برام مبهم بود اما این دفعه از این رمان بیشتر لذت بردم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
5