حامد صاحبی

تاریخ عضویت:

اردیبهشت 1401

حامد صاحبی

@hamedsahebi

48 دنبال شده

36 دنبال کننده

                دو داستان کوتاه در کتاب‌های «چای عراقی» و «آدم‌های خانه‌ی عنقا» نوشته‌ام. هر دو به انتخاب استاد شرفی خبوشان از نشر معارف.
              
hmdsahebi
hamedsahebi

یادداشت‌ها

نمایش همه
حامد صاحبی

حامد صاحبی

20 ساعت پیش

        بسم الحق؛
۱. از بیست و سه داستان این مجموعه، داستان‌های:
مست (اثر فرانک اوکونور)
دو برادر (اثر میریام آلن دفورد)
دوست (اثر ارنست همینگوی)
دو زن (اثر پول بورژه)
یک بشکه‌ی کوچک (اثر گی دو موپاسان)
جمجمه (اثر رابیندرانات تاگور)
کودکی که گنجشک‌ها را دوست می‌داشت (اثر میخائیل نعیمه)
آشتی (اثر امینة السعید) و
بازگشت (اثر محمود تیمور)
را پسندیدم و از این میان، داستان «کودکی که...» الحق چیز دیگری بود.

۲. با نهایت احترام به استاد عبدالمحمد آیتی باید اعلام کنم که ایشان نباید وارد حوزه‌ی ترجمه‌ی داستان می‌شدند. شأنشان همان ترجمه‌ی قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه است و تمام.

۳. حتی از بعضی داستان‌های ضعیف این مجموعه، می‌توان داستان‌های خوبی درآورد. پس به دوستان داستان‌نویسم پیشنهاد می‌کنم دست‌کم یک دور این بیست و سه داستان را بخوانند.

۴. خوبی این مجموعه، تنوع گسترده‌ی جغرافیایی داستان‌ها و ملیت نویسندگان آنهاست که خود می‌تواند موضوع بحث جالبی باشد برای یک بررسی جغرافیایی ادبیات داستانی.

      

0

        بسم الحق؛
۱. یک آمریکایی غرق‌شده در دنیای مدرن را تصور کنید که می‌زند به سرش برود یونان را ببیند و بعد به خودش بیاید و ببیند که زندگی‌اش به قبل و بعد از یونان تقسیم شده و دیگر آن آدم سابق نیست. این خلاصه‌ی سفرنامه‌ی جناب «هنری میلر» است به یونان در زمان جنگ جهانی دوم.

۲. جدا از سفرنامه، شخصیت نویسنده بسیار گیراست؛ گریزان از ادا و اطوارهای روشنفکرانه و هر چه که مظهر مدرنیته و صنعت و این‌جور چیزها. به نکاتی توجه می‌کند و چیزهایی را می‌بیند که کمتر کسی برایش مهم است و همین نکته، بیشتر شما را شیفته‌ی نویسنده می‌کند تا سفرنامه.

۳. از این سفرنامه یک ایده‌ی داستانی برداشتم و کلی جمله‌ی نغز و چندتا بریده‌کتاب که کم‌کم در بهخوان منتشرشان خواهم کرد.

۴. دو ستاره کم دادم به خاطر ترجمه‌ی افتضاح اندر افتضاح این سفرنامه. اصلاً به خاطر همین ترجمه‌ی بد بود که خواندن این کتاب دو سال و ۱۷ روز طول کشید. بلد نیستید ترجمه نکنید آقا. زور که نیست. 😖
      

22

        بسم الحق؛
۱. «چراغ‌ها...» به معنای دقیق کلمه، یک «برشی از زندگی» است. یعنی شما نباید انتظار غافلگیری، تعلیق و هیجان خاصی را داشته باشید. اگر اهلش باشید، باید خودتان را همراه کنید با راوی داستان «کلاریس» تا شما را با زندگی روزمره و به‌شدت زنانه‌ی خود همراه کند.

۲. از خوبی‌های این رمان، آشنایی با حال و هوای دهه‌ی ۴۰ خورشیدی، آبادان و ارامنه‌ی ایران است. به بیانی دیگر متوجه می‌شوید که وضعیت یک خانواده‌ی ارمنی، در آبادان دهه‌ی ۴۰ خورشیدی به چه صورت بوده است!

۳. دروغ چرا؟ از اینکه این رمان، برنده‌ی این همه جایزه شده تعجب کردم. نه اینکه «بد» باشد. خیر. فقط در این «حد» نبود.

۴. اگر به خاطر شرکت کردن در چالش بهخوان نبود، مطئنم به این زودی (حدود یک ماه) تمامش نمی‌کردم. بس که بعضی جاها کند و کسل‌کننده  پیش می‌رفت داستان.

۵. از همه‌ی ضعف‌ها و کمبودها که بگذرم، از قدرت قلم نویسنده لذت بردم و هرچند دوباره «چراغ‌ها...» را نخواهم خواند، اما در فرصتی مناسب، «عادت می‌کنیم» را آغاز خواهم کرد.
      

31

0

1

        بسم الحق؛
یک: رؤیای نیمه‌شب ، اولین رمانی بود که در زمینه‌ی داستان‌های تاریخی - مذهبی می‌خواندم و تجربه‌ای تازه بود.

دو: نویسنده در کشاندن خواننده تا آخر داستان، تقریباً موفق عمل کرده و به جز در یک‌چهارم ابتدایی داستان، توانسته داستانی جذاب و پرکشش بیافریند.

سه: درشت‌ترین ضعف داستان، که اندکی روی اعصاب بود، دانستن این نکته بود که «هاشم» همان است که ریحانه در خواب دیده. پس تعلیق در این مورد بی‌معناست. اما بزرگترین غافل‌گیری داستان سرنوشت ابوراجح بود که آیا زنده می‌ماند یا خیر؟

چهار: نویسنده در جاهایی از داستان، لحظات معنوی نابی خلق می‌کند که حتی ممکن است نمه‌اشکی هم به چشم خواننده بیاورد. لحظاتی که از حضرت موعود سخن می‌گوید و از دلبری‌های ایشان.

پنج: فضاسازی شهر «حله» و تصویر سبک زندگی مردم در آن دوره‌ی تاریخی بسیار موفق از آب درآمده و از این بابت باید به نویسنده آفرین و باریکلا گفت.

شش: کاش ناشر، همت کند و در چاپ‌های بعدی، با استخدام یک ویراستار و نمونه‌خوان دقیق، تناقض‌های املایی را برطرف کند و مثلاً جایی نوشته نشود «خانهٔ» و در جایی دیگر «خانه‌ی»!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        بسم الحق؛
بدون اغراق، این رمان یک دوره کلاس آموزشی داستان نویسی برای نوجوانان است و من این درس‌ها را از جناب «دویونگ» آموختم:
1. حضور دست‌کم یک قهرمان نوجوان الزامی است.
2. این قهرمان در سرتاسر رمان باید در تلاش برای رسیدن به هدفی مشخص باشد.
3. دغدغه و هدف قهرمان باید برای مخاطب ملموس، جذاب و با توجه به توانایی قهرمان قابل دسترسی باشد.
4. اشاره به موضوعاتی مانند تفاوت نسل‌ها که دغدغه‌ی مشترک بیشتر نوجوانان است باعث همراهی بیشتر مخاطب با داستان می‌شود.
5. وجود کنش فیزیکی در رمان جوان تقریباً واجب است و بسنده کردن به بیان مسائل احساسی نمی‌توان رمان نوجوان را پیش برد.

پ. ن: با وجود همه‌ی ویژگی‌های خوبی که درباره‌ی این رمان گفته شد و نشد، اشاره به نقاط ضعف این رمان هم ضروری است. مانند: تعدد زیاد شخصیت‌ها که برای مخاطب نوجوان ایجاد سردرگمی می‌کند و یا توصیف‌های گاه طولانی و ملال‌آور که حتی مخاطب بزرگسال را هم خسته و دل‌زده می‌کند. چه برسد به مخاطب نوجوان کم‌طاقت!
      

5

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.