یادداشت حامد صاحبی
7 روز پیش
بسم الحق؛ ۱. داستان را در مجموعهی «دیدن دختر صددرصد دلخواه...» خواندم و فکر نمیکردم بهطور مستقل نیز چاپ شده باشد. ۲. وقتی بخواهیم از یک داستان سوررئال صحبت کنیم، درواقع داریم از یک خواب آشفته صحبت میکنیم. خواب آشفتهای که زاییدهی ذهن نویسنده است و ما هیچ ایراد فرمی و حتی محتوایی نمیتوانیم از آن بگیریم. چون «سبک» چنین است! پس فقط باید از این خواب آشفته لذت ببریم اگر بتوانیم! ۳. همهی آنچه که نویسنده خواسته در قالب داستان بیان کند (مانند تنهایی، بیهویتی و حسادت) همه در سایهی بازیهای فرمی و رازگشایی از آن میمون محو شده. یعنی تا شما بخواهی ماجرای میمون را هضم کنی، دیگر حس و حالی برای فکر کردن به آن موضوعات و مفاهیم، برایت نمیماند. پس از نظر محتوایی نیز یک اثر بهفنارفته است. ۴. گیرم که ماجرای آن میمون هم مطرح نمیشد و داستان در قالب یک داستان رئالیستی نوشته میشد، طرز پرداخت به آن موضوعات، یک شیوهی منبرگونه و مستقیم است و از ارزش هنری بسیار پایینی برخوردار است. (دیالوگهایی که بین مشاور و میزوکی دربارهی حسادت رد و بدل میشود.) ۵. متأسفانه این داستان، آغاز آشنایی تلخی بود بین من و آقای موراکامی و کلاً سبک سوررئالیسم. پس تنها یک ستاره تقدیمش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.