یادداشت احمدرضا کوکب

چراغ ها را من خاموش می کنم
        جزو لیست «عمراً بخوانم»م بود. از اسمش و حتی اسم نویسنده اش (دومی را واقعا نمی‌دانم چرا!) معلوم بود از این کتاب‌های عاشقانه‌ی آبکی است که عاشق، مورد بی‌لطفی معشوق قرار گرفته و قرار است شاهد صفحات متمادی، خودخوری و حرف‌های پر از عشق و سوز و البته ناله‌ی عاشق باشیم. دو نفر که اصلا معلوم نیست در چه جهانی زندگی میکنند و جز خودشان در مورد هیچ چیزی صحبت نمی‌شود.
با این وجود، پیشتر هم گفتم که در کتاب صوتی سخت نمیگیرم و اگر هم از کتابی خوشم نیامد، خب، رها می‌کنم. تا حالا هم از این قاعده بد ندیده ام. مثل همین کتاب که واقعاً عالی بود.
در واقع نیم ستاره ای که کم کردم به خاطر اسم مزخرف و بازارپسندش هست. کتاب واقعا فکر دارد و عجیب اینکه از فکر پشت سرش هم خوشم می‌آید. یک ایده‌ی فمنیستی لوس و مسخره نیست و اتفاقا خیلی واقعی به توصیف احساسات زن و بی‌مهری‌هایی که می‌بیند می‌شود. داستان کاملاً کانتکس دارد و زیادی هم دارد. هم شخصیت ها ارمنی ایرانی هستند که خب، خیلی جدید و متفاوت است. هم در ایام قبل از انقلاب، در محله شرکت نفت اتفاق می‌افتد که باز هم جدید است و ما معمولا چیز زیادی در موردش نمی‌دانیم. هم تنوع شخصیتی خوبی دارد و هم چیزهای دیگر. حتی پایان داستان هم خوب بود. از کسی که اسمش زویا باشد، بی خود و بی جهت انتظار داشتم که یک پایان زرد خانمان برافکن غیرواقعی برای داستان ترسیم کند؛ ولی اتفاقاً خیلی هم واقعی و خوب بود. دست مریزاد.
      
81

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.