معرفی کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد

چراغ ها را من خاموش می کنم

چراغ ها را من خاموش می کنم

3.8
523 نفر |
141 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

33

خوانده‌ام

1,189

خواهم خواند

271

شابک
9643058352
تعداد صفحات
294
تاریخ انتشار
1384/2/24

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم اثر زویا پیرزاد، در سال 1380 توسط نشر مرکز منتشر شد و تا کنون بیش از 108 بار تجدید چاپ شده است. زویا پیرزاد نویسنده ایرانی ارمنی مسلک، در آبادان متولد شد. وی نخستین بار با چاپ چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم به مخاطبان خود معرفی شد، و جوایزی همچون بهترین کتاب سال وزارت ارشاد، بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری و همچنین لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را از آن خود کرد. زویا پیرزاد خود این کتاب را به زبان فرانسه ترجمه و منتشر کرده است. همچنین این کتاب به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، یونانی، نروژی، چینی و ترکی نیز ترجمه شد.
این کتاب داستان زندگی روزمره و تاحدی ملال‌آور زنی ارمنی و سی و چندساله است که در دهه‌های 40، در خانه‌های سازمانی آبادان زندگی می‌کند. او سعی می‌کند همسر و مادری نمونه باشد و البته چنین هست؛ اما در ضمن ورود همسایه‌های جدید کمی رنگ زندگی روزمره او تغییر می‌کند. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم درون‌مایه‌ای خانوادگی دارد که به روابط عاطفی و اجتماعی و تلاش برای انس با آن می‌پردازد، که البته خالی از زوایای سیاسی نیست.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به چراغ ها را من خاموش می کنم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به چراغ ها را من خاموش می کنم

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          .
از همان شروع زندگی متأهلی، در خانه بودن و به قول خودم، آزاد بودن را انتخاب کردم. تا الان که پانزده سالی می گذرد، از انتخاب خودم راضی بوده ام. ولی گاهی پیش آمده که تردید کرده ام، خسته شده ام، خودم را در گرداب روزمرگی ها دیده ام. در نهایت گوشه ای نشسته ام و خودم را از بیرون نگاه کرده ام و دوباره مصمم تر از قبل در خانه مانده ام و بزرگ شدن بچه هایم را لحظه لحظه رصد کرده ام و از ثانیه های با هم بودنمان لذت برده ام. هیچ وقت عنوان زن خانه دار را دوست ندارم و در برگه های معرفی نامه، روبروی شغل، گزینه ی خانه دار را خط می زنم و به جای آن می نویسم؛ مادر!
اگر شما هم چنین حسی دارید و اگر شب ها، قبل از خواب سری به آشپزخانه می زنید و بعد به اتاق خواب بچه ها می روید و روانداز آنها را چک می کنید و بعد چراغ ها را خاموش می کنید؛ خواندن کتاب «چراغ ها را من خاموش می‌کنم » برایتان جذاب خواهد بود. 
داستان زن ارمنی به نام کلاریس در دهه ی چهل شمسی در شهر آبادان...
⁦✔️⁩زویا پیرزاد،  نویسنده ارمنی‌تبار اهل ایران است که سال ۱۳۸۰ با رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم جوایزی همچون بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری، کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را به دست آورد.
🌱 من این کتاب را از اپلیکیشن نوار با صدای شبنم مقدمی کوش دادم. شیوه روایت و تغییر لحن ها جذابیت داستان را بیشتر کرده بود.
        

40

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          جزو لیست «عمراً بخوانم»م بود. از اسمش و حتی اسم نویسنده اش (دومی را واقعا نمی‌دانم چرا!) معلوم بود از این کتاب‌های عاشقانه‌ی آبکی است که عاشق، مورد بی‌لطفی معشوق قرار گرفته و قرار است شاهد صفحات متمادی، خودخوری و حرف‌های پر از عشق و سوز و البته ناله‌ی عاشق باشیم. دو نفر که اصلا معلوم نیست در چه جهانی زندگی میکنند و جز خودشان در مورد هیچ چیزی صحبت نمی‌شود.
با این وجود، پیشتر هم گفتم که در کتاب صوتی سخت نمیگیرم و اگر هم از کتابی خوشم نیامد، خب، رها می‌کنم. تا حالا هم از این قاعده بد ندیده ام. مثل همین کتاب که واقعاً عالی بود.
در واقع نیم ستاره ای که کم کردم به خاطر اسم مزخرف و بازارپسندش هست. کتاب واقعا فکر دارد و عجیب اینکه از فکر پشت سرش هم خوشم می‌آید. یک ایده‌ی فمنیستی لوس و مسخره نیست و اتفاقا خیلی واقعی به توصیف احساسات زن و بی‌مهری‌هایی که می‌بیند می‌شود. داستان کاملاً کانتکس دارد و زیادی هم دارد. هم شخصیت ها ارمنی ایرانی هستند که خب، خیلی جدید و متفاوت است. هم در ایام قبل از انقلاب، در محله شرکت نفت اتفاق می‌افتد که باز هم جدید است و ما معمولا چیز زیادی در موردش نمی‌دانیم. هم تنوع شخصیتی خوبی دارد و هم چیزهای دیگر. حتی پایان داستان هم خوب بود. از کسی که اسمش زویا باشد، بی خود و بی جهت انتظار داشتم که یک پایان زرد خانمان برافکن غیرواقعی برای داستان ترسیم کند؛ ولی اتفاقاً خیلی هم واقعی و خوب بود. دست مریزاد.
        

20

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          داستان زندگی زنی ایرانی، به نام " کِلاریس "!
(از این جهت کلاریس نام داشت، چون جزو جمعیت ارامنهٔ ایران بود که والدینش سال ها قبل، به خاطر کشتار و اتفاقات تلخ، از ترکیه به ایران مهاجرت کرده بودند)
[کلاریس بنظر بخشی از شخصیت خودِ خانم پیرزاد است!]
زمانِ داستان، به چندین سال قبل از انقلاب بازمی گردد
مکانِ داستان آبادان است، خاصه محله یا شهرکی که خانوادهٔ مهندسان و کارکنانِ رده بالای شرکت نفت در آن زندگی می کنند( که غالبا از کشورهای دیگر آمده اند، یا اگر هم ایرانی هستند و در ایران زندگی می کنند، آنقدرها هم خودرا پای بند ایران نمی بینند و مفهومی به نام وطن چندان برای شان اهمیت ندارد، مثل خودِ کلاریس یا امیل که جاذبهٔ نافرجام یا شاید دست نیافتنی ای هم میان شان بود)
اتفاق داستان اما، چیزی خارق العاده نبود
اتفاقِ داستان حولِ زندگیِ روزمرهٔ شخصیت اصلی داستان و نوع تفکر و ذهنیت او به مسائلی بود که روزانه برایش رخ می داد؛ همین سادگی هم باعث جذب مخاطب عام آن شده، چرا که سادگی در بیشتر موارد با جذابیت همراه است... .
کلاریس، زنی متأهل و علاقه مندِ به ادبیات و ترجمه است.
همسرش " آرتوش " مهندس شرکت نفت است و دارایِ روحیهٔ انقلابی و عاقل و آگاه به مسائل زمانه، باید بگویم که شخصیت مورد علاقه ام در این رمان هم اوست!
کلاریس و آرتوش سه فرزند دارند و درعین حال، تفاوت های زیادی باهم دارند. آرتوش، اهل سیاست است و کارِ بیرونِ خانه. درمقابل کلاریس، دوست دارد همسری مهربان و لطیف داشته باشد که زیاد کنارش باشد و باهم عاشقانه های زیادی رقم بزنند! برای همین، از همان اول، میان او و اِمیل جرقه هایی و نگاه هایی رد و بدل می شود، اما در عینِ حال، هردو درون گرا هستند و بندهایی بر دست و پا دارند که... .
این کتاب، اطلاعات مختصری درموردِ بخشی از آن زمانِ آبادان به ما می دهد که مربوط به ساکنان اطراف شرکت نفت و روزمرهٔ آن هاست.
قلمِ روانی دارد، که برای نویسنده های تازه کار مفید است.
و برای خوانندگانِ امروز، فضایی نوستالژیک را رقم می زند.

        

28