معرفی کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد

چراغ ها را من خاموش می کنم

چراغ ها را من خاموش می کنم

3.8
505 نفر |
136 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

31

خوانده‌ام

1,156

خواهم خواند

260

شابک
9643058352
تعداد صفحات
294
تاریخ انتشار
1384/2/24

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم اثر زویا پیرزاد، در سال 1380 توسط نشر مرکز منتشر شد و تا کنون بیش از 108 بار تجدید چاپ شده است. زویا پیرزاد نویسنده ایرانی ارمنی مسلک، در آبادان متولد شد. وی نخستین بار با چاپ چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم به مخاطبان خود معرفی شد، و جوایزی همچون بهترین کتاب سال وزارت ارشاد، بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری و همچنین لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را از آن خود کرد. زویا پیرزاد خود این کتاب را به زبان فرانسه ترجمه و منتشر کرده است. همچنین این کتاب به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، یونانی، نروژی، چینی و ترکی نیز ترجمه شد.
این کتاب داستان زندگی روزمره و تاحدی ملال‌آور زنی ارمنی و سی و چندساله است که در دهه‌های 40، در خانه‌های سازمانی آبادان زندگی می‌کند. او سعی می‌کند همسر و مادری نمونه باشد و البته چنین هست؛ اما در ضمن ورود همسایه‌های جدید کمی رنگ زندگی روزمره او تغییر می‌کند. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم درون‌مایه‌ای خانوادگی دارد که به روابط عاطفی و اجتماعی و تلاش برای انس با آن می‌پردازد، که البته خالی از زوایای سیاسی نیست.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به چراغ ها را من خاموش می کنم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به چراغ ها را من خاموش می کنم

یادداشت‌ها

          .
از همان شروع زندگی متأهلی، در خانه بودن و به قول خودم، آزاد بودن را انتخاب کردم. تا الان که پانزده سالی می گذرد، از انتخاب خودم راضی بوده ام. ولی گاهی پیش آمده که تردید کرده ام، خسته شده ام، خودم را در گرداب روزمرگی ها دیده ام. در نهایت گوشه ای نشسته ام و خودم را از بیرون نگاه کرده ام و دوباره مصمم تر از قبل در خانه مانده ام و بزرگ شدن بچه هایم را لحظه لحظه رصد کرده ام و از ثانیه های با هم بودنمان لذت برده ام. هیچ وقت عنوان زن خانه دار را دوست ندارم و در برگه های معرفی نامه، روبروی شغل، گزینه ی خانه دار را خط می زنم و به جای آن می نویسم؛ مادر!
اگر شما هم چنین حسی دارید و اگر شب ها، قبل از خواب سری به آشپزخانه می زنید و بعد به اتاق خواب بچه ها می روید و روانداز آنها را چک می کنید و بعد چراغ ها را خاموش می کنید؛ خواندن کتاب «چراغ ها را من خاموش می‌کنم » برایتان جذاب خواهد بود. 
داستان زن ارمنی به نام کلاریس در دهه ی چهل شمسی در شهر آبادان...
⁦✔️⁩زویا پیرزاد،  نویسنده ارمنی‌تبار اهل ایران است که سال ۱۳۸۰ با رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم جوایزی همچون بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری، کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را به دست آورد.
🌱 من این کتاب را از اپلیکیشن نوار با صدای شبنم مقدمی کوش دادم. شیوه روایت و تغییر لحن ها جذابیت داستان را بیشتر کرده بود.
        

40

          چراغ ها را من خاموش ميكنم. اثر زويا پيرزاد ١٤٠٣/٠٩/١٩
بسم الله الرحمن الرحيم

كتاب جالبى بود. پر از تصوير سازى هاى دل نشين و چشم‌پسند. نويسنده داشت داستان را نشان ميداد و مخاطب بيشتر از اينكه كتاب را بخواند به تماشاى داستان نشسته بود. و بنظرم اين سبب همزاد پنداری و تعامل بيشتر با داستان ميشد. پتانسيل آن را داشت كه به عنوان فيلم نامه هم استفاده شود. اين حد توجه به جزئيات جذابيت كتاب را دوچندان كرده بود. تصوير سازى هاى خانم پيرزاد به گونه اى بود كه آدم احساس ميكرد دارد در آبادان قديم بين تجمع كوچک ملت ارمنى تبار ايرانى  قدم ميزند.  
        از دیگر نكات جالب اين كتاب گفت‌و‌گو هاى كلاريس با خودش بود. كه به آن ( وَرِ ذهن ) ميگفت. و وقتى كارى انجام ميداد. كه باب ميلش نبود. يا در رودرواسى ماند بود. وَرِ ذهنش سريع به او تذكر ميداد يا بهتر است بگویم سقلمه ميزد. 
        نويسنده ارمنى است. متولد آبادان و شخصيت هاى داستان هم ارمنى هستند. و اين نكته باعث ميشود اين كتاب فرصت يك همزيستى خالى از ريا با ارمنى را به دست بياوريم. و بدون هيچ گاردگیری احتمالى بتوانم در جامعه ى كوچك ارمنى هاى ايران سيرى داشته باشيم. قاعدتا يك سرى اطلاعات از آداب و رسوم ، محلات ، شهرهاى ارمنى نشين و تعاملات ارمنى ها هم به دست مى آوريم. 
        كلايس يك نمونه از زن ايرانىِ خانه دارِ بادغدغه بود. شايد قبل از آشنايى با اين كتاب من و تعداد قابل توجهى از مخاطبين جنس مخالف كلاريس به اين جنبه هاى متفاوت از زنِ خانه‌دار ، زن و خانه و نقش مادر  توجه نكرده بوديم. اينكه يك زن خانه دار چقدر ميتواند حساس باشد. اينكه يك مادر چقدر ميتواند قلب بزرگى داشته باشد. و چندین نكته قابل توجه ديگر در مورد زيست زن كه در اين كتاب به آنها اشاره شده است. 
        هر چه به اواخر كتاب نزديك تر ميشدم به دردسر هاى كلاريس يا بهتر است بگويم به دغدغه ها و دردسر هاى زن اضافه ميشد. و از طرفى داستان داشت عجيب تر ميشد. شايد پنجاه‌شصت صفحه مانده به آخر كتاب داستان آنقدر شاخ و برگ پیدا كرده بود كه خود يك كتاب سيصد چهارصد صفحه‌اى دیگر می‌طلبيد. ولى بنظرم براى اينكه كتاب را جمع كند و راهى براى جلد دوم بگذارد. يكهو شاخ و برگ ها را هرس می‌کند. و بنظرم با این کار  داستان را ذبح می‌کند. و از طرفى یک پايان باز براى داستان می‌گذارد تا شايد بعدا دوباره از  كلاريس و خانواده اش بنويسد.

فاضل تقوی | یادداشت های مجنون

#یادداشت_های_مجنون
        

33

        کلاریس، زن خانه‌داری هست که دچار روزمرگی‌های خونه شده... شوهرش،‌آرتوش به علایق و حرف‌های اون بی‌توجهه و علاقه شدیدی به افکار چپ‌گرایانه داره. خواهرش، آلیس که آرزوی ازدواج رو تو سرش می‌پرورونه شخصیتی هست که همیشه با رفتارهاش کلاریس رو شرمنده می‌کنه و مادرش معمولاً طرف اون رو می‌گیره. پسرش، آرمن هم با دختر همسایه جدیدشون رابطه برقرار می‌کنه و توی یک نامه‌ای که به امیلی، دختر همسایه نوشته نسبت به مادرش اظهار نفرت کرده. اما داستان اصلی با وارد شدن همسایه جدید، امیل سیمونیان و مادرش و دخترش امیلی شروع می‌شه. کلاریس که احساس کمبودهای عاطفی رو تو زندگی شخصیش با آرتوش حس می‌کنه به توجه‌ها و اظهارات مثبت امیل واکنش مثبت نشون می‌ده و کم‌کم احساس وابستگی احساسی بهش پیدا می‌کنه اما امیل در انتها با کس دیگری قرار ازدواج می‌ذاره و بعد هم به تهران می‌ره. آلیس هم ازدواج می‌کنه و تغییراتی تو زندگی ملال‌آور کلاریس ایجاد می‌شه. از جمله زندگی کردن مادرش با اونها و شروع فعالیت خود کلاریس در رابطه با حقوق زنان در کنار خانم نوراللهی.
داستان ریتم منظمی داره طوری که از خوندنش خسته نمی‌شی. تعلیق‌های شیرینی هم تو داستان وجود داره. هر چند خیلی از اظهارات فمنیستی (که معمولا اعصاب من رو تو یه داستان خرد می‌کنه) تو داستان وجود داره اما اونقدر ملموس و منطقی بیان شده که دل رو نمی‌زنه. (مثل انتقادات فمنیستی سیمین دانشور تو داستان «مردی که برنگشت«). از موتیف‌ها به صورت عالی استفاده شده (قورباغه‌ها، گل‌های نخودی، شکرپاش، شورلت و...). تصویرش از شهری مثل آبادان هم خیلی واضح و خیلی جالبه. 
دفعه‌ی قبل که این رمان رو خوندم بچه دبیرستانی بودم و خیلی چیزها برام مبهم بود اما این دفعه از این رمان بیشتر لذت بردم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6