بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کیانا ابوذر

@Kiyana.abz

4 دنبال شده

15 دنبال کننده

                      
                    
kiyanaab
http://null

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

پست‌ها

فعالیت‌ها

            شاهکاری از رئالیسم ادبی که نیاز به تعریف ندارد. ناتور دشت در 70 سالی که از انتشارش در 1951 می‌گذرد با فروش بیش از 65 میلیون نسخه، همواره کتاب محبوبی در سرتاسر جهان برای نوجوانان بوده و ریشه‌ی این محبوبیت را به زعم من باید در واقعی و ملموس بودن افکار و هیجانات هولدن کالفیلد جست‌وجو کرد. ما شاید هرگز در زندگی‌مان با حوادثی که قهرمان 16 ساله‌ی کتاب با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کرد مواجه نشویم، اما احساساتی که سلینجر از زبان او در مواجهه با این حوادث بیان کرده به قدری فراگیر و جهان‌شمول است که مرزهای جغرافیایی و فرهنگی نمی‌شناسد و لزوماً وابسته به رخدادهای زندگی یک نوجوان 16 ساله‌ی آمریکایی در دوران جنگ سرد نیست. 
داستان هولدن کالفیلد پس از اخراج از مدرسه آغاز می‌شود. جایی که او سه روز ما را با خود همراه می‌کند تا در خلال مشکلات خود با دنیای بیرونی‌اش، به نبرد درونی‌اش در بحران‌های هویتی، مسائل جنسی، افسردگی، مشکلات ارتباطی و دورافتادگی از جامعه‌ هم ادامه دهد. زبان او تندوتیز است و از فحاشی به چیزهایی که با آن‌ها مشکل دارد خودداری نمی‌کند. او چیزها را به همان تیرگی‌ای که هستند می‌بیند و تمایلی به مثبت نگریستن بی‌دلیل به هیچ چیز ندارد. 
شخصیت هولدن کالفیلد در این سال‌ها به طور مداوم تحت تحلیل‌های روان‌شناسی و روان‌کاوی بوده است. بسیاری از این تحلیل‌ها حکم به شرایط غیرعادی هولدن می‌دهند و برچسب‌های مختلفی من جمله مانیک دپرشن به او می‌زنند. مانیک دپرشن اختلالی خلقی است که از علائم آن می‌توان تغییر بی‌دلیل و سریع مود، اختلالات خواب، توهم و پارانویا را نام برد که هولدن تقریباً همه‌ی آن‌ها را نشان می‌دهد. مشکلات او تأثیر شگرفتی بر ارتباطاتش می‌گذارد و او را در ایجاد رابطه با دیگران دچار مشکل می‌کند. به همه چیز بدبین است و جهان را دار مکافاتی می‌بیند که هیچ نقطه‌ی روشنی در آن نمانده و مردمش دیگر ارزشی برای خود قائل نیستند. اما سوال اینجاست آیا مقدار علائم هولدن در سن او و در زمانه‌اش طبیعی نیست؟ جامعه‌ای که به تازگی جنگ جهانی دوم را از سر گذرانده، تغییرات فرهنگی بسیاری به خود دیده، شکاف نسل‌ها در آن بسیار عمیق شده و افق آینده‌اش هم آن‌چنان که انتظار می‌رفت روشن به نظر نمی‌رسد. آیا در این جامعه وجود خیل نوجوانان بدبینی که احساس درک نشدن پیدا کنند یا از زندگی خود ناامید شوند و به دنبال هم‌صحبتی باشند غیرعادی است؟ 
فکر می‌کنم استقبال گسترده‌ای که از ناتور دشت در سراسر جهان به عمل آمده به ما پاسخ خوبی می‌دهد. این استقبال به زعم من به علت هم‌ذات‌پنداری عمیق خوانندگان با هولدن است. احتمالاً اکثر علاقه‌مندان (بالأخص نوجوانان) این کتاب افکار و عقایدی مانند هولدن را در سر پرورانده‌اند، چه به مانند هولدن آن را در زندگی تا حدی بروز داده باشند و چه صرفاً آن را به شکل خشمی فروخورده سرکوب کرده باشند. قضاوت اینکه آیا هولدن در شرایطی غیرطبیعی به سر می‌برد بر عهده‌ی متخصصان این حوزه است، ولی یک حقیقت درباره‌ی هولدن متقن است و آن اینکه افکار هولدن غیرطبیعی نیستند، و در واقع کمابیش در ذهن هر نوجوانی که در آن شرایط بزرگ شود می‌توانند ایجاد شوند. دنیایی که سلبریتی‌هایش نماد تظاهر و دورویی باشند و مردمش دغدغه‌ی متعالی‌ای نداشته باشند و در روزمرگی بی‌هدفی گم شده باشند برای نوجوانان ناامیدکننده است و هولدن در این شرایط خودش را در می‌یابد که احساس می‌کند هیچکس حرف او را نمی‌فهمد. شاید بهتر باشد سعی کنیم خودمان را بیشتر جای او بگذاریم تا متوجه این موضوع شویم که او احتمالاً آن‌چنان هم بدبین نیست. شاید هولدن کالفیلد فقط یک واکنش طبیعی به جامعه‌ای با شرایطی که خودش توصیف می‌کند است. بیگانه‌ای با امیال و آرزوهای سرکوب‌شده! و این موهبت بزرگی است که در این زمانه ما شانس دسترسی به این داستان جذاب را داریم. 


          
            #پریدخت که منتشر شد همینجا یه مطلب نوشتم که نوش جون نویسنده اش این همه صف کشیدن و تحویل گرفتن و تجدید چاپ توی مدت کوتاه.
هنوز هم میگم. چون نویسنده اش با کلمات آشناست و با کلمه جا توی دل مردم و مخاطب باز کرده.
همون موقع هم البته میدونستم قطعا با یک شاهکار مواجه نخواهم شد. حالا که خوندمش هم دوستش دارم چون کلمات و جملات ناب و فاخر زیاد داره. 
اگه اهل خواندن اینجور متنها هستید این کتاب رو از دست ندید.
اما اگه به خیالتون این کتاب رمانه یا داستان و به همین دلیل قصد دارید بخونیدش کلا بی خیال بشید. چون نامه های پریدخت و سیدمحمود فقط شرح درد فراغه و از مشروطه هم اگر چیزی میگه، نکته دندون گیری نداره. 
کتاب با اینکه نثر قاجاری داره اما بی نهایت خوش خوانه و دلپذیر. اما داستان نیست.
شرح شیداییه بیشتر.
گاهی هم آدم میمونه به کار سیدمحمود. جایی که به دلیلی باید با شتاب برای معشوق نامه بنویسه سر صبر وضو گرفته و تا آب وضوش خشک بشه میشینه سر حوصله نامه می نویسه.

به نظرم پریدخت یه غزل منثوره. نویسنده این بار به جای نظم با نثر به شرح دلدادگی عاشق و معشوق پرداخته. ولی ای کاش کمی هم داستان گویی چاشنی کارش میکرد. کم نبودن شاعران قصه گو
          
            کتابی که فرصت کردم در اوج سرشلوغی این روزهای پر ماجرا بخونم این #کتاب بود: #پروانه_ای_که_سوخت 
نوشته: #سارا_عرفانی عزیزم
که شامل روایت هایی داستانی از زندگی و شخصیت #شهید_نواب_صفوی و  شکل گیری جمعیت #فداییان_اسلام و هدف و چارچوب اسلامی آن و بیان تفاوت های آن با گروه های تروریستی بود.
این کتاب از تولد و کودکی مجتبی نواب صفوی شروع شده بود و به بیانی ساده و روان، توضیحاتی از خانواده و محیط زندگی و تربیت او و شکل گیری و ریشه دواندن عقاید در وجود او داده بود.
در ادامه به بیان نکات مورد اهمیت برای جمعیت فدائیان اسلام پرداخته بود و چگونگی عملکرد شجاعانه آن ها در زمان خفقان و خیانت شاهنشاهی پرداخته بود.
در آخر به نحوه دستگیری و شهادت مظلومانه ولی پر اقتدار این جوانان مومن و شجاع پرداخته بود و در کل کتاب جامع و مانعی بود که اطلاعات پرمغزی را در حجمی کوچک و بیانی شیوا در اختیار مخاطب قرار می داد.
در ادامه برشی از کتاب رو می خونید:
" گفتم: من هرگز با هیچ پادشاهی ملاقات نکرده ام؛ اما چون تو سید هستی و از نوادگان رسول خدایی، برای نصیحت اومدم. ای پسر عمو اگر شده، روی پشت بام خونه های مردم گندم بکارید و رفع احتیاج کنید؛ اما از بیگانگان رفع احتیاج نکنید. این خیلی بهتر از اونه که دست گدایی و احتیاجبه سوی دشمنان اسلان دراز کنی.
بعدها شنیدم روزنامه های عربی نوشته اند شاه حسین چنان تحت تاثیر حرف های نواب صفوی قرار گرفته که دیگه سوار ماشین شخصی اش که ساخت انگلستان بوده، نشده و اون رو فروخته." ...