آخ قلبم از غم و رنجی که هری احساس کرد تیر کشید :(
و همچنین برای تنهایی و زندگی ناکام سریوس..

      

        یکی از بهترین تصمیم های اخیرم، این بود که وقتی هیچ دلخوشی و هیچ کورسویی از امید توی زندگیم نداشتم مجموعه هری پاتر رو شروع کردم، میتونم بگم من رو به زندگی برگردوند🥲❤️
راستی تا اینجا این جلد موردعلاقه منه.
      

        گاهی فقط یه کتاب میخوای که تو رو ببره توی دنیای خودش و چند ساعتی از دنیایی که توش هستی جداشی، این برای من اون کتاب بود.
و جا داره بگم که حسرت زندگی کردن توی یکی از این خونه ها همیشه با من هست..
      

        داستان خیلی آروم جلو رفت ولی تصویر سازی داستان خیلی زیبا بود و باعث شد که کتاب به قلبم بشینه :)
      

        واقعا کتاب های منصور ضابطیان منو سر ذوق میاره، فکر کن خوابیدی روی تخت ولی همزمان داری توی کوچه پس کوچه های آلمان قدم میزنی..
      

        انگار که منم توی اون باغ زندگی کردم..
خیلی دلم برای تک تک آدماش و ماجراهای باغ تنگ میشه :(
      

        خیلی قشنگ بود، خیلی زیاد.. دیالوگ های رت باتلر، جوری که اسکارلت با مشکلات و چالش هاش برخورد میکرد و در آخر جمله ی معروف اسکارلت: فردا راجع به این موضوع فکر میکنم..