بریدهای از کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد
7 روز پیش
صفحۀ 292
کتاب را که بستم سوفی گفت «حیوونکی پسر کوچولو.» آرسینه گفت «چرا حیوونکی؟» آرمینه گفت «آخرش که خوب تمام شد.» سوفی گفت «آره، ولی اولش خیلی بدبختی کشید.»
کتاب را که بستم سوفی گفت «حیوونکی پسر کوچولو.» آرسینه گفت «چرا حیوونکی؟» آرمینه گفت «آخرش که خوب تمام شد.» سوفی گفت «آره، ولی اولش خیلی بدبختی کشید.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.