معرفی کتاب زمین سوخته اثر احمد محمود

زمین سوخته

زمین سوخته

3.8
186 نفر |
79 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

30

خوانده‌ام

313

خواهم خواند

253

ناشر
نشر نو
شابک
0000000071549
تعداد صفحات
334
تاریخ انتشار
1361/1/3

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
جوان خاکستری پوش روبرویم  ایستاده است و حرف می زند. نمیدانم چه میگوید. صدایشس را نمی شنوم. به لبهایش نگاه میکنم که تند تند حرکت می کندد . دندانهای ناموزونش پیدا و ناپیدا می شوند. نگاهم از لبانش سر می خورد رو دماغش. چه بزرگ و بی قاعده به نظرم می آید. بعد به چشمانش نگاه می کنم که انگار کلاپیسه است. حالا، پیشانی جوان خاکستری پوش است. عرق و خاک هم قاطی شده است و تمام پیشانی اش را پوشانده است. ناگاه از بالای سر جوان خاکستری پوش چشمم می افتد به دستی که در انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار بالا رفته است و تو خوشه خشک نخل بلند پایه گوشه حیاط ننه باران گیر کرده است.
آفتاب کاکل نخل را سایه روشن زده است. خون خشک، تمام دست را پوشانده است. انگشت کوچک دست، از بند دوم قطع شده است و سبابه اش مثل یک درد، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است. 

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به زمین سوخته

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

25 صفحه در روز

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به زمین سوخته

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        زمین سوخته تا پنجاه صفحه مانده به آخر شبیه مستند نگاری است از شهر اهواز و محله کوچکی به اسم محله ننه‌باران و حال و احوال مردم آنجا در سه ماه اول آغاز جنگ ایران و عراق. از اواخر تابستان سال ۵۹ تا اواخر پاییز همان سال. رمان بسیار کند پیش می‌رود و به دلیل زبان روان و گویای محمود و بیان جزئیات و ریزه‌کاریهای زندگی در آن شرایط بحرانی مخاطب خودش را درون آن زندگی احساس می‌کند و به شدت با شخصیت‌های رمان مثل مهدی پاپتی، رستم افندی، یوسف بیعار، احمد فری، امیرسلیمان، ناپلئون، میرزاعلی، ممد میکانیک، فاضل، ام مصدق، نرگس، گلابتون، خواهر و بچه و شور و پدر و مادرش و ننه‌باران و عادل احساس همدلی و نزدیکی می‌کند. پنجاه صفحه آخر رمان اما آن را از نوشته‌ای مستندنگارانه تبدیل می‌کند به رمانی درخشان وقتی راوی به‌خاطر تماس تلفنی از محله می‌رود و دقیقا همان شب که او نیست موشکی خانه‌های محله را روی هم می‌آورد و او همراه مخاطب شاهد بیرون کشیده شدن جنازه آدمهایی است که انقدر خوب در صفحات پیشین رمان پرداخته و معرفی شده‌اند که با دیدن جنازه هر کدام خواننده دلش داغ می‌شود و چشم‌هایش می‌جوشد. صحنه به زمین کوبین طفل خردسال توسط گلابتون دل مخاطب را می‌درد و جمله آخر رمان آه از نهاد مخاطب بیرون می‌کشد. باید دست مریزاد گفت به احمد محمود که حقیقتا آبروی رمان‌نویسی کشورمان است. یادش گرامی و روحش شاد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به قول رضا براهنی، اگر تاریخ معاصر دو مضمون اصلی به ادبیات ما داده باشد، یکی‌اش انقلاب است و دیگری مسئله‌ی جنگ. «مضمون فوق‌العاده جدیدِ ویرانی شهرها و آوارگی مردم... خود مردم که چه تصویری از جنگ دارند و چه کار با این جنگ می‌کنند...» (براهنی، ص 37)*.  ادبیات جنگ با آغاز جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق در تاریخ 31 شهریور 1359 پا گرفت. هم‌زمان با شروع جنگ، در عرصه‌ی ادبیات آثار بی‌رمقی پدید آمدند که ارزش ادبی خاصی نداشتند و بی‌توجه به مبانی زیباشناختی تنها به کار همان مقطع خاص آمدند و «هدفشان تهییج روحیه‌ی رزمندگان و مردم جنگ‌زده بود». بااین‌همه، دسته‌ای دیگر از نویسندگان مضمون جنگ را در ساختار رمان درونی و آن ر ابه شکل فرمی خلاق در ساخت داستان متبلور کردند و ماندگار شدند. به زعم اغلب منتقدان، اولین اثری که با این رویکرد در ادبیات جنگ پدید آمد رمان «زمین سوخته» نوشته‌ی احمد محمود است، «رمانی وقایع‌نگارانه از سه ماهه‌ی نخست جنگ، حاصل تجربه‌ی مستقیم نویسنده از حضور در شهری تحت هجوم» (میرعابدینی، ج سوم، ص 910)**. براهنی، با اشاره به کتاب محمود، درباره‌ی درونی شدن مضمون جنگ در ادبیات توضیح می‌دهد: «برادر من اگر مرده باشد، من دچار جنون می‌شوم. جنون خود را به صورت و شکل رمان من عرضه می‌کند. آن جنون رمان است، شکل موضونی که خود را به بافت کار تحمیل می‌کند و رمان را به سود خود شکل می‌دهد» (براهنی، ص 38)*. به‌زعم براهنی، حالت دگرگونی‌ای که انسان در مقابل مصائب بزرگ خود پیدا می‌‎کنـد وسیله و محتوای اولیه‌ی ادبیات و هنر است و چه خوب بود اگر زمین سوخته تنها مقطع هذیان گفتن برادری بود بر سر جنازه‌ی برادر دیگر، نه گزارشی کامل از روزگار مردم در روزهای اول جنگ.


* براهنی، رضا، بحران رهبری نقد ادبی در ایران و رساله‌ی حافظ، تهران: دریچه، چ اول: 1380.
** میرعابدینی، حسن، صد سال داستان‌نویسی ایران، ج سوم، تهران، چشمه، چ اول: 1377.


به قلم رافعه رستمی، ماهنامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی سیزدهم، سال 1395.
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          برخلاف بعضی بزرگان که نظر دادن این کتاب با گرایش خاصی نوشته شده ،، من این نظر رو رد یا تایید نمیکنم! جناب احمد محمود ، وقایع سه ماه اول ، از هشت سال دفاع مقدس رو در مناطق اشغال شده و آسیب دیده از جنگ ، خیلی خوب روایت کردند. سبک داستانی کتاب باعث میشه خواننده خسته نشه و وقایع رو دنبال کنه. ولی مسئله اینه چطور میشه فقط ضعف ها و بدی ها و خرابی ها و دزدی ها و نامهربونی هارو دید! اینهمه چیزای منفی چطور گنجونده شده! این باعث میشه مخاطب فکر کنه ایشون گرایش خاصی داشته! 
مسیله ی بعدی نقد فنی به کتاب هست! سبک داستان روایت اول شخص هست، ولی چند صحنه در کتاب راوی حضور نداشته و از اونجا روایت کرده و نقل قول هم نبوده!
با احترام منِ مخاطب این رو نمی پذیرم.

مورد بعدی، در مورد دفاع نیروهای خودی، از اصطلاح [تعرض] استفاده کرده، به نظرم بار منفی و غیر واقعی داره! ایران فقط از خودش دفاع کرده🤷🏻‍♀️
و نکته ی بعدی برای شهدا از واژه ی کُشته استفاده کرده! اون هم شهیدی که مستقیم توسط دشمن به شهادت رسیده. فقط من نمیتونم بپذیدم؟ یا واقعا اشتباهه؟!
        

17

dream.m

dream.m

1404/4/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          توی خوندن هر بخش و استراحت بین مطالعه، میگفتم: ای کاش من احمد محمود بودم. 
زمین سوخته یکی از بهترین رمان های ضد جنگی بود که تا بحال خوندم. بخصوص که درباره جنگ ایران و عراق نوشته شده و با خاطراتی که همه ما ،  احتمالا اغلب مون، از جنگ شنیدیم آشنا پنداری میکنه. این رمان همون اوایل جنگ نوشته و منتشر شده و حرف و حدیث زیادی به دنبال داشته. عمده انتقاد منفی هم که بهش شده، از طرف کسانی بوده که جنگ رو نعمت می‌دونستن و به رویکرد ضد جنگی کتاب ایراد وارد کردن. با خودم فکر میکنم مگه میشه کتابی هم در ستایش جنگ نوشت؟ 
خوشحالم احمد محمود نازنین ناامیدم نکرد. 
...
من توی خانواده خیلی بزرگ و شلوغی به دنیا اومدم، با کلی داستان و خاطره و ماجرا. با یک عالمه عمو و عمه و دایی و خاله و بچه هاشون. تازه دایی ها و خاله ها و عمه ها و عموهای مادر و پدرمم هستن. برای هر چیزی یک داستان توی فامیل گنده ما وجود داره و من همشونو بلدم. پس طبیعیه بتونم همیشه داستان فامیلی و خاطره تعریف کنم. تا روز مرگم میتونم. 
......
مامان بزرگم خدابیامرزم، مامان بابام، آرتروز شدید داشت و بخاطر دردش تریاک می‌کشید. اون اواخر آلزایمر هم گرفته بود و همه چیز رو فراموش می‌کرد ولی یادش نمی‌رفت سر ساعت تریاک بکشه. البته باید بگم معتاد نبودا، تفریحی ام نمیکشید، بعنوان دارو فقط! این داستانی که میخوام بگم ربط مستقیم به تریاک کشیدنش نداره. ماجرا مال قبل تر از شروع آرتروزه. البته به آرتروز ربط داره یجورایی. اون اوایل جنگ، وقتی هنوز تهران و کرج و اطراف اش آروم بوده، یکی از بیشمار عموهای من میره خدمت سربازی و میوفته منطقه جنگی. اوایل نامه می‌داده نامرتب، و مامان بزرگ از شوق خوندن نامه عمو، وقتی صدای موتور پست رو میشنیده، پابرهنه توی کوچه میدویده به استقبال پستچی می‌رفته و خلاصه صحنه دراماتیک اشک آوری خلق میکرده. حتی یکبار از شدت هیجان نزدیک بوده از پشت بام بپره پایین.  تااینکه مدتی  میگذره و ماه ها از عمو خبری نمیرسه ، نه نامه و نه تلفن. مامان بزرگ به شدت افسرده میشه. اون تمام بچه ها و نوه هاش رو ول میکرده و می‌رفته لبه پشت بام مینشسته توی کوچه رو نگاه میکرده منتظر پستچی. آنقدر حالش بد بوده که می‌برنش دکتر و اونم میگه بذارید سیگار بکشه. و بعدش مامان بزرگم مثل لوکوموتیو دودی میشه.  از این روزا زیاد نگذشته بوده که عموی بزرگم برای پیدا کردن این عموی سربازم میره منطقه جنگی. خیلی اونجا تلاش میکنه و چیزای وحشتناکی از جنگ میبینه و بالاخره موفق میشه عمو سربازم رو ببینه .  مامان بزرگم با شنیدن خبر سلامتی پسرش حالش بهتر میشه ولی سیگار رو ترک نمیکنه. حتی بعد از اینکه عموم سربازیش تموم میشه هم اون سیگار رو ترک نمیکنه. حرف هیچکس رو هم گوش نمیداده. تا اینکه یبار که داشته سیگار میکشیده، بابای ما میره کنارش میشینه و از قوطی سیگارش یدونه بر میداره دود میکنه. مامان بزرگم عصبانی میشه ولی بابام میگه از این به بعد با هر نخ سیگاری که تو بکشی منم یدونه میکشم. و اینجوری میشه که مامان بزرگم سیگار رو ترک و تریاک رو شروع میکنه.
.....
نتیجه اخلاقی اینکه: جنگ کثافته، زندگی های زیادی رو نابود میکنه و این فقط مردم عادی هستن که توی جنگ از بین میرن، کشته میشن و نابود میشن ولی اسمشون به یاد کسی نمی مونه.
.......
ممنونم ار دکتر قناد عزیزم، این کتاب رو پارسال بعنوان هدیه تولد بهم داد♡♡♡♡♡
        

1

آرتا

آرتا

1403/11/16

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          من بسیار دنبال کتاب‌های ایرانی‌ای گشتم که اون‌ها رو دوست داشته باشم؛ و زمانی‌که شما در ارتباط‌گرفتن با "شاهکار"های  یک زمینه دچار مشکل می‌شید، بسیار ممکنه که امیدتون رو در نتیجه‌گرفتن از دست بدید.

اما زمانی‌که متوجه شدم این کتاب رو دوست دارم، به این فکر افتادم شاید با مدرنیته‌ی تهرانی ادبیات داستانی ایران ارتباط برقرار نمی‌کنم و باید بیشتر سراغ کتاب‌هایی برم که در پیرامون زادگاه خودم رخ می‌دن و من توان درکشون رو دارم.

درباره‌ی خود کتاب، لازم به ذکره که انتقادِ سیاه‌نمایی بهش کاملاً وارده. من روایتی متفاوت از دفاع مقدس رو پسندیدم اما خواننده نباید تصور کنه که همه‌ی اونچه در این کتاب رخ می‌ده عین حقیقته. درباره‌ی بسیاری از رخدادهای تکان‌دهنده من از اشخاصی که اون دوران رو به چشم دیده‌ن پرسیدم و با قدرت ردشون کرده‌ن.

با این همه، کتاب به دل من نشست و اون رو در زنده‌نگه‌داشتن یاد و خاطره‌ی جنگ هشت‌ساله مؤثر می‌دونم. با رنجشون رنج کشیدم و زبونشون به گوشم آشنا بود و از کنار محله‌هاشون بارها گذر کرده‌م. اهواز تا ابد جایگاهی ویژه در قلبم داشته و خواهد داشت. 
        

0

tahoora🦋

tahoora🦋

1403/11/18

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          هیچوقت به این روی جنگ نگاه نکرده بودم و خداروشکر که این کتاب رو خوندم که البته اگر حلقه کتابخوانی نبود قطعا اون رو بعد خوندن نهایتا ۲۰صفحه کنار میذاشتم.
اما نگاه متفاوت به جنگ احمد محمود واقعا برام جالب بود که فقط به ایثار و فداکاری و شهادت نپرداخت و اومد از پشت جبهه و مردم عادی و روزهای قبل و بعد جنگ و رفتارها و خصلت های واقعی گفت.
کتاب کشش زیادی نداشت اما حرفهای ناگفته ای رو گفت که خیلی ها پنهان بود.
نقدهای زیادی به کتاب شده و کتابی هست که به قول یکی از دوستان:_به هرکس معرفی کنم حتما خواهم گفت: اگر تصویرِصورتی که بعضی کتاب های صورتیِ دفاع مقدس برایتان از جنگ و شهادت ترسیم کرده اند را دوست دارید و نمیخواهید خدشه ای به آنها بیافتد، سراغ این کتاب نیایید،این کتاب چهره سانسور نشده و متفاوتی از جنگ در شهر آشوبِ اهواز است!
پ‌ن: باگ های کتاب زیاد بود واقعا، بعد ۴۰سال هنوز توی چاپ ها مشکلات نگارشی زیادی داره، لحجه ها همیشگی نبود، بعضی مطالب اضافات بود و قطعا اگر نویسنده معروفی اون رو نمینوشت به چشم نمی‌اومد... اما باز خوندنش رو پیشنهاد میدم، به شرطی که بالا ذکر شد.

        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          احمد اعطا بانام ادبی احمد محمود یکی ازنویسندگان برتر ادبیات داستانی معاصر ایران وازبرجسته ترین نویسندگان ادبیات اقلیمی به شمار می رود .رمان مشهور همسایه ها ،داستان یک شهر،زمین سوخته ،زیر درخت انجیرمعابدو...ازآثاراوست .رمان  زمین سوخته او تقریبا ازاولین کتابهایی بود که درزمینه جنگ به چاپ رسید.این رمان روایتی تلخ  از زندگی مردم عادی خوزستان وشهر اهواز در سه ماهه آغازین جنگ تحمیلی است.زمانی که مردم بسیاری ازشهرهای دیگر حتی شروع جنگ را هنوز باورنکرده بودند،این مردم زیر بمباران موشک وگلوله همه زندگی شان را ازدست داده وآواره شده بودند..رمان شرح دقیق و مستند گونه ایست از جزییات زندگی طیفهای مختلف مردم این شهر از مبارز وقهرمان تا کارمند و قهوه چی و مغازه دار گران فروش و حتی دزدهای خانه های رها شده مردم  والبته شرح  دلهره واضطراب مرگی که هر لحظه در کمین است...
برای من که جنگ تحمیلی را معمولا از زاویه دید قهرمانان جنگ یاهمسران وهمراهانشان دیده وخوانده بودم،روایت آن از زاویه دید یک فرد عادی ومعمولی ،متفاوت تر وتازه تربود؛امانقطه ضعف داستان راوی ناشناخته ومنفعل داستان است که ازابتدا تاانتها هیچ شناختی ازاو به دست نمی آید و در دل بحرانی مثل جنگ  منفعلانه فقط ناظر وروایت گر اتفاقات وحوادث است و دست به هیچ اقدامی نمی زند واین موضوع روند داستان راگاهی کسالت بار می کند.

بعداز همسایه ها وداستان یک شهر این رمان سومین کتابی بود که ازاحمد محمود خواندم وازحیث جذابیت به همین ترتیب در درجه سوم قراردارد ولی ازحیث اهمیت وپرداختن به موضوع جنگ نه تنها دربین آثارخود محمود که درادبیات داستانی معاصر جزو برجسته ترین آثاراست.
        

8