یادداشت مریم پیروی
1403/12/8
- روایتی از جنگ و درد مردم جنوب. از ابتدا تا تقریبا اواخر رمان، از خواندن کتاب لذت نمیبردم و از حجم بالای توصیفها خسته شده بودم. در این صفحات، تقریبا اتفاق خاصی رخ نمیداد و راوی عملا هیچ کاری انجام نمیداد! مدام افراد جدیدی وارد داستان میشدند و به یاد ماندن این همه شخصیت، مثل یاد گرفتن اسم شخصیتهای رمانهای روسی، تقریبا غیرممکن به نظر میرسید. صحنهی پایانی کتاب باز هم توصیفی و باز هم پر از شخصیت بود اما انگار احمد محمود تمام این توصیفات ۳۰۰ صفحهای را نوشته بود تا به این سکانس برسد و خون در رگهایمان منجمد کند. پ.ن: لطفا اگر دیگر کتابهای احمد محمود را خواندهاید، به من بگویید که همهشان مثل این کتاب توصیف و توضیح بدون هیچ کنشی نبودهاند!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.